English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
new deal سیاست جدید
Other Matches
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
rehyphenation تغییرنوشتاروکد گزاری کلمات متن پس ازقرارگرفتن در قالب صفحه جدید یا درخط جدید
imagism مکتب شعر جدید که قبل ازجنگ اول جهانی رایج شده وپیرو تشبیهات زنده وموضوعات جدید وبکر وازادی از قید سجع وقافیه است
installs تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
installing تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
install تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
map compilation تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
updates 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
policy سیاست
kingcraft سیاست
policies سیاست
diplomacy فن سیاست
king craft سیاست
politic سیاست
politics سیاست
politcs سیاست
realpolitik سیاست عملی
policy مسلک سیاست
wage policy سیاست دستمزد
restrictionism سیاست محدودیت
public policy سیاست عمومی
realpolitik سیاست تجربی
laissez faire سیاست اقتصادازاد
social policy سیاست اجتماعی
realpolitik سیاست زور
king craft سیاست پادشاهی
the policy of the government سیاست دولت
fiscal policy سیاست مالی
stop go policy سیاست تثبیت
mercantilism سیاست بازرگانی
public life زندگی در سیاست
tax policy سیاست مالیاتی
policy makers سیاست گذاران
policy of contianment سیاست تحدیدی
politcs علم سیاست
policies مسلک سیاست
politcs سیاست شناسی
acrobat سیاست باز
neutralism سیاست بی طرفی
national policy سیاست ملی
monopolist سیاست انحصاری
acrobats سیاست باز
political sclence سیاست مدن
power politics سیاست زور
monetary policy سیاست پولی
laisser faire سیاست اقتصادازاد
politicians اهل سیاست
economic policy سیاست اقتصادی
politician سیاست مدار
anti development policy سیاست ضد توسعه
diplomatically سیاست مابانه
development policy سیاست توسعه
politician اهل سیاست
anti inflationary policy سیاست انقباضی
politician وارددر سیاست
colonialism سیاست مستعمراتی
policy-making سیاست گذاری
budgetary policy سیاست بودجهای
policy making سیاست گذاری
politicians وارددر سیاست
politicians سیاست مدار
employment policy سیاست اشتغال
diplomacy سیاست سیاستمداری
income policy سیاست درامدی
commercial policy سیاست بازرگانی
health policy سیاست بهداشتی
politics سیاست مدون
foreign policy سیاست خارجی
expansionary policy سیاست انبساطی
fair deal سیاست منصفانه
financial policy سیاست مالی
fiscal policy سیاست مالیاتی
politics علم سیاست
pure monetary policy سیاست پولی خالص
nonintervention سیاست کناره گیری
outward looking policy سیاست برون نگر
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
punitory جزائی سیاست امیز
agricultural support policy سیاست حمایت از کشاورزی
active fiscal policy سیاست مالی فعال
political sclence علم سیاست کشورها
politick سیاست بافی کردن
stabilization policy سیاست تثبیت اقتصادی
pricing policy سیاست قیمت گذاری
polity طرز اداره سیاست
polities طرز اداره سیاست
credit squeeze سیاست انقباض اعتبار
policy of d. سیاست واگذاری اوضاع
diplomatize سیاست مداری کردن
discount rate policy سیاست نرخ تنزیل
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
easy money policy سیاست گشایش پول
intransigeance سخت گیری در سیاست
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
launch into politics داخل سیاست شدن
labour policy سیاست استخدام کارکنان
functional finance سیاست مالی اصولی
income policy سیاست مربوط به درامدها
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
import substitution policy سیاست جانشینی واردات
policy instrument ابزار اجرای سیاست
plateform اعلامیه سیاست دولت
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
ostrich policy سیاست خود فریبی
orientalism عقاید یا سیاست شرقی
open door policy سیاست درهای باز
nonintervention سیاست عدم مداخله
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
decision making policy سیاست تصمیم گیری
institutionalism سیاست خیریه واخلاقی
opposition party حزب مخالف [سیاست]
rabble-rouser عوام انگیز [سیاست]
conservatism سیاست محافظه کاری
executive [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
isolationism پیروی از سیاست انزوا
Pied Piper عوام انگیز [سیاست]
nationality [citizenship] ملیت [حقوق] [سیاست]
citizenship [status of a citizen] ملیت [حقوق] [سیاست]
executive council [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
executive council [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
executive [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
policy of pandering سیاست خودشیرین بودن
brinkmanship سیاست قبول مخاطره
party politics سیاست بازیهای حزبی
to retire from politics از سیاست بازنشسته شدن
International politics. سیاست بین الملل
To enter politics . وارد سیاست شدن
electoral term دوره مقننه [سیاست]
legislative periode دوره مقننه [سیاست]
parliamentary term دوره مقننه [سیاست]
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
The policy of balance of power. سیاست موازنه قدرت
tight money سیاست پولی انقباضی
to launch in to politics داخل سیاست شدن
the open door policy سیاست دروازههای باز
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
I have nothing to do with politics. کاری به سیاست ندارم
politics علم سیاست امور سیاسی
carpetbag سیاست بازی ودغلکاری کردن
power politics سیاست جبر زور طلبی
centrist wing طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
die hard پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
begger my neighbour policy سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
intransigence سخت گیری در سیاست ناسازگاری
brinkmanship سیاست رفتن تا مرز جنگ
clericalism سیاست واصول واعمال روحانیون
radical اصل سیاست مدار افراطی
radicals اصل سیاست مدار افراطی
intransigency سخت گیری در سیاست ناسازگاری
mercantilist طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
He is through ( done ) with politics . سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
policy dilemma تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
He takes ( heels) much interest in politics. به سیاست خیلی علاقه دارد
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
mercantilism سیاست موازنه بازرگانی کشور
To enter the arena of bloody politics. وارد صحنه سیاست شدن
newer جدید
newest جدید
recent جدید
modern جدید
novel جدید
novels جدید
new- جدید
maidens جدید
unprecedentedly جدید
up to date جدید
maiden جدید
new جدید
up-to-date جدید
unprecedented جدید
rabble-rouser تحریک کننده توده مردم [سیاست]
to have a closed meeting نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
[extreme] right-wing scene صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
individualism اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
radicalism گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
agricultural price policy سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
far-right extremist scene صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
to break off diplomatic relations روابط دیپلماتیکی را قطع کردن [سیاست]
Pied Piper تحریک کننده توده مردم [سیاست]
mugwump سیاست و حزب بازی دوری میکند
geopolitics درمشی سیاسی و سیاست خارجی کشور
To do something expediently. از روی سیاست کاری را انجام دادن
Politics someone hell. سیاست پدر ومادرندارد ( نمی شناسد )
isolationist طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
glasnost سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
wire pulling گربه رقصانی تحریک سیاست بازی
fusionist هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
austerity package بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
closed-door meeting مجلس جدا از مردم عمومی [سیاست]
opposition parliamentary group گروه مخالف در مجلس پارلمانی [سیاست]
reprinting چاپ جدید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com