English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (6 milliseconds)
English Persian
stand سکوب تماشاچیان مسابقات
Other Matches
palletize روی سکوب بلند قراردادن بوسیله سکوب متحرک
bring the house down <idiom> باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان
houselights نوری که در تماشاخانه بالای سر تماشاچیان را روشن میکند
grandstand جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یاورزشگاهها
grandstands جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یاورزشگاهها
podium سکوب
stool سکوب
podiums سکوب
plateform سکوب
pulpit سکوب خطابه
turntables سکوب چرخنده
turntable سکوب چرخنده
pulpits سکوب خطابه
scaffolding سکوب بندی
ramp سکوب سراشیب سرازیر
plateform scale قپان سکوب دار
ramps سکوب سراشیب سرازیر
scaffold سکوب زدن بدار اویختن
scaffolds سکوب زدن بدار اویختن
tribune سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
dais سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
scaffolds سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
scaffold سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
gangplank سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
gangplanks سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
soapboxes جعبه یا سکوب چوبی مخصوص نطق در کنارخیابانها ومیدانهای عمومی
soapbox جعبه یا سکوب چوبی مخصوص نطق در کنارخیابانها ومیدانهای عمومی
tournament تشکیل مسابقات
referee داور مسابقات
tournaments مسابقات قهرمانی
tournaments تشکیل مسابقات
arenas میدان مسابقات
arena میدان مسابقات
tournament مسابقات قهرمانی
Track and field events . مسابقات دو میدانی
referees داور مسابقات
commissioners مدیر مسابقات
refereeing داور مسابقات
commissioner مدیر مسابقات
refereed داور مسابقات
double elimination tournament مسابقات دو حذفی
World Series مسابقات نهایی بیسبال
semi-final مسابقات نیم پایانی
referees داور مسابقات شدن
umpiring سرداور داور مسابقات
referee داور مسابقات شدن
umpired سرداور داور مسابقات
umpire سرداور داور مسابقات
refereeing داور مسابقات شدن
cups گلدان جایزه مسابقات
Olympic مربوط به مسابقات المپیک
oarsman پارو زن مسابقات قایقرانی
oarsmen پارو زن مسابقات قایقرانی
cup گلدان جایزه مسابقات
cupped گلدان جایزه مسابقات
umpires سرداور داور مسابقات
refereed داور مسابقات شدن
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
To win on points. با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
agonistic وابسته به مسابقات باستانی یونان
nordic combined مجموع مسابقات اسکی نوردیک
Test matches مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
field event ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
Test match مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
showdown مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
showdowns مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
field events ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
past performances سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
hunt meeting برنامه مسابقات دو یا دو بامانع برای سوارکاران اماتور
olympiad جشن ها ومسابقات قدیم یونان مسابقات المپیک
egg position حالت تخم مرغی در مسابقات سرعت اسکی
semifinalist کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
swiss system نوعی روش تعیین حریف در مسابقات شطرنج
To bet on something . روی چیزی شرط بستن (مانند مسابقات وغیره )
roadwork تمرین عملی برای مسابقات مشت زنی و غیره
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
play off درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
bleacher کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com