English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
wage policy سیاست دستمزد
Other Matches
wage fund theory of wages نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
waging دستمزد
wages دستمزد
stipends دستمزد
paying دستمزد
pay دستمزد
rapine دستمزد
salary دستمزد
salaries دستمزد
stipend دستمزد
factor payments دستمزد
feoff دستمزد
pays دستمزد
wage دستمزد
waged دستمزد
wage freeze انجماد دستمزد
fee مزد دستمزد
wage rate نرخ دستمزد
wage market بازار دستمزد
wage differentials اختلاف در دستمزد
direct labour دستمزد مستقیم
wage funds وجوه دستمزد
wage stabilization ثبات دستمزد
cash-wage دستمزد نقدی
annual wage دستمزد سالانه
wage standard دستمزد استانده
base wage rate حداقل دستمزد
minimum wage حداقل دستمزد
daily pay دستمزد روزانه
wage index شاخص دستمزد
wage funds مایه دستمزد
wage determination تعیین دستمزد
wage constraint محدودیت دستمزد
wage costs مخارج دستمزد
rate of wage نرخ دستمزد
wage ceiling سقف دستمزد
wage ceiling حداکثر دستمزد
wage agreement قرارداد دستمزد
payroll سیاهه دستمزد
wage control کنترل دستمزد
wage compution day دستمزد ساعتی
wage cuts کاهش دستمزد
wage system نظام پرداخت دستمزد
wage income درامد بشکل دستمزد
rate of wage increase نرخ افزایش دستمزد
The wages wI'll be raised. دستمزد ها بالاخواهند رفت
wage profit ratio نسبت دستمزد به سود
wage price spiral دور تسلسل دستمزد
raise بالا بردن دستمزد
wage freeze ثابت نگهداشتن دستمزد
indirect labour هزینه دستمزد غیرمستقیم
wage bargain چانه زنی دستمزد
wage agreement موافقت نامه دستمزد
wage flexibility انعطاف پذیری دستمزد
raises بالا بردن دستمزد
practice fee دستمزد [مثال ویزیت دکتر]
primage دستمزد بار زدن کشتی
mandate قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
truck system اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
king craft سیاست
kingcraft سیاست
policies سیاست
politic سیاست
politcs سیاست
politics سیاست
policy سیاست
diplomacy فن سیاست
social policy سیاست اجتماعی
income policy سیاست درامدی
health policy سیاست بهداشتی
monopolist سیاست انحصاری
tax policy سیاست مالیاتی
politcs علم سیاست
the policy of the government سیاست دولت
public policy سیاست عمومی
politcs سیاست شناسی
power politics سیاست زور
foreign policy سیاست خارجی
policy of contianment سیاست تحدیدی
public life زندگی در سیاست
restrictionism سیاست محدودیت
monetary policy سیاست پولی
mercantilism سیاست بازرگانی
national policy سیاست ملی
laissez faire سیاست اقتصادازاد
neutralism سیاست بی طرفی
new deal سیاست جدید
laisser faire سیاست اقتصادازاد
king craft سیاست پادشاهی
stop go policy سیاست تثبیت
political sclence سیاست مدن
diplomacy سیاست سیاستمداری
politician وارددر سیاست
politician سیاست مدار
politicians اهل سیاست
politicians وارددر سیاست
politicians سیاست مدار
politics علم سیاست
politics سیاست مدون
policy makers سیاست گذاران
anti development policy سیاست ضد توسعه
anti inflationary policy سیاست انقباضی
budgetary policy سیاست بودجهای
politician اهل سیاست
colonialism سیاست مستعمراتی
policy-making سیاست گذاری
policies مسلک سیاست
policy مسلک سیاست
acrobat سیاست باز
acrobats سیاست باز
realpolitik سیاست تجربی
realpolitik سیاست عملی
realpolitik سیاست زور
policy making سیاست گذاری
commercial policy سیاست بازرگانی
expansionary policy سیاست انبساطی
development policy سیاست توسعه
fair deal سیاست منصفانه
financial policy سیاست مالی
diplomatically سیاست مابانه
fiscal policy سیاست مالی
employment policy سیاست اشتغال
economic policy سیاست اقتصادی
fiscal policy سیاست مالیاتی
rabble-rouser عوام انگیز [سیاست]
Pied Piper عوام انگیز [سیاست]
electoral term دوره مقننه [سیاست]
legislative periode دوره مقننه [سیاست]
parliamentary term دوره مقننه [سیاست]
policy of pandering سیاست خودشیرین بودن
International politics. سیاست بین الملل
opposition party حزب مخالف [سیاست]
brinkmanship سیاست قبول مخاطره
executive council [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
executive [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
party politics سیاست بازیهای حزبی
executive council [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
executive [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
I have nothing to do with politics. کاری به سیاست ندارم
To enter politics . وارد سیاست شدن
nationality [citizenship] ملیت [حقوق] [سیاست]
to retire from politics از سیاست بازنشسته شدن
citizenship [status of a citizen] ملیت [حقوق] [سیاست]
The policy of balance of power. سیاست موازنه قدرت
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
import substitution policy سیاست جانشینی واردات
launch into politics داخل سیاست شدن
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
agricultural support policy سیاست حمایت از کشاورزی
active fiscal policy سیاست مالی فعال
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
polity طرز اداره سیاست
polities طرز اداره سیاست
nonintervention سیاست عدم مداخله
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
credit squeeze سیاست انقباض اعتبار
decision making policy سیاست تصمیم گیری
income policy سیاست مربوط به درامدها
institutionalism سیاست خیریه واخلاقی
functional finance سیاست مالی اصولی
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
intransigeance سخت گیری در سیاست
easy money policy سیاست گشایش پول
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
discount rate policy سیاست نرخ تنزیل
diplomatize سیاست مداری کردن
labour policy سیاست استخدام کارکنان
nonintervention سیاست کناره گیری
open door policy سیاست درهای باز
isolationism پیروی از سیاست انزوا
the open door policy سیاست دروازههای باز
policy of d. سیاست واگذاری اوضاع
political sclence علم سیاست کشورها
conservatism سیاست محافظه کاری
pricing policy سیاست قیمت گذاری
punitory جزائی سیاست امیز
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
pure monetary policy سیاست پولی خالص
stabilization policy سیاست تثبیت اقتصادی
tight money سیاست پولی انقباضی
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
orientalism عقاید یا سیاست شرقی
policy instrument ابزار اجرای سیاست
to launch in to politics داخل سیاست شدن
plateform اعلامیه سیاست دولت
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
ostrich policy سیاست خود فریبی
outward looking policy سیاست برون نگر
politick سیاست بافی کردن
radicals اصل سیاست مدار افراطی
radical اصل سیاست مدار افراطی
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
centrist wing طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com