English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English Persian
joystick سکان هدایت
joysticks سکان هدایت
Search result with all words
rudder سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
rudders سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
absolute joystick سکان هدایت مطلق
job stick سکان هدایت دسته فرمان
Other Matches
guidance هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
fighter direction هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
mace نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
homing guidance هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
beamrider موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
terminal guidance هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
maces نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
inertial guidance سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
stellar guidance سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
conductance ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
rudders سکان
steerage سکان
helms سکان
rudder سکان
helm سکان
helmsmen مسئول سکان
helmsman مسئول سکان
rudder تیغه سکان
off take rudder سکان برداشتن
balanced rudder سکان متعادل
helmsmen سکان گیر
kitchen rudder سکان کروی
helmsman سکان گیر
helm سکان پرواز
helm اهرم سکان
coxswain سکان گیر
rudders تیغه سکان
coxswain سکان قایق
helms سکان پرواز
helms اهرم سکان
pilot house اطاق سکان
put on rudder سکان گذاشتن
steering gear دنده سکان
tillers دسته سکان
the rudder of a ship سکان کشتی
navigator افسر سکان
wheel indicator نشانگر سکان
tiller flat سکان پاشنه
wheelhouses اتاق سکان
trick wheel چرخ سکان
standard rudder 51 درجه سکان
tiller دسته سکان
elevators سکان تعادل
automatic steering device سکان خودکار
elevator سکان تعادل
wheelhouses اطاق سکان
afterpiece پشت سکان
wheelhouse اطاق سکان
wheelhouse اتاق سکان
steering compass قطبنمای سکان
navigators افسر سکان
elevator سکان بالا دهنده
tiller اهرم سکان کشتی
helm زاویه سکان از خط مستقیم
helms زاویه سکان از خط مستقیم
helms سکان کشتی یا قایق
weather helm سکان سمت باد
elevators سکان بالا دهنده
helm سکان کشتی یا قایق
lee helm سکان سمت پناه
rudder indicator نشانگر تیغه سکان
shift the rudder تغییر دادن سکان
shift the rudder معکوس کردن سکان
lee helm سکان کمکی ناو
skeg حماله تیغه سکان
tillers دسته سکان قایق
rudders سکان عقب هواپیما
tillers اهرم سکان کشتی
rudder سکان عقب هواپیما
tiller دسته سکان قایق
steering wheels چرخ سکان فرمان اتومبیل
pintle محور عقب تیغه سکان
steering wheel چرخ سکان فرمان اتومبیل
pilot rudder تیغه سکان مانور ناو
high tailed aircraft هواپیمایی که دم افقی ان بالای سکان عمودی قرارگرفته
nothing to the right دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست
rate joystick سکان هدایتی با سرعت ثابت حرکت مکان نما
weather helm تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
hiking stick دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
azimuth guidance هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
anti collision light چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
anti servo tab بالچه قابل تنظیم متصل به لبه فرار سکان که در جهت سطوح اصلی فرامین عمل کرده و درنتیجه از حساسیت انها میکاهد
navigator هدایت گر
direction هدایت
navigators هدایت گر
transduction هدایت
guidance هدایت
lead هدایت
leads هدایت
conductance هدایت
steerage هدایت
conduction هدایت
leading هدایت
total conductivity هدایت کل
rudder post ستون تیغه سکان یا ستون پاشنه
con هدایت کردن
canalization هدایت در مسیر
stream line خط هدایت جریان
enlightened هدایت شده
undirected هدایت نشده
conned هدایت کردن
conning هدایت کردن
cons هدایت کردن
vee guideways مسیر هدایت "وی "
navigate هدایت کردن
conning tower برج هدایت
navigates هدایت کردن
navigating هدایت کردن
navigated هدایت کردن
steerable هدایت کردنی
guide way مسیر هدایت
fire direction هدایت اتش
conductibility قابلیت هدایت
conductible قابل هدایت
conduction velocity سرعت هدایت
conductive قابل هدایت
electron conduction هدایت الکترون
electrical conductivity هدایت الکتریکی
electric conduction هدایت الکتریسیته
dirigible قابل هدایت
convect هدایت کردن
conductivity ضریب هدایت
heat conduction هدایت حرارتی
heat conductivity هدایت حرارتی
hydraulic conductivity هدایت ابی
afferent conduction هدایت اورانی
afferent transmission هدایت اورانی
rede هدایت کردن
avigation فن هدایت هواپیما
operating stand اطاق هدایت
bus bar line سیم هدایت
commutate هدایت وتغییر
conduct of fire هدایت تیراندازی
conductance میزان هدایت
leading marks نشانههای هدایت
leading line خط هدایت هواپیما
ionic conduction هدایت یونی
image line هدایت تصویر
conductivity قابلیت هدایت
direction هدایت رهبری
guide هدایت کردن
conduction هدایت گرم
conduction هدایت تنظیم
directing هدایت کردن
steering هدایت کردن
direct هدایت کردن
directed هدایت کردن
conducts هدایت کردن
directs هدایت کردن
superconductivity فوق هدایت
guided هدایت کردن
conducting هدایت کردن
guides هدایت کردن
admittance هدایت فاهری
conveys هدایت کردن
templates ریل هدایت
director هدایت کننده
managements هدایت یا سازماندهی
conduct هدایت کردن
management هدایت یا سازماندهی
directors هدایت کننده
conducted هدایت کردن
template ریل هدایت
conveyed هدایت کردن
convey هدایت کردن
conveying هدایت کردن
guded missile موشک هدایت شوند
fire direction net شبکه هدایت اتش
fire direction center مرکز هدایت اتش
direction center مرکز هدایت عملیات
dredging ladder هدایت کننده سطل
direction مسیر هدایت کردن
fire control کنترل یا هدایت اتش
fire direction هدایت کردن اتش
conduct grade درجه هدایت یک ماده
directing staff ستاد هدایت کننده
conductivity ضریب هدایت یا انتشار
current carring انتقال یا هدایت جریان
diathermacy خاصیت هدایت گرما
conducting staff ستاد هدایت کننده
conductibility ضریب هدایت مخصوص
barrel وفیفه هدایت در یک ترمینال
conductance مقدار هدایت واقعی
directed exercise تمرین هدایت شده
barrels وفیفه هدایت در یک ترمینال
directed net شبکه هدایت شده
channelising island سکوی هدایت کننده
guideway شیار هدایت کننده
heat conductivity قابلیت هدایت حرارت
tactical control کنترل و هدایت تاکتیکی
lead سیر هدایت الکتریکی
transverse conductance مقدار هدایت عرضی
vectored تراست هدایت شونده
vectored thrust تراست هدایت شونده
directors هدایت کننده اتش
directors برج هدایت تیر
director هدایت کننده اتش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com