Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
policy maker
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
Other Matches
politics
علم سیاست امور سیاسی
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate
اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
geopolitics
درمشی سیاسی و سیاست خارجی کشور
politicised
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicize
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizing
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicized
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizes
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicization
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicises
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicising
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
agricultural price policy
سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
mysticism
در عرصه سیاست به استفاده ازروشهای پیچیده و اسرارامیزدر تاسیسات سیاسی اطلاق میشود
policy of contianment
سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
imperialism
سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
isolationism
سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
Pied Piper
تحریک کننده توده مردم
[سیاست]
rabble-rouser
تحریک کننده توده مردم
[سیاست]
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
politcs
سیاست
politics
سیاست
policies
سیاست
politic
سیاست
king craft
سیاست
kingcraft
سیاست
diplomacy
فن سیاست
policy
سیاست
new deal
سیاست جدید
politician
سیاست مدار
politician
وارددر سیاست
politician
اهل سیاست
realpolitik
سیاست تجربی
income policy
سیاست درامدی
neutralism
سیاست بی طرفی
economic policy
سیاست اقتصادی
monopolist
سیاست انحصاری
foreign policy
سیاست خارجی
anti development policy
سیاست ضد توسعه
national policy
سیاست ملی
realpolitik
سیاست زور
realpolitik
سیاست عملی
stop go policy
سیاست تثبیت
employment policy
سیاست اشتغال
policies
مسلک سیاست
budgetary policy
سیاست بودجهای
policy
مسلک سیاست
diplomatically
سیاست مابانه
expansionary policy
سیاست انبساطی
public policy
سیاست عمومی
public life
زندگی در سیاست
acrobats
سیاست باز
acrobat
سیاست باز
power politics
سیاست زور
monetary policy
سیاست پولی
health policy
سیاست بهداشتی
political sclence
سیاست مدن
the policy of the government
سیاست دولت
politicians
اهل سیاست
politicians
وارددر سیاست
politicians
سیاست مدار
diplomacy
سیاست سیاستمداری
politics
علم سیاست
tax policy
سیاست مالیاتی
politics
سیاست مدون
social policy
سیاست اجتماعی
policy makers
سیاست گذاران
policy of contianment
سیاست تحدیدی
politcs
علم سیاست
politcs
سیاست شناسی
mercantilism
سیاست بازرگانی
fair deal
سیاست منصفانه
financial policy
سیاست مالی
laisser faire
سیاست اقتصادازاد
fiscal policy
سیاست مالیاتی
colonialism
سیاست مستعمراتی
king craft
سیاست پادشاهی
policy-making
سیاست گذاری
wage policy
سیاست دستمزد
fiscal policy
سیاست مالی
laissez faire
سیاست اقتصادازاد
policy making
سیاست گذاری
anti inflationary policy
سیاست انقباضی
development policy
سیاست توسعه
commercial policy
سیاست بازرگانی
restrictionism
سیاست محدودیت
political sclence
علم سیاست کشورها
decision making policy
سیاست تصمیم گیری
open door policy
سیاست درهای باز
executive
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
import substitution policy
سیاست جانشینی واردات
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
launch into politics
داخل سیاست شدن
labour policy
سیاست استخدام کارکنان
nonintervention
سیاست عدم مداخله
nonintervention
سیاست کناره گیری
tight money
سیاست پولی انقباضی
functional finance
سیاست مالی اصولی
politick
سیاست بافی کردن
executive council
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
orientalism
عقاید یا سیاست شرقی
to retire from politics
از سیاست بازنشسته شدن
stabilization policy
سیاست تثبیت اقتصادی
policy of d.
