English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
English Persian
scavenge سپوری کردن تمیز کردن
scavenged سپوری کردن تمیز کردن
scavenges سپوری کردن تمیز کردن
Other Matches
street orderly سپوری کردن
scavengers تنظیف کردن سپوری کردن
scavenger تنظیف کردن سپوری کردن
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
cleanest تمیز کردن
clean تمیز کردن
replotting تمیز کردن
do the cleaning تمیز کردن
cleanses تمیز کردن
cleans تمیز کردن
clean house تمیز کردن
wisps تمیز کردن
cleanse تمیز کردن
cleansed تمیز کردن
clean تمیز کردن
grooming تمیز کردن
cleaned تمیز کردن
wisp تمیز کردن
cleanest تمیز کردن چیزی
clean تمیز کردن چیزی
cleaned تمیز کردن چیزی
scrubbed خراشیدن تمیز کردن
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
cleans تمیز کردن چیزی
scrubs خراشیدن تمیز کردن
scrubbing خراشیدن تمیز کردن
scrub خراشیدن تمیز کردن
smugness تمیز کردن سروصورت دادن به
spruce up <idiom> مجددا آراستن ،تمیز کردن
smug تمیز کردن سروصورت دادن به
smugly تمیز کردن سروصورت دادن به
dry clean لباس را بابخار تمیز کردن
absterge تمیز کردن شستشو دادن
tassel پارچه برای تمیز کردن تیر
tassels پارچه برای تمیز کردن تیر
racking تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
mops چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mop چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
graving dock اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
go devil لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
vacuuming جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuum جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuumed جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuums جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
purest تمیز
discretion تمیز
spiffy تمیز
scrubby تمیز
distinctions تمیز
distinction تمیز
age of reason سن تمیز
age of discretion سن تمیز
cleanly تمیز
neat and tidy تر و تمیز
cassation تمیز
purer تمیز
secernment تمیز
contradistinction تمیز
cleanest تمیز
discrimination تمیز
mense حس تمیز
dapper تمیز
cleans تمیز
clean تمیز
cleaned تمیز
pure تمیز
neat تمیز
neater تمیز
discernment تمیز
dinky تمیز
neatest تمیز
identification تطبیق تمیز
epicritic تمیز دهنده
refined تمیز کرده
discerns تمیز دادن
indiscernible able تمیز ندادنی
discernible قابل تمیز
individuate تمیز دادن
stimulus discrimination تمیز محرک
high court of دیوانعالی تمیز
discriminator تمیز دهنده
superior court دادگاه تمیز
supreme court دیوان تمیز
sensory discrimination تمیز حسی
discern تمیز دادن
discerned تمیز دادن
distinguishable قابل تمیز
scourer تمیز کننده
scouring تمیز کاری
squeaky clean بسیار تمیز
scourers تمیز کننده
discriminable قابل تمیز
differentiates تمیز دادن
clean bill of lading بارنامه تمیز
differentiating تمیز دادن
indiscriminately بدون تمیز
discriminating intellect قوه تمیز
indiscreet بی تمیز بی احتیاط
differentiate تمیز دادن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
spic and span <idiom> خیلی تمیز ومرتب
prim خیلی محتاط تمیز
discriminative وابسته به تبعیض یا تمیز
emblazoned تمیز چاپیا دوختهشده
antiseptic تمیز و پاکیزه مشخص
discreet دارای تمیز وبصیرت
This isn't clean. این تمیز نیست.
antiseptics تمیز و پاکیزه مشخص
high court of cassation دیوان عالی تمیز
hight court of cassetion دیوان عالی تمیز
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cleansers وسیله یا ماده تمیز کننده
distinctively بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
cleanser وسیله یا ماده تمیز کننده
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
I want these clothes cleaned. من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
secern تجزیه طلب شدن تمیز دادن
denotative دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
indistinguishable غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
differentiation فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
epicritic تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com