English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (5 milliseconds)
English Persian
puli سگ روستایی مجارستانی
Other Matches
hungarian مجارستانی
tzigane کولی مجاری قبطی مجارستانی قطبی
rustic روستایی
villagers روستایی
villager روستایی
bucolic روستایی
rural روستایی
Ferme ornee [روستایی]
agrestic روستایی
churl روستایی
loblolly روستایی
tao روستایی
muzhik or moujik روستایی
hawbuck روستایی کم رو
russetting روستایی
russeting روستایی
ruralist روستایی
boor روستایی
peasants روستایی
peasant روستایی
boors روستایی
yokel روستایی
clodhopper روستایی
clodhoppers روستایی
yokels روستایی
cottagers روستایی
cottager روستایی
predial or prae کشتی روستایی
ruralize روستایی شدن
plough boy جوانک روستایی
rurality زندگی روستایی
diamond-faced روستایی سازی
cottage industry صنعت روستایی
cottage industries صنعت روستایی
villatic روستایی دهاتی
swain جوان روستایی
musette یکجوررقص روستایی
municipal road راه روستایی
hobnail دهاتی روستایی
gammer پیر زن روستایی
cottage خانه روستایی
russet روستایی ضخیم
isolated electric plant نیروگاه روستایی
hoyden روستایی بی تربیت
cottages خانه روستایی
countrified روستایی روستا صفت
country seats خانهی بزرگ روستایی
bumpkin روستایی نادان یا کودن
countryfied روستایی روستا صفت
country seat خانهی بزرگ روستایی
cot کلبه روستایی [حقیر]
georgic وابسته به کشاورزی روستایی
snowshed پناهگاه روستایی در برابربرف
rustic manners اطوار روستایی یا ناهنجار
pastoralism سبک شعر روستایی
bumpkins روستایی نادان یا کودن
peasntry حالت یا خوی روستایی
vertical loom دار روستایی [قالی]
gaffer پیر مرد روستایی
gaffers پیر مرد روستایی
ruralization ایجاد زندگی روستایی
hawbuck روستایی بیدست وپا
grange خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
idyll چکامه درباره زندگی روستایی
granges خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
idylls شرح منظرهای اززندگانی روستایی
idylls چکامه درباره زندگی روستایی
idyll شرح منظرهای اززندگانی روستایی
pastorale شعرویاموسیقی روستایی داستان شبانی
idyl چکامه درباره زندگی روستایی
a rural backwater محل روستایی عقب افتاده
pastoralist سازنده شعرهای روستایی چوپان
idyl شرح منظرهای اززندگانی روستایی
jacquerie شورش و قیام روستاییان طبقه روستایی
cottar روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
kern پیاده سبک اسحله ایرلندی روستایی
cotter روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
vestal روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
cottier روستایی ایرلندی که کلبهای اجاره کرده است
pop goes the weasel یکجور رقص روستایی که شیوه ان اینست که رقصنده از زیر دست انهامی گذرد
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion. آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
cottage contract نوعی قرارداد بافت روستایی که کارفرما کاغذ شطرنجی، نخ های رنگ شده و طرح را آماده کرده و دستمزد بافنده پس از فروش به وی پرداخت می شود
stepped lines خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com