Dictiornary-Farsi | سوگند شکستن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
abjure	سوگند شکستن
abjured	سوگند شکستن
abjures	سوگند شکستن
abjuring	سوگند شکستن


Other Matches

swear	سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
swears	سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
forcing	درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces	درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force	درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
breakaway	شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pipping	شکستن شکستن وبازشدن
pipped	شکستن شکستن وبازشدن
pip	شکستن شکستن وبازشدن
pips	شکستن شکستن وبازشدن
attestation	سوگند
sacraments	سوگند
oath	سوگند
adjuration	سوگند
oaths	سوگند
sacrament	سوگند
admirster an oath	سوگند دادن
adjurer	سوگند دهنده
adjure	سوگند دادن
to lift one's hand	سوگند خوردن
swears	سوگند خوردن
swearing	اتیان سوگند
abstention from taking an oath	نکول سوگند
false oath	سوگند دروغ
to take an oath	سوگند خوردن
swear	سوگند خوردن
oath of allegiance	سوگند وفاداری
od	سوگند ملایم
by god	سوگند بخدا
by g	به جرجیس سوگند
administering an oath	سوگند دادن
swear by	سوگند خوردن به
swearing in	سوگند دادن
swearing formula	سوگند نامه
take an oath	سوگند خوردن
take oath	سوگند یادکردن
taking an oath	اتیان سوگند
swearing-in	سوگند دادن
to administer	سوگند دادن
swearings-in	سوگند دادن
gar	سوگند ملایم
up my conscience	به وجدانم سوگند
oddest	:سوگند ملایم
odder	:سوگند ملایم
odd	:سوگند ملایم
affidavits	سوگند نامه
administrations	سوگند دادن
administration	سوگند دادن
loyalty oath [American E]	سوگند وفاداری
upon my world	بشرافتم سوگند
to swear an oath [on, to] , to take an oath [on; to]	سوگند خوردن [به]
Hippocratic oath	سوگند بقراطی
upon my honor	به شرافتم سوگند
attests	سوگند یاد کردن
attesting	سوگند یاد کردن
attested	سوگند یاد کردن
attest	سوگند یاد کردن
abjeure	با سوگند ترک کردن
abjurer or abjuror	سوگند شکن ترک
perjuring	سوگند دروغ خوردن
perjures	سوگند دروغ خوردن
sanctions	فتوای کلیسایی سوگند
perjure	سوگند دروغ خوردن
sanctioning	فتوای کلیسایی سوگند
sanctioned	فتوای کلیسایی سوگند
sanction	فتوای کلیسایی سوگند
sanctity of an oath	حرمت سوگند یا قسم
swear on	سوگند به چیزی خوردن
god-awful	سوگند - قسم - برایبیانبدیونامطبوعبودنچیزی
to forswear oneself	سوگند دروغ خوردن
to lift one's hand	دست به سوگند برداشتن
to perjure oneself	سوگند شکنی کردن
to swear by all that is sacred	بمقدسات عالم سوگند
to swear like a trooper	زیاد سوگند خوردن
forswears	سوگند دروغ خوردن
forswearing	سوگند دروغ خوردن
forswear	سوگند دروغ خوردن
wager of law	تبری جستن با سوگند
goddammit	سوگند - قسم - برایبیانناراحتیوعصبانیت
goddamn	سوگند - قسم - برایبیانهیجانوعصبانیت
put a person on his oath	کسی را سوگند دادن
manswear	سوگند دروغ خوردن
to keep an oath inviolate	نقض نکردن سوگند
to swore falsely	سوگند دروغ خوردن
official oath	سوگند قانونی یا رسمی
in my f.	به ایین سوگند خدامی داند
attesting	سوگند دادن تصدیق کردن
coronation oath	سوگند هنگام تاج گذاری
attested	سوگند دادن تصدیق کردن
conjure	سوگند دادن جادو کردن
conjuring	سوگند دادن جادو کردن
perjury	سوگند شکنی گواهی دروغ
conjured	سوگند دادن جادو کردن
to keep an oath inviolate	معتبر نگه داشتن سوگند
forsworn	سوگند دروغ یاد کرده
conjures	سوگند دادن جادو کردن
attests	سوگند دادن تصدیق کردن
attest	سوگند دادن تصدیق کردن
they are sworn frends	بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
to swear tre sonagainstany one	سوگند برای خیانت بکسی خوردن
compurgator	یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
infract	شکستن
split up	شکستن
dishallow	شکستن
infraction	شکستن
to break apart	شکستن
deflecting	شکستن
deflected	شکستن
deflect	شکستن
to fall apart	در هم شکستن
fly asunder	شکستن
to hew asunder	شکستن
to fly asunder	شکستن
to break to pieces	شکستن
To break ranks.	صف را شکستن
to break rank	صف شکستن
cracking	شکستن
to break open	شکستن
to break a	شکستن
deflects	شکستن
chop	شکستن
fracturing	شکستن
disruption	شکستن
disruptions	شکستن
disobey	شکستن
disobeyed	شکستن
disobeying	شکستن
disobeys	شکستن
hewn	شکستن
pierces	شکستن
crush	شکستن
crushed	شکستن
fractures	شکستن
fractured	شکستن
fracture	شکستن
fraction	شکستن
fractions	شکستن
nick	شکستن
nicked	شکستن
nicking	شکستن
nicks	شکستن
break	شکستن
pierce	شکستن
breaks	شکستن
crushes	شکستن
chopped	شکستن
i swore him to secrecy	او را سوگند دادم که راز راپوشیده نگاه دارد
perjured	سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
he swore off drinking	سوگند خوردکه از نوشابه خوری دست بکشد
overwhelm	درهم شکستن
overwhelmed	درهم شکستن
refracts	بر گرداندن شکستن
fractures	شکستن شکافتن
refracting	بر گرداندن شکستن
refracted	بر گرداندن شکستن
break	شکستن موج
refract	بر گرداندن شکستن
to crack an egg	تخمی را شکستن
to break one's leg	شکستن ساق پا
fracture	شکستن شکافتن
unseal	مهرچیزی را شکستن
cleave	شکستن ورامدن
cleaved	شکستن ورامدن
0To break thru a blockade ( siege ) .	محاصره را شکستن
cleaves	شکستن ورامدن
breaks	شکستن موج
vanquish	درهم شکستن
vanquished	درهم شکستن
vanquishes	درهم شکستن
vanquishing	درهم شکستن
fractured	شکستن شکافتن
to break one's promise	شکستن عهدوقول
crashingly	درهم شکستن
perjuring	عهد شکستن
crush	باصدا شکستن
slashes	قیمت را شکستن
deblock	شکستن کنده
crashes	درهم شکستن
crushed	باصدا شکستن
slashed	قیمت را شکستن
crashed	درهم شکستن
crushes	باصدا شکستن
slash	قیمت را شکستن
brittle fracture	شکستن از تردی
break down	درهم شکستن
crash	درهم شکستن
beat a record	حد نصاب را شکستن
perjure	عهد شکستن
perjures	عهد شکستن
fracturing	شکستن شکافتن
scrunch	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن
overwhelms	درهم شکستن
scrunches	درهم شکستن
scrunching	درهم شکستن
housebreak	حرز را شکستن
to bruise somebody	دل کسی را شکستن
crashing	درهم شکستن
stave	شکستن ریزش کردن
elision	باقوه مکانیکی شکستن