English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
demonetization سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
Other Matches
demonetization خارج کردن پول از گردش از اعتبار انداختن پول درگردش
replacing جایگزین کردن
replace جایگزین کردن
subs جایگزین کردن
replaced جایگزین کردن
replaces جایگزین کردن
sub جایگزین کردن
replacement cost هزینه جایگزین کردن چیزی
substituting قائم مقام جایگزین کردن
substitute قائم مقام جایگزین کردن
substituted قائم مقام جایگزین کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
remonetize دوباره رایج کردن
substitution جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
monies مسکوکات
coinage مسکوکات
mintage حق ضرب مسکوکات
decimal coinage مسکوکات دهدهی
monetary stand عیار قانونی مسکوکات
lbs سنگینی مسکوکات راسنجیدن
lb سنگینی مسکوکات راسنجیدن
refan جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
closed cycle reactor system در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
degauss پاک کردن داده از روی نوارمغناطیسی و جایگزین کردن داده جدید
to garble the coinage مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
to sweat coins مسکوکات رادرکیسه ریختن وتکان دادن برای اینکه ذراتی ازانهاساییده شود
constant displacement pump پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
overlaps سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
flowchart template یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
roves گردش کردن
roam گردش کردن
roved گردش کردن
promenades گردش کردن
rove گردش کردن
excurse گردش کردن
circulates گردش کردن
circulated گردش کردن
ganders : گردش کردن
gander : گردش کردن
promenade گردش کردن
circulate گردش کردن
to take a stroll گردش کردن
roams گردش کردن
revolves گردش کردن
perambulate گردش کردن در
revolved گردش کردن
to make an excursion گردش کردن
itinerate گردش کردن
perambulated گردش کردن در
perambulating گردش کردن در
revolve گردش کردن
perambulates گردش کردن در
take a walk گردش کردن
roamed گردش کردن
roaming گردش کردن
to go for a stroll گردش کردن
to be in a whirl گردش کردن
to take a walk گردش کردن یا رفتن
walked گردش کردن پیاده رفتن
movement گردش جابجا کردن تحرک
walks گردش کردن پیاده رفتن
to go for a spin با خودرو گردش کوتاهی کردن
walk گردش کردن پیاده رفتن
equation of exchange همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
inactivate غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
variants رمزهای جایگزین
seats جایگزین ساختن
seat جایگزین ساختن
alternative cost هزینه جایگزین
seated جایگزین ساختن
situated واقع در جایگزین
alternate track شیار جایگزین
locator جایگزین شونده
constitutionalize برای بهداشت مزاج گردش کردن
to have a look round [around] the stores [American E] برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round [around] the shops [British E] برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to go places گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
tabernacle مرقد جایگزین شدن
eject خارج کردن
discharges خارج کردن
derail از خط خارج کردن
to rule out خارج کردن
extraction خارج کردن
expulse خارج کردن
bring out خارج کردن
ejected خارج کردن
phase out خارج کردن
ejecting خارج کردن
unship خارج کردن
discharge خارج کردن
ejects خارج کردن
derails از خط خارج کردن
derailing از خط خارج کردن
derailed از خط خارج کردن
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
prevalent رایج
non performing loan وام غیر رایج
trendy رایج
commoners رایج
common رایج
trendiest رایج
trendier رایج
brisker رایج
commonest رایج
brisk رایج
circulating رایج
current رایج
popular رایج
briskest رایج
currents رایج
tabling از دستور خارج کردن
defecating خارج کردن مدفوع
write-off از دفتر خارج کردن
spewed با فشار خارج کردن
to expel [from] بزور خارج کردن [از]
disarmed از ضامن خارج کردن
write off از دفتر خارج کردن
spew با فشار خارج کردن
to put out of court از دستور خارج کردن
write-offs از دفتر خارج کردن
spewing با فشار خارج کردن
swap out مبادله کردن به خارج
expectorate ازشش خارج کردن
exfiltration خارج کردن از میدان
defecate خارج کردن مدفوع
defecated خارج کردن مدفوع
defecates خارج کردن مدفوع
decivilize از تمدن خارج کردن
phase out به ترتیب خارج کردن
spews با فشار خارج کردن
disseise ازتصرف خارج کردن
disarms از ضامن خارج کردن
lay on the table از دستور خارج کردن
table از دستور خارج کردن
tabled از دستور خارج کردن
disarm از ضامن خارج کردن
tables از دستور خارج کردن
ablate بریدن و خارج کردن
rousing نمایان رایج
ruling رایج متصدی
tender پول رایج
tendered پول رایج
legal tender پول رایج
tenderest پول رایج
shibboleths بیان رایج
going رایج عازم
rulings رایج متصدی
tendering پول رایج
shibboleth بیان رایج
cashing پول رایج
currencies پول رایج
cashes پول رایج
cashed پول رایج
currency پول رایج
cash پول رایج
passes رایج شدن
passed رایج شدن
tradition عقیده رایج
popular response پاسخ رایج
pass رایج شدن
expelling منفصل کردن بزور خارج کردن
expels منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled منفصل کردن بزور خارج کردن
expel منفصل کردن بزور خارج کردن
tripped سفر کردن گردش کردن
trips سفر کردن گردش کردن
trip سفر کردن گردش کردن
uncouple از حالت زوجی خارج کردن
strike off the rolls از صورت وکلا خارج کردن
deconcentrate از حالت تغلیظ خارج کردن
emitted بیرون دادن خارج کردن
emitting بیرون دادن خارج کردن
withdrawals خارج کردن عقب کشیدن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
withdrawal خارج کردن عقب کشیدن
evacuate اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates اخراج خارج کردن یا شدن
reeks بخار ازدهان خارج کردن
reeking بخار ازدهان خارج کردن
reeked بخار ازدهان خارج کردن
reek بخار ازدهان خارج کردن
to phase out something به ترتیب خارج کردن چیزی
evacuating اخراج خارج کردن یا شدن
emancipate از زیر سلطه خارج کردن
emancipating از زیر سلطه خارج کردن
unplugged خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugs خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugging خارج کردن دو شاخه از سوکت
emits بیرون دادن خارج کردن
bail عمل خارج کردن اب قایق
unplug خارج کردن دو شاخه از سوکت
emit بیرون دادن خارج کردن
emancipated از زیر سلطه خارج کردن
emancipates از زیر سلطه خارج کردن
paddock منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddocks منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com