Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
itinerate
سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
Other Matches
trekked
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekking
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
treks
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trek
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trips
مسافرت مسافرت کردن
tripped
مسافرت مسافرت کردن
trip
مسافرت مسافرت کردن
the incidents of a journey
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
camels
مسافرت کردن باشتر
To travel night and day .
شب وروز مسافرت کردن
camel
مسافرت کردن باشتر
commuted
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commute
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commuting
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
stow away
مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
roadworthy
اماده مسافرت قابل سفر کردن
commutes
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
propagandistic
تبلیغاتی
traveled
سفر کردن مسافرت کردن
travel
سفر کردن مسافرت کردن
travels
سفر کردن مسافرت کردن
advertisements
اگهی تبلیغاتی
schemed
برنامه تبلیغاتی
schemes
برنامه تبلیغاتی
commercials
اگهیهای تبلیغاتی
scheme
برنامه تبلیغاتی
publicity drive
فعالیت تبلیغاتی
advertising spot
فیلم تبلیغاتی
publicity films
فیلمهای تبلیغاتی
advertisement
اگهی تبلیغاتی
advertising campaign
فعالیت تبلیغاتی
advertising agency
آژانس تبلیغاتی
cold war
جنگ تبلیغاتی وروانی
cold war
جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
leafleted
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leaflet
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleting
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leaflets
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leaflet bomb
بمب حاوی اعلامیه یا اوراق تبلیغاتی
copywriters
نویسندهی آگهیهای تجارتی و مطالب تبلیغاتی
copywriter
نویسندهی آگهیهای تجارتی و مطالب تبلیغاتی
white propaganda
تبلیغاتی که هدف ان از پیش اعلام شده باشد
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
me too
دارای شباهت تبلیغاتی نسبت برقیب سیاسی خود
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
barnstorming
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
mobile
سیار
strolling
سیار
itinerant
سیار
in eyre
سیار
wanderer
سیار
circulating
سیار
ambulant
سیار
rover
سیار
ambulatory
سیار
mobiles
سیار
visitant
سیار
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
chapman
واسطه سیار
sales man
فروشنده سیار
ambulances
بیمارستان سیار
knight errantry
سلحشوری سیار
ambulance
بیمارستان سیار
traveling salesman
فروشنده سیار
bagman
تاجر سیار
roving gun
توپ سیار
travelling wave
موج سیار
minstrelsy
نوازندگی سیار
on the wing
سیار متحرک
dumb waiters
رستوران سیار
dumb waiter
رستوران سیار
mobile repair shop
تعمیرگاه سیار
eyre
دادگاه سیار
walking delegate
نماینده سیار
transient wave
امواج سیار
minstrel
نوازنده سیار
transient wave
موج سیار
sojourner
ادم سیار
an itinerant preacher
واعظ سیار
visitig nurse
پرستار سیار
runners
فروشنده سیار
minstrels
نوازنده سیار
itinerant justices
قضات سیار
itineratly
بطور سیار
wander wave
موج سیار
wander wave
امواج سیار
portable lamp
چراغ سیار
scouter
پیشاهنگ سیار
traveling man
فروشنده سیار
petty session
دادگاه سیار
runner
فروشنده سیار
rambling
سیار نامربوط
knight errant
شوالیه سیار
bookmobile
کتابخانه سیار
wanigan
خانه سیار
cold war
عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
troubadours
نغمه سرای سیار
mobile training team
تیم اموزشی سیار
migrants
سیار جانور مهاجر
troubadour
نغمه سرای سیار
knight errant
دلاورحادثه جوی سیار
assize court
محاکم سیار جنایی
migrant
سیار جانور مهاجر
organ grinder
نوازنده سیار ارگ دستی
rapparee
سرباز اجیر و سیار ایرلندی
organ-grinder
نوازنده سیار ارگ دستی
sweep jamming
امواج سیار پارازیت رادیویی
bandwagon
عرابهء دستهء موزیک سیار
organ-grinders
نوازنده سیار ارگ دستی
toured
مسافرت
tours
مسافرت
journey
مسافرت
journeying
مسافرت
journeyed
مسافرت
travel
مسافرت
traveled
مسافرت
tour
مسافرت
travels
مسافرت
locomotion
مسافرت
journeys
مسافرت
touring
مسافرت
visit
مسافرت معاینه
trip ticket
بلیط مسافرت
river trip
مسافرت رودخانه ای
passport
اجازه مسافرت
dromomania
جنون مسافرت
visited
مسافرت معاینه
visits
مسافرت معاینه
walkabout
مسافرت پیاده
peregrinations
مسافرت دور
royal progress
مسافرت شاهانه
jaunt
مسافرت کوچک
jaunts
مسافرت کوچک
walkabouts
مسافرت پیاده
peregrination
مسافرت دور
hitchhike
مسافرت مفتی
passports
اجازه مسافرت
thin
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinners
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thins
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
jump fishing
ماهیگیری سیار برای کشف محل ماهیها
thinned
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinnest
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
campaigning
مسافرت درداخل کشور
campaigned
مسافرت درداخل کشور
churchills v to moscow
مسافرت چرچیل به مسکو
yachting
مسافرت با قایق تفریحی
campaign
مسافرت درداخل کشور
holiday by the seaside
[British]
مسافرت کنار دریا
trip ticket
برگه اجازه مسافرت
package tour
مسافرت بسته بندی
package holiday
مسافرت بسته بندی
train journey from ... over ... to ...
مسافرت با قطار از ... از راه ... به ...
travelogues
سخنرانی درباره مسافرت
port
مامن مبدا مسافرت
trial trip
مسافرت ازمایشی یا امتحانی
travelogue
سخنرانی درباره مسافرت
travelogs
سخنرانی درباره مسافرت
all-expense tour
مسافرت بسته بندی
traversabel
سخنرانی درباره مسافرت
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
holiday at the seaside
[British]
مسافرت کنار دریا
sail
مسافرت با قایق بادی
sailed
مسافرت با قایق بادی
sailings
مسافرت با قایق بادی
campaigns
مسافرت درداخل کشور
We have a long journey before us .
مسافرت طولانی در پیش داریم
riding
گردش و مسافرت لنگر گاه
waybill
خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
roadability
راهواری قابل مسافرت در جاده
foy
سوری که بخاطر مسافرت میدهند
astronautics
مطالعهء امکان مسافرت بکرات دیگر
mal de mer
سرگیجه وحالت قی در نتیجه مسافرت با کشتی
passenger mile
طول راه مسافرت به حسب میل
I have a short trip ahead.
قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
I travel tomorrow
[afternoon]
.
من فردا
[بعد از ظهر]
به مسافرت می روم.
wanigan
خانههای نصب شده روی تریلر سیار خانه پیش ساخته
flying
بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
How long does the crossing take?
چه مدت این مسافرت دریایی طول می کشد؟
road test
ازمایش امادگی وسائط نقلیه برات مسافرت
command sponsored dependent
بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
traveling fellowship
بورس تحصیلی شامل هزینه مسافرت وتحقیقات در خارج از محل خود
live up to
<idiom>
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
parallels
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
jollify
کردن سرخوش بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com