Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
silence gives consent
سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
Other Matches
sufferance
سکوت موجب رضا
challenge
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
protestingly
بطور اعتراض ازروی اعتراض
indication
کاشف
discoverers
کاشف
discoverer
کاشف
indication of satisfaction
کاشف از رضای .....
search coil
پیچک کاشف
apocalyptist
کاشف مجهولات
spotter
کاشف جنایات
spelunker
کاشف غار
pathfinders
پیشرو کاشف
pathfinder
پیشرو کاشف
exploring coil
پیچک کاشف
mind readers
کاشف افکار دیگران
columbus
کلمبوس کاشف امریکا
mind reader
کاشف افکار دیگران
protests
اعتراض اعتراض کردن
protesting
اعتراض اعتراض کردن
protest
اعتراض اعتراض کردن
protested
اعتراض اعتراض کردن
troubleshooters
کاشف عیب ونقص ورفع کننده ان
troubleshooter
کاشف عیب ونقص ورفع کننده ان
sonar
دستگاه کاشف زیر دریایی بوسیله امواج صوتی
calmest
سکوت
calming
سکوت
quietism
سکوت
stillness
سکوت
glumness
سکوت
standstil
سکوت
sub silentio
در سکوت
doldrums
سکوت
calmer
سکوت
calmed
سکوت
calm
سکوت
calms
سکوت
radio silence
سکوت رادیویی
consensus evidenced by silence
اجماع سکوت
stills
سکوت خاموشی
quietist
اهل سکوت
reticency
سکوت کم گویی
resting frequency
بسامد سکوت
goose
علامت سکوت
radar silence
سکوت راداری
reticence
سکوت کم گویی
taciturnity
سکوت ارامش
observe silence
رعایت سکوت
listening silence
سکوت رادیویی
hold one's peace
<idiom>
سکوت کردن
to bribe to silence
حق سکوت دادن
silences
سکوت ارامش
silencing
سکوت ارامش
silent running
سکوت زیردریایی
silence
سکوت ارامش
stillest
سکوت خاموشی
stiller
سکوت خاموشی
silenced
سکوت ارامش
still
سکوت خاموشی
silent running
حرکت زیردریایی با سکوت
mums
سکوت شخص خاموش
mum
سکوت شخص خاموش
observe silence
سکوت را رعایت کنید
silence signifies consent
سکوت علامت رضاست
consent presumed from silence
رضای مستنبط از سکوت
silent approval
سکوت علامت تائیدتوسط معصوم
quietism
فرقه متصوفه اهل سکوت
obmutescence
خاموش نشینی سکوت عمدی
consent cannot be inferred from silence
سکوت علامت رضا نیست
silence prevailed
سکوت حکم فرما بود
Silence is golden .
<proverb>
سکوت علامت رضا است.
oyez
اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
Silence prevailed every where.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
trappist
عضو فرقهای از راهبان مرتاض اهل سکوت
consenting
رضایت
adhesion
رضایت
willingness
رضایت
consents
رضایت
consentience
رضایت
contentment
رضایت
satisfaction
رضایت
consented
رضایت
acquiescence
رضایت
suffrage
رضایت
consent
رضایت
acquiescently
با رضایت
sufference
رضایت ضمنی
dissatisfaction
عدم رضایت
job satisfaction
رضایت شغلی
assentation
رضایت فاهری
willingnesso
رضایت میل
well and good
<idiom>
رضایت بخش
to w one's consent
رضایت ندادن
to give ones a to
رضایت دادن به
to give a ready consent
رضایت دادن
sufferance
رضایت ضمنی
concurrence
دمسازی رضایت
acceded
رضایت دادن
discontentedness
عدم رضایت
compliantly
با قبول و رضایت
hunky dory
رضایت مندانه
accedes
رضایت دادن
acceding
رضایت دادن
give up one's claim
رضایت دادن
euphoria
خوشحالی رضایت
implied
رضایت ضمنی
acquiesce
رضایت دادن
self approbation
رضایت ازخویشتن
express one's consent
رضایت دادن
disapproval
عدم رضایت
accede
رضایت دادن
self content
رضایت از خود
admit
رضایت دادن
admits
رضایت دادن
admitting
رضایت دادن
satisfactoriness
رضایت بخشی
consent
موافقت رضایت دادن
consented
موافقت رضایت دادن
atoning
جلب رضایت کردن
atones
جلب رضایت کردن
atoned
جلب رضایت کردن
atone
جلب رضایت کردن
consenting
موافقت رضایت دادن
to give a ready consent
بی درنگ رضایت دادن
to find satisfactionin any one
از کسی رضایت داشتن
assent
رضایت دادن موافقت
assents
رضایت دادن موافقت
assenting
رضایت دادن موافقت
on approval
مشروط به رضایت خریدار
fill one's shoes
<idiom>
جابهجایی رضایت بخش
consents
موافقت رضایت دادن
dissatisfactory
مایه عدم رضایت
consensus
رضایت وموافقت عمومی
it is unsatisfactory
رضایت بخش نیست
satisfactorily
بطور رضایت بخش
her willing to sing
رضایت یامیل اوبخواندن
assented
رضایت دادن موافقت
contributory
موجب
occasions
موجب
contributive
موجب
inducements
موجب
occasioning
موجب
causing
موجب
causes
موجب
cause
موجب
in conformity with
بر موجب
inducement
موجب
offeror
موجب
whereby
که به موجب ان
incur
موجب
origins
موجب
origin
موجب
incurring
موجب
incurs
موجب
occasion
موجب
incurred
موجب
occasioned
موجب
assenting
رضایت دادن تصدیق کردن
consents
راضی شدن رضایت دادن
assents
رضایت دادن تصدیق کردن
testimonials
سفارش وتوصیه رضایت نامه
tenant by sufference
متصرف با رضایت ضمنی مالک
assented
رضایت دادن تصدیق کردن
testimonial
سفارش وتوصیه رضایت نامه
consensual
مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
consent
راضی شدن رضایت دادن
voluntary partition
افراز با رضایت یا سازش طرفین
consented
راضی شدن رضایت دادن
pursuit of happiness
به دنبال رضایت خاطر
[خرسندی]
acquiesces
رضایت دادن موافقت کردن
assentient
قبول کننده رضایت دهنده
acquiesced
رضایت دادن موافقت کردن
acquiescing
رضایت دادن موافقت کردن
consenting
راضی شدن رضایت دادن
testimonialize
گواهی نامه یا رضایت دادن
assent
رضایت دادن تصدیق کردن
sperms
موجب ایجادچیزی
stumbling block
موجب لغزش
give rise to
موجب شدن
thorns
موجب ناراحتی
afforded
موجب شدن
promibitive
موجب منع
sperm
موجب ایجادچیزی
affords
موجب شدن
afford
موجب شدن
cuse of a
موجب وحشت
pleasing
موجب مسرت
affording
موجب شدن
thorn
موجب ناراحتی
bring
موجب شدن
bringing
موجب شدن
like a red rag to the bull
موجب خشم
effectuate
موجب شدن
conducive
موجب شونده
entailed
موجب شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com