Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English
Persian
benchrest
سکو برای تکیه دادن تیرانداز
Other Matches
cheekpiece
تکیه گاه گونه تیرانداز روی تفنگ
accented
با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accenting
: با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accent
با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accents
: با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
marks man
تیرانداز درجه 3 تفنگ تیرانداز نیمه ماهر
trap
سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
bolster
تکیه دادن
bolsters
تکیه دادن
rest
تکیه دادن
bolstered
تکیه دادن
rests
تکیه دادن
to lean against the wall
به دیوار تکیه دادن
leaned
تکیه دادن بطرف
lean
تکیه دادن بطرف
to lean out of the window
به پنجره تکیه دادن
leans
تکیه دادن بطرف
accentuated
تکیه دادن تاکید کردن
accentuate
تکیه دادن تاکید کردن
accentuates
تکیه دادن تاکید کردن
accentuating
تکیه دادن تاکید کردن
accubation
تکیه دادن یادرازکشیدن سرخوراک
false work
تکیه گاههای موقت که برای قابل بندی بتن یا داربستهابکار میرود
enclitic
متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitations
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
to lean something against something
چیزی را به چیزی تکیه دادن
shooter
تیرانداز
sagittarius
تیرانداز
shotgunner
تیرانداز
gunners
تیرانداز
gunner
تیرانداز
c
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
uberstreichen
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
marksman
تیرانداز ماهر
experts
تیرانداز ممتاز
archer
تیرانداز با کمان
bowman
تیرانداز کمان کش
archers
تیرانداز با کمان
toxophilite
تیرانداز کماندار
bowman
تیرانداز با کمان
expert
تیرانداز ممتاز
marksmen
تیرانداز ماهر
sharp shooter
تیرانداز درجه 1
expert gunner
تیرانداز ماهرتوپخانه
sniper
تیرانداز از خفا
sharp shooter
تیرانداز ممتاز
sharpshooter
تیرانداز ماهر
snipers
تیرانداز از خفا
snipers
تیرانداز ماهر تفنگ
shots
تیراندازی تیرانداز ماهر
body alinement
تنظیم بدن تیرانداز
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
sniper
تیرانداز ماهر تفنگ
expert badge
نشان تیرانداز ممتاز
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
stations
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
toxophilite
تیرانداز ماهر با تیر و کمان
stationed
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
station
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
creeps
رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
creep
رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
realises
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
lawn sprinkler
برای چمن اب دادن
microsoft
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
time
وقت قرار دادن برای
timed
وقت قرار دادن برای
smoothing or smoothed varnish
لاک برای جلا دادن
times
وقت قرار دادن برای
phew
برای نشان دادن بی تابی
readiness to report
امادگی برای پاسخ دادن
phew
برای نشان دادن بیزاری
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
sancify
برای امرمقدسی تخصیص دادن
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
authorize
اجازه دادن برای انجام کاری
to empower somebody to do something
اختیار دادن به کسی برای کاری
authorises
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
اجازه دادن برای انجام کاری
put to the question
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
irresponsiveness
عدم امادگی برای پاسخ دادن
put someone in the picture
<idiom>
شرایط را شرح دادن برای کسی
to bleed for one's country
برای میهن خود خون دادن
authorising
اجازه دادن برای انجام کاری
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to have done
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
garden engine
اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
microcycle
برای دادن زمان اجرای دستورات
authorizes
اجازه دادن برای انجام کاری
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
waff
اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
burn in
حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
turboshaft
توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
incorporation
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
repertoire
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
authorises
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
foliage plant
گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
bobble
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
bobbles
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
authorising
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
check side
پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
Baa!
بع!
[صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
cross voting
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
authorizes
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
process
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
interrupting
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
processes
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
interrupts
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
authorizing
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
interrupt
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
development aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
authorize
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
development aid volunteer
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
attack
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
customizing
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizes
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customising
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
attacks
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customize
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
attacked
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customised
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
form
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
customized
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
to off an agreement
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
to wave one's handkerchief
دستمال جیب خود را
[برای کسی]
تکان دادن
pack
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
formed
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
forms
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
packs
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
customises
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
loose ends
<idiom>
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
development aid volunteer
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
to give somebody an ultimatum
به کسی آخرین مدت را دادن
[برای اجرای قراردادی]
development aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
streams
نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
stream
نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
streamed
نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
increments
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
To do something prefunctorily.
برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
increment
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
PRN
نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد
experimental free handicap
دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
numeric
حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
thrusts
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
nil pointer
نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات
clocks
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
thrust
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
to vote somebody on the board of directors
رای دادن به کسی برای عضو هیئت مدیره شدن
adds
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
add
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
ground
تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
clock
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
hyphen
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
clicks
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicked
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
click
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
hyphens
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
steel wool
براده فولاد برای صیقل دادن یاپاک کردن فروف
intestable
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
indicator
نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
alerted
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
graceful degradation
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
alert
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
constituted
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
colours
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
mock-ups
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
alerts
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
stop
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
Good grief!
<idiom>
این کلمه برای نشان دادن تعجب (چه خوب چه بد)استفاده میشود
colour
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
pit board
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
sector
سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
cartoon design
نقشه شطرنجی فرش برای نشان دادن محل گره زدن
ablegate
مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
constituting
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
gluteus
یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
xylotomy
برش دادن چوب بصورت ورقه نازکی برای ازمایش میکروسکپی
constitutes
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
mock-up
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com