Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
fiscal policy
سیاست مالیاتی
tax policy
سیاست مالیاتی
Other Matches
tax deduction
تخفیف مالیاتی مخارجی که معافیت مالیاتی دارند
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate
اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
policy maker
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
fiscal
مالیاتی
tax limit
حد مالیاتی
surtax
جریمه مالیاتی
tax collector
تحصیلدار مالیاتی
tax system
نظام مالیاتی
tax base
مبنای مالیاتی
tax payer
مودی مالیاتی
tax capacity
فرفیت مالیاتی
tax revenue
درامد مالیاتی
tax concession
بخشودگی مالیاتی
tax law
قانون مالیاتی
tax efficiency
کارائی مالیاتی
tax equation
معادله مالیاتی
tax equity
عدالت مالیاتی
tax exclusion
استثنای مالیاتی
tax exemption
معافیت مالیاتی
tax remission
معافیت مالیاتی
tax expenditures
مخارج مالیاتی
tax credit
اعتبار مالیاتی
tax incentive
انگیزه مالیاتی
tax instrument
ابزار مالیاتی
tax friction
اصطکاک مالیاتی
taxpayers
مودی مالیاتی
revenuer
مامور مالیاتی
taxpayer
مودی مالیاتی
tax havens
پناهگاه مالیاتی
tax havens
بهشت مالیاتی
tax burden
بار مالیاتی
burden of taxation
بار مالیاتی
tax havens
ماوای مالیاتی
ratability
مشمولیت مالیاتی
tax haven
پناهگاه مالیاتی
tax haven
بهشت مالیاتی
arrears of taxes
بقایای مالیاتی
tax proceeds
عواید مالیاتی
tax haven
ماوای مالیاتی
capitation
سرشماری مالیاتی
effective tax system
نظام موثر مالیاتی
effective tax rate
نرخ موثر مالیاتی
net tax revenue
خالص درامد مالیاتی
tax loopholes
روزنههای فرار مالیاتی
regressive tax system
نظام مالیاتی نزولی
tax rolls
جزو جمع مالیاتی
tax reforms
اصلاح امور مالیاتی
regressive tax system
نظام مالیاتی کاهنده
non tax revenue
درامد غیر مالیاتی
censuses
احصائیه ممیزی مالیاتی
census
احصائیه ممیزی مالیاتی
tax avoidance
اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
a comparison of the tax systems in Italy and Spain
مقایسه سیستم های مالیاتی در ایتالیا و اسپانیا
letter-box company
شرکتی
[درپناهگاه مالیاتی]
که تنها صندوق پستی دارد
regressive tax
مالیاتی که به نسبت کم شدن مبلغ پایه مالیات تنزل کند
withholding taxes
مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
withholding tax
مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
revenue cutter
کشتی مسلح دولتی که برای جلوگیری ازقاچاق واجرای قوانین مالیاتی بکار رود
subsidy
حقوق گمرکی اشیا وارداتی و صادراتی معافیت مالیاتی تولیدکنندگان به منظور پایین نگهداشتن قیمتها
murage
مالیاتی که بابت دیوار کشی شهری یا تعمیر دیوار ان بگیرند
revenue tax
مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
politic
سیاست
policy
سیاست
diplomacy
فن سیاست
kingcraft
سیاست
policies
سیاست
politcs
سیاست
king craft
سیاست
politics
سیاست
monopolist
سیاست انحصاری
health policy
سیاست بهداشتی
mercantilism
سیاست بازرگانی
laissez faire
سیاست اقتصادازاد
laisser faire
سیاست اقتصادازاد
monetary policy
سیاست پولی
income policy
سیاست درامدی
national policy
سیاست ملی
the policy of the government
سیاست دولت
wage policy
سیاست دستمزد
restrictionism
سیاست محدودیت
public policy
سیاست عمومی
public life
زندگی در سیاست
power politics
سیاست زور
political sclence
سیاست مدن
king craft
سیاست پادشاهی
politcs
سیاست شناسی
social policy
سیاست اجتماعی
politcs
علم سیاست
policy of contianment
سیاست تحدیدی
policy makers
سیاست گذاران
new deal
سیاست جدید
neutralism
سیاست بی طرفی
stop go policy
سیاست تثبیت
foreign policy
سیاست خارجی
policy
مسلک سیاست
diplomacy
سیاست سیاستمداری
realpolitik
سیاست زور
realpolitik
سیاست عملی
employment policy
سیاست اشتغال
anti development policy
سیاست ضد توسعه
anti inflationary policy
سیاست انقباضی
economic policy
سیاست اقتصادی
commercial policy
