English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (11 milliseconds)
English Persian
economic policy سیاست اقتصادی
Search result with all words
isolationism سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
imperialism سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
functional finance سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
inward looking development policies سیاستهای توسعه "درون نگر " سیاست هائی است که بر خود اتکائی اقتصادی
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
mercantilist طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
monetary school مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
stabilization policy سیاست تثبیت اقتصادی
Other Matches
e c e کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
economic nationalism ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
economic liberalism مکتب ازادی اقتصادی لیبرالیسم اقتصادی
economic aggregates مجموعههای اقتصادی ارقام کلی اقتصادی
economic imperialism جهانخواری اقتصادی امپریالیسم اقتصادی
dynamic condition شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
quarterly journal of economics مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
business cycle دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
economic and social council شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
economic order quantity کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
autarky خود بسی اقتصادی خود کفایی اقتصادی
market socialism سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
marxist economics نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
policy سیاست
king craft سیاست
kingcraft سیاست
politic سیاست
politics سیاست
diplomacy فن سیاست
politcs سیاست
policies سیاست
financial policy سیاست مالی
politics سیاست مدون
the policy of the government سیاست دولت
politics علم سیاست
income policy سیاست درامدی
fair deal سیاست منصفانه
politcs سیاست شناسی
public life زندگی در سیاست
public policy سیاست عمومی
foreign policy سیاست خارجی
health policy سیاست بهداشتی
expansionary policy سیاست انبساطی
budgetary policy سیاست بودجهای
laissez faire سیاست اقتصادازاد
politicians سیاست مدار
policy-making سیاست گذاری
anti development policy سیاست ضد توسعه
colonialism سیاست مستعمراتی
anti inflationary policy سیاست انقباضی
fiscal policy سیاست مالیاتی
social policy سیاست اجتماعی
stop go policy سیاست تثبیت
tax policy سیاست مالیاتی
fiscal policy سیاست مالی
politician اهل سیاست
politician وارددر سیاست
restrictionism سیاست محدودیت
laisser faire سیاست اقتصادازاد
politician سیاست مدار
politicians اهل سیاست
politicians وارددر سیاست
policy making سیاست گذاری
new deal سیاست جدید
king craft سیاست پادشاهی
acrobats سیاست باز
acrobat سیاست باز
diplomacy سیاست سیاستمداری
policy مسلک سیاست
employment policy سیاست اشتغال
national policy سیاست ملی
diplomatically سیاست مابانه
policy makers سیاست گذاران
policies مسلک سیاست
politcs علم سیاست
policy of contianment سیاست تحدیدی
development policy سیاست توسعه
political sclence سیاست مدن
monopolist سیاست انحصاری
commercial policy سیاست بازرگانی
mercantilism سیاست بازرگانی
wage policy سیاست دستمزد
realpolitik سیاست زور
realpolitik سیاست عملی
realpolitik سیاست تجربی
neutralism سیاست بی طرفی
power politics سیاست زور
monetary policy سیاست پولی
The policy of balance of power. سیاست موازنه قدرت
easy money policy سیاست گشایش پول
to retire from politics از سیاست بازنشسته شدن
I have nothing to do with politics. کاری به سیاست ندارم
to launch in to politics داخل سیاست شدن
functional finance سیاست مالی اصولی
diplomatize سیاست مداری کردن
discount rate policy سیاست نرخ تنزیل
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
active fiscal policy سیاست مالی فعال
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
brinkmanship سیاست قبول مخاطره
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
party politics سیاست بازیهای حزبی
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
To enter politics . وارد سیاست شدن
decision making policy سیاست تصمیم گیری
agricultural support policy سیاست حمایت از کشاورزی
credit squeeze سیاست انقباض اعتبار
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
International politics. سیاست بین الملل
electoral term دوره مقننه [سیاست]
rabble-rouser عوام انگیز [سیاست]
policy of d. سیاست واگذاری اوضاع
Pied Piper عوام انگیز [سیاست]
isolationism پیروی از سیاست انزوا
political sclence علم سیاست کشورها
politick سیاست بافی کردن
nonintervention سیاست عدم مداخله
plateform اعلامیه سیاست دولت
policy instrument ابزار اجرای سیاست
legislative periode دوره مقننه [سیاست]
parliamentary term دوره مقننه [سیاست]
policy of pandering سیاست خودشیرین بودن
conservatism سیاست محافظه کاری
outward looking policy سیاست برون نگر
ostrich policy سیاست خود فریبی
orientalism عقاید یا سیاست شرقی
nonintervention سیاست کناره گیری
launch into politics داخل سیاست شدن
labour policy سیاست استخدام کارکنان
executive council [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
executive [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
open door policy سیاست درهای باز
import substitution policy سیاست جانشینی واردات
intransigeance سخت گیری در سیاست
income policy سیاست مربوط به درامدها
the open door policy سیاست دروازههای باز
polities طرز اداره سیاست
polity طرز اداره سیاست
executive [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
opposition party حزب مخالف [سیاست]
pricing policy سیاست قیمت گذاری
nationality [citizenship] ملیت [حقوق] [سیاست]
citizenship [status of a citizen] ملیت [حقوق] [سیاست]
institutionalism سیاست خیریه واخلاقی
punitory جزائی سیاست امیز
executive council [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
pure monetary policy سیاست پولی خالص
tight money سیاست پولی انقباضی
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
socio economic اقتصادی
economical اقتصادی
economic اقتصادی
economy اقتصادی
economies اقتصادی
He takes ( heels) much interest in politics. به سیاست خیلی علاقه دارد
mercantilism سیاست موازنه بازرگانی کشور
brinkmanship سیاست رفتن تا مرز جنگ
He is through ( done ) with politics . سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
To enter the arena of bloody politics. وارد صحنه سیاست شدن
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
power politics سیاست جبر زور طلبی
intransigence سخت گیری در سیاست ناسازگاری
clericalism سیاست واصول واعمال روحانیون
centrist wing طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
carpetbag سیاست بازی ودغلکاری کردن
begger my neighbour policy سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
politics علم سیاست امور سیاسی
intransigency سخت گیری در سیاست ناسازگاری
radicals اصل سیاست مدار افراطی
radical اصل سیاست مدار افراطی
die hard پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
policy dilemma تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
economic unity یکپارچگی اقتصادی
concern واحد اقتصادی
concerns واحد اقتصادی
autarky استقلال اقتصادی
flucuations نوسانات اقتصادی
economic structure ساختار اقتصادی
blockading محاصره اقتصادی
homo economicus انسان اقتصادی
blockades محاصره اقتصادی
blockaded محاصره اقتصادی
economic structure بنیان اقتصادی
economic surplus مازاد اقتصادی
economic value ارزش اقتصادی
economic variable متغیر اقتصادی
economic warfare جنگ اقتصادی
economic warfare مبارزه اقتصادی
economic waste اتلاف اقتصادی
economic system نظام اقتصادی
economic welfare رفاه اقتصادی
economy factor ضریب اقتصادی
economic union اتحادیه اقتصادی
economic thought اندیشه اقتصادی
economic thought تفکر اقتصادی
economic theory نظریه اقتصادی
business cycle دور اقتصادی
autarky بی نیازی اقتصادی
economic wealth ثروت اقتصادی
blockade محاصره اقتصادی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com