Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
diplomatize
سیاست مداری کردن
Other Matches
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate
اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
policy maker
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
clock
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clocks
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock
مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clocks
مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
politick
سیاست بافی کردن
begger my neighbour policy
سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
carpetbag
سیاست بازی ودغلکاری کردن
to break off diplomatic relations
روابط دیپلماتیکی را قطع کردن
[سیاست]
clamper
مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
politicises
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicising
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicization
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizes
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicize
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicized
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicised
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizing
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
circuit family
خانواده مداری
short circuit
کوته مداری
zonary
مداری ناحیهای
circuit diagram
دیاگرام مداری
orbital velocity
سرعت مداری
preorbital
پیش مداری
zonal
مداری ناحیهای
orbital period
تناوب مداری
connection diagram
دیاگرام مداری
orbital element
عناصر مداری
swinging cross
کوته مداری وزشی
circuit switching
راه گزینی مداری
series
مداری که قط عات آن با هم سری هستند
edge
فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edges
فرایند یا مداری که با تغییر سطح
uart
مداری که از UART برای تبدل نوع داده
blind circuit
مداری که ارسال پیام در ان یک طرفه انجام میشود
gating circuit
مداری که مشابه با یک کلیدانتخاب شده عمل میکند
cloning
کامپیوتر یا مداری که مشابه گونه اصلی آن کار میکند
clones
کامپیوتر یا مداری که مشابه گونه اصلی آن کار میکند
cloned
کامپیوتر یا مداری که مشابه گونه اصلی آن کار میکند
circuit
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
balun
مبدلی که دو مداری را که امیدانس مختلف دارند معادل میکند
circuits
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
clone
کامپیوتر یا مداری که مشابه گونه اصلی آن کار میکند
invisible
مداری که تامین کننده منبع جریان متناوب است از باتری DC
mux
مداری که تعدادی ورودی را به تعداد کمتری خروجی ترکیب میکند
nmos
مداری که ازجریان تولید شده بارهای منفی استفاده میکندOS
n channel mos
مداری که از جریان تولید شده بارهای منفی استفاده میکند
crowbar
مداری که سیستم کامپیوتر رااز جریانات ولتاژ بالامحافظت میکند
crowbars
مداری که سیستم کامپیوتر رااز جریانات ولتاژ بالامحافظت میکند
squeezer
فردی که مداری را در شکل اصلی برگ ان طرح ریزی کند
read
وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
multiplexor
مداری که تعددی ورودی را به تعداد کمتری خروجی ترکیب میکند
unpopulated board
تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند
reads
وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
differentiating cicuit
مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
interfaces
مداری که به داده کنترل شده به صورت ورودی یا خروجی CPU باشد
interface
مداری که به داده کنترل شده به صورت ورودی یا خروجی CPU باشد
i/o board
تخته مداری که ورودی وخروجیهای داده ها بین کامپیوتر و دستگاههای جانبی را کنترل میکند
monitor
مداری که منبع الکتریسیته را قط ع میکند اگر خطا داشته باشد یا قطعهای را خراب کند
monitors
مداری که منبع الکتریسیته را قط ع میکند اگر خطا داشته باشد یا قطعهای را خراب