سیاست بازرگانی
politician
اهل سیاست
realpolitik
سیاست تجربی
budgetary policy
سیاست بودجهای
diplomatically
سیاست مابانه
development policy
سیاست توسعه
acrobat
سیاست باز
acrobats
سیاست باز
policies
مسلک سیاست
policy making
سیاست گذاری
politicians
وارددر سیاست
fiscal policy
سیاست مالی
politicians
اهل سیاست
politician
وارددر سیاست
politicians
سیاست مدار
politics
علم سیاست
politics
سیاست مدون
politician
سیاست مدار
policy-making
سیاست گذاری
colonialism
سیاست مستعمراتی
expansionary policy
سیاست انبساطی
financial policy
سیاست مالی
fair deal
سیاست منصفانه
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
I have nothing to do with politics.
کاری به سیاست ندارم
To enter politics .
وارد سیاست شدن
political sclence
علم سیاست کشورها
the open door policy
سیاست دروازههای باز
tight money
سیاست پولی انقباضی
polities
طرز اداره سیاست
polity
طرز اداره سیاست
to launch in to politics
داخل سیاست شدن
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
brinkmanship
سیاست قبول مخاطره
party politics
سیاست بازیهای حزبی
Pied Piper
عوام انگیز
[سیاست]
International politics.
سیاست بین الملل
The policy of balance of power.
سیاست موازنه قدرت
conservatism
سیاست محافظه کاری
nationality
[citizenship]
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
citizenship
[status of a citizen]
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
legislative periode
دوره مقننه
[سیاست]
parliamentary term
دوره مقننه
[سیاست]
policy of pandering
سیاست خودشیرین بودن
isolationism
پیروی از سیاست انزوا
rabble-rouser
عوام انگیز
[سیاست]
opposition party
حزب مخالف
[سیاست]
to retire from politics
از سیاست بازنشسته شدن
executive
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
executive council
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
executive
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
executive council
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
electoral term
دوره مقننه
[سیاست]
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
pricing policy
سیاست قیمت گذاری
credit squeeze
سیاست انقباض اعتبار
punitory
جزائی سیاست امیز
decision making policy
سیاست تصمیم گیری
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
diplomatize
سیاست مداری کردن
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
open door policy
سیاست درهای باز
orientalism
عقاید یا سیاست شرقی
ostrich policy
سیاست خود فریبی
policy of d.
سیاست واگذاری اوضاع
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
politick
سیاست بافی کردن
policy instrument
ابزار اجرای سیاست
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
plateform
اعلامیه سیاست دولت
outward looking policy
سیاست برون نگر
agricultural support policy
سیاست حمایت از کشاورزی
nonintervention
سیاست کناره گیری
stabilization policy
سیاست تثبیت اقتصادی
institutionalism
سیاست خیریه واخلاقی
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
labour policy
سیاست استخدام کارکنان
intransigeance
سخت گیری در سیاست
income policy
سیاست مربوط به درامدها
import substitution policy
سیاست جانشینی واردات
functional finance
سیاست مالی اصولی
launch into politics
داخل سیاست شدن
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
discount rate policy
سیاست نرخ تنزیل
easy money policy
سیاست گشایش پول
nonintervention
سیاست عدم مداخله
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
centrist wing
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
radical
اصل سیاست مدار افراطی
radicals
اصل سیاست مدار افراطی
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
die hard
پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com