سیاست واگذاری اوضاع
plateform
اعلامیه سیاست دولت
intransigeance
سخت گیری در سیاست
conservatism
سیاست محافظه کاری
policy instrument
ابزار اجرای سیاست
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
brinkmanship
سیاست قبول مخاطره
institutionalism
سیاست خیریه واخلاقی
ostrich policy
سیاست خود فریبی
outward looking policy
سیاست برون نگر
executive council
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
executive
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
agricultural support policy
سیاست حمایت از کشاورزی
opposition party
حزب مخالف
[سیاست]
the open door policy
سیاست دروازههای باز
credit squeeze
سیاست انقباض اعتبار
rabble-rouser
عوام انگیز
[سیاست]
polity
طرز اداره سیاست
citizenship
[status of a citizen]
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
easy money policy
سیاست گشایش پول
party politics
سیاست بازیهای حزبی
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
to launch in to politics
داخل سیاست شدن
diplomatize
سیاست مداری کردن
punitory
جزائی سیاست امیز
polities
طرز اداره سیاست
nationality
[citizenship]
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
pricing policy
سیاست قیمت گذاری
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
discount rate policy
سیاست نرخ تنزیل
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
policy of pandering
سیاست خودشیرین بودن
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
To enter politics .
وارد سیاست شدن
parliamentary term
دوره مقننه
[سیاست]
The policy of balance of power.
سیاست موازنه قدرت
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
isolationism
پیروی از سیاست انزوا
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
I have nothing to do with politics.
کاری به سیاست ندارم
income policy
سیاست مربوط به درامدها
legislative periode
دوره مقننه
[سیاست]
International politics.
سیاست بین الملل
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
Pied Piper
عوام انگیز
[سیاست]
electoral term
دوره مقننه
[سیاست]
intransigence
سخت گیری در سیاست ناسازگاری
centrist wing
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
mercantilist
طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
policy dilemma
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
clericalism
سیاست واصول واعمال روحانیون
mercantilism
سیاست موازنه بازرگانی کشور
He takes ( heels) much interest in politics.
به سیاست خیلی علاقه دارد
radical
اصل سیاست مدار افراطی
He is through ( done ) with politics .
سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
radicals
اصل سیاست مدار افراطی
To enter the arena of bloody politics.
وارد صحنه سیاست شدن
brinkmanship
سیاست رفتن تا مرز جنگ
die hard
پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
intransigency
سخت گیری در سیاست ناسازگاری
begger my neighbour policy
سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
power politics
سیاست جبر زور طلبی
carpetbag
سیاست بازی ودغلکاری کردن
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
fusionist
هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
radicalism
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
opposition parliamentary group
گروه مخالف در مجلس پارلمانی
[سیاست]
isolationist
طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
austerity package
بسته صرفه جویی
[اقتصاد]
[سیاست]
wire pulling
گربه رقصانی تحریک سیاست بازی
to have a closed meeting
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
Politics someone hell.
سیاست پدر ومادرندارد ( نمی شناسد )
To do something expediently.
از روی سیاست کاری را انجام دادن
closed-door meeting
مجلس جدا از مردم عمومی
[سیاست]
mugwump
سیاست و حزب بازی دوری میکند
individualism
اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
to break off diplomatic relations
روابط دیپلماتیکی را قطع کردن
[سیاست]
far-right extremist scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
glasnost
سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
[extreme]
right-wing scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
accaimer
افرین کننده
militarist
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
irredentism
سیاست اعاده نقاط ایتالیایی زبان بایتالیا
militarists
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
dumping
سیاست تبعیض قیمت در تجارت بین الملل
He is not tactful (diplomatic)in dealing with people.
دررفتارش با مردم سیاست بخرج نمی دهد
environmental refugee
پناهنده محیط زیستی
[بوم شناسی ]
[سیاست]
mc carthyism
سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
functional finance
سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
libertarian
طرفدارآزادی
[جدا از حکم دولت]
فردی
[فلسفه]
[سیاست]
monroe doctrine
سیاست خارجی امریکا مبنی برمخالفت با گسترش نفوذاروپا درنیمکره غربی
bagger my neihbour trade palicy
سیاست فقیر ساختن کشورهمسایه به منظور ابادساختن کشور خود با استثماران
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com