English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
job stick سکان هدایت دسته فرمان
Other Matches
joysticks سکان هدایت
joystick سکان هدایت
steering فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
absolute joystick سکان هدایت مطلق
rudder سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
rudders سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
steering wheels چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheel چرخ سکان فرمان اتومبیل
tillers دسته سکان
tiller دسته سکان
tiller دسته سکان قایق
tillers دسته سکان قایق
hiking stick دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
paddling دسته فرمان
paddle دسته فرمان
paddled دسته فرمان
paddles دسته فرمان
joystick دسته فرمان
joysticks دسته فرمان
handle bar arm دسته فرمان
frob کارکردن با دسته فرمان وماوس
wingman خلبانی که خارج از فرمان دسته هوایی حرکت میکند خلبان جناحی
goldie lock فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
guidance هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
terminal guidance هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
maces نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
fighter direction هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
beamrider موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
homing guidance هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
mace نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
stellar guidance سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
inertial guidance سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
ctrl break در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
sound off فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
conductance ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
guide on me فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
mounting دسته و پشت بند دسته شمشیر
helm سکان
helms سکان
rudders سکان
rudder سکان
steerage سکان
afterpiece پشت سکان
automatic steering device سکان خودکار
steering gear دنده سکان
the rudder of a ship سکان کشتی
helms اهرم سکان
tiller flat سکان پاشنه
navigator افسر سکان
navigators افسر سکان
steering compass قطبنمای سکان
standard rudder 51 درجه سکان
balanced rudder سکان متعادل
kitchen rudder سکان کروی
wheelhouse اتاق سکان
helmsman سکان گیر
helmsman مسئول سکان
helmsmen سکان گیر
helmsmen مسئول سکان
wheelhouses اطاق سکان
helms سکان پرواز
wheelhouses اتاق سکان
helm سکان پرواز
helm اهرم سکان
coxswain سکان قایق
coxswain سکان گیر
pilot house اطاق سکان
rudder تیغه سکان
off take rudder سکان برداشتن
wheelhouse اطاق سکان
wheel indicator نشانگر سکان
trick wheel چرخ سکان
elevator سکان تعادل
rudders تیغه سکان
put on rudder سکان گذاشتن
elevators سکان تعادل
skeg حماله تیغه سکان
rudder indicator نشانگر تیغه سکان
elevators سکان بالا دهنده
elevator سکان بالا دهنده
shift the rudder معکوس کردن سکان
lee helm سکان سمت پناه
tillers اهرم سکان کشتی
lee helm سکان کمکی ناو
shift the rudder تغییر دادن سکان
tiller اهرم سکان کشتی
helm سکان کشتی یا قایق
helms زاویه سکان از خط مستقیم
helm زاویه سکان از خط مستقیم
rudder سکان عقب هواپیما
helms سکان کشتی یا قایق
rudders سکان عقب هواپیما
weather helm سکان سمت باد
pilot rudder تیغه سکان مانور ناو
pintle محور عقب تیغه سکان
nosegay دسته گل یایک دسته علف
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
lorgnettes ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
high tailed aircraft هواپیمایی که دم افقی ان بالای سکان عمودی قرارگرفته
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
rate joystick سکان هدایتی با سرعت ثابت حرکت مکان نما
nothing to the right دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست
weather helm تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
cancel check firing فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
trooping دسته دسته شدن
sorted دسته دسته کردن
sort دسته دسته کردن
sect دسته دسته مذهبی
group دسته دسته کردن
windrow دسته دسته کردن
troop دسته دسته شدن
in detail مفصلا دسته دسته
assort دسته دسته شدن
assort دسته دسته کردن
classify دسته دسته کردن
trooped دسته دسته شدن
distribute دسته دسته کردن
sorts دسته دسته کردن
scores of people دسته دسته مردم
shoals of people دسته دسته مردم
streams of people دسته دسته مردم
sects دسته دسته مذهبی
groups دسته دسته کردن
they came in bands دسته دسته امدند
regiment دسته دسته کردن
regiments دسته دسته کردن
azimuth guidance هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
coaction عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
to form into groups دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
anti collision light چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
anti servo tab بالچه قابل تنظیم متصل به لبه فرار سکان که در جهت سطوح اصلی فرامین عمل کرده و درنتیجه از حساسیت انها میکاهد
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
conductance هدایت
direction هدایت
guidance هدایت
navigators هدایت گر
navigator هدایت گر
steerage هدایت
lead هدایت
conduction هدایت
leading هدایت
total conductivity هدایت کل
leads هدایت
transduction هدایت
rudder post ستون تیغه سکان یا ستون پاشنه
conducting هدایت کردن
conducted هدایت کردن
navigate هدایت کردن
conduction هدایت گرم
direction هدایت رهبری
guides هدایت کردن
conducts هدایت کردن
navigating هدایت کردن
navigates هدایت کردن
navigated هدایت کردن
conveys هدایت کردن
conduct هدایت کردن
stream line خط هدایت جریان
directing هدایت کردن
convey هدایت کردن
undirected هدایت نشده
rede هدایت کردن
conveying هدایت کردن
steering هدایت کردن
conveyed هدایت کردن
vee guideways مسیر هدایت "وی "
con هدایت کردن
conned هدایت کردن
conning هدایت کردن
cons هدایت کردن
steerable هدایت کردنی
conduction هدایت تنظیم
operating stand اطاق هدایت
admittance هدایت فاهری
guide way مسیر هدایت
electrical conductivity هدایت الکتریکی
direct هدایت کردن
bus bar line سیم هدایت
templates ریل هدایت
template ریل هدایت
canalization هدایت در مسیر
directed هدایت کردن
dirigible قابل هدایت
avigation فن هدایت هواپیما
directs هدایت کردن
managements هدایت یا سازماندهی
electron conduction هدایت الکترون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com