English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
monopolist سیاست انحصاری
Other Matches
monopoly امتیاز انحصاری کالای انحصاری
monopolies امتیاز انحصاری کالای انحصاری
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
sole right حق انحصاری
merest انحصاری
patents انحصاری
mere انحصاری
soles انحصاری
sole انحصاری
patenting انحصاری
monopolistic انحصاری
patent انحصاری
patented انحصاری
exclusive انحصاری
monopoly position موقعیت انحصاری
market trust بازار انحصاری
sole agent نماینده انحصاری
monopoly restriction محدودیت انحصاری
monopolistic competition رقابت انحصاری
monopoly bank بانک انحصاری
exclusive or یای انحصاری
restricted مقیدالتداول انحصاری
monopoly price قیمت انحصاری
monopoly management مدیریت انحصاری
monopoly power قدرت انحصاری
monopoly output تولید انحصاری
patent دارای حق انحصاری
sole تنها انحصاری
patents دارای حق انحصاری
soles تنها انحصاری
preemptive قبضهای انحصاری
patented دارای حق انحصاری
patenting دارای حق انحصاری
theory of monoplistic competition نظریه رقابت انحصاری
patents انحصاری به ثبت رساندن
patent انحصاری به ثبت رساندن
monopolised امتیاز انحصاری گرفتن
monopolises امتیاز انحصاری گرفتن
monopolising امتیاز انحصاری گرفتن
monopolize امتیاز انحصاری گرفتن
monopolizes امتیاز انحصاری گرفتن
monopolizing امتیاز انحصاری گرفتن
sole arbitrator حکم یا داور انحصاری
patenting انحصاری به ثبت رساندن
sole distributor contract قرارداد توزیع انحصاری
patented انحصاری به ثبت رساندن
sole selling right حقوق فروش انحصاری
monopolized امتیاز انحصاری گرفتن
exclusive economic zone منطقه اقتصادی انحصاری
exclusive or cate دریچه یای انحصاری
exjunction gate دریچه یای انحصاری
exclusive or element عنصر یای انحصاری
exclusive or gate دریچه یای انحصاری
oligopsony خرید نیمه انحصاری
oligapoly فروش نیمه انحصاری
patent right حق انحصاری ثبت شده
fixed stock مالک انحصاری سهام
exclusive nor gate دریچه نقیض یای انحصاری
patent law قانون ثبت انحصاری اختراعات
monopolization گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
sole tenant مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
patent امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patented حق ثبت شده انحصاری برای استفاده از اختراعی
patenting امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patenting حق ثبت شده انحصاری برای استفاده از اختراعی
patents حق ثبت شده انحصاری برای استفاده از اختراعی
patent حق ثبت شده انحصاری برای استفاده از اختراعی
patents امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patented امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
severalty مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
free fishery حق انحصاری ماهی گیری درابهای عمومی بموجب فرمان شاه
countervailing power مثلااتحادیه کارگران که درواکنش به قدرت تولید کننده انحصاری ایجاد میشود
copyrights حق چاپ و انتشار انحصاری برای مولف اثر یا کسی که این حق را از او به انتقال گرفته است
copyright حق چاپ و انتشار انحصاری برای مولف اثر یا کسی که این حق را از او به انتقال گرفته است
politics سیاست
policies سیاست
politic سیاست
politcs سیاست
king craft سیاست
kingcraft سیاست
policy سیاست
diplomacy فن سیاست
fiscal policy سیاست مالیاتی
foreign policy سیاست خارجی
restrictionism سیاست محدودیت
politcs سیاست شناسی
financial policy سیاست مالی
fair deal سیاست منصفانه
expansionary policy سیاست انبساطی
fiscal policy سیاست مالی
public policy سیاست عمومی
tax policy سیاست مالیاتی
health policy سیاست بهداشتی
monetary policy سیاست پولی
new deal سیاست جدید
politcs علم سیاست
neutralism سیاست بی طرفی
national policy سیاست ملی
political sclence سیاست مدن
policy makers سیاست گذاران
social policy سیاست اجتماعی
mercantilism سیاست بازرگانی
stop go policy سیاست تثبیت
income policy سیاست درامدی
wage policy سیاست دستمزد
king craft سیاست پادشاهی
power politics سیاست زور
public life زندگی در سیاست
laisser faire سیاست اقتصادازاد
laissez faire سیاست اقتصادازاد
the policy of the government سیاست دولت
policy of contianment سیاست تحدیدی
politician اهل سیاست
politician وارددر سیاست
politician سیاست مدار
politicians اهل سیاست
politicians سیاست مدار
politics علم سیاست
politics سیاست مدون
anti development policy سیاست ضد توسعه
anti inflationary policy سیاست انقباضی
policy making سیاست گذاری
policy-making سیاست گذاری
diplomacy سیاست سیاستمداری
policies مسلک سیاست
policy مسلک سیاست
acrobat سیاست باز
acrobats سیاست باز
politicians وارددر سیاست
realpolitik سیاست تجربی
realpolitik سیاست عملی
realpolitik سیاست زور
budgetary policy سیاست بودجهای
economic policy سیاست اقتصادی
diplomatically سیاست مابانه
commercial policy سیاست بازرگانی
development policy سیاست توسعه
employment policy سیاست اشتغال
colonialism سیاست مستعمراتی
to launch in to politics داخل سیاست شدن
pure monetary policy سیاست پولی خالص
electoral term دوره مقننه [سیاست]
legislative periode دوره مقننه [سیاست]
parliamentary term دوره مقننه [سیاست]
politick سیاست بافی کردن
policy of pandering سیاست خودشیرین بودن
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
pricing policy سیاست قیمت گذاری
rabble-rouser عوام انگیز [سیاست]
Pied Piper عوام انگیز [سیاست]
punitory جزائی سیاست امیز
executive council [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
I have nothing to do with politics. کاری به سیاست ندارم
executive [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
The policy of balance of power. سیاست موازنه قدرت
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
opposition party حزب مخالف [سیاست]
brinkmanship سیاست قبول مخاطره
party politics سیاست بازیهای حزبی
International politics. سیاست بین الملل
the open door policy سیاست دروازههای باز
executive [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
executive council [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
nationality [citizenship] ملیت [حقوق] [سیاست]
tight money سیاست پولی انقباضی
citizenship [status of a citizen] ملیت [حقوق] [سیاست]
to retire from politics از سیاست بازنشسته شدن
stabilization policy سیاست تثبیت اقتصادی
To enter politics . وارد سیاست شدن
polity طرز اداره سیاست
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
discount rate policy سیاست نرخ تنزیل
labour policy سیاست استخدام کارکنان
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
diplomatize سیاست مداری کردن
launch into politics داخل سیاست شدن
active fiscal policy سیاست مالی فعال
easy money policy سیاست گشایش پول
intransigeance سخت گیری در سیاست
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
polities طرز اداره سیاست
isolationism پیروی از سیاست انزوا
import substitution policy سیاست جانشینی واردات
functional finance سیاست مالی اصولی
income policy سیاست مربوط به درامدها
conservatism سیاست محافظه کاری
decision making policy سیاست تصمیم گیری
institutionalism سیاست خیریه واخلاقی
agricultural support policy سیاست حمایت از کشاورزی
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
political sclence علم سیاست کشورها
open door policy سیاست درهای باز
orientalism عقاید یا سیاست شرقی
ostrich policy سیاست خود فریبی
outward looking policy سیاست برون نگر
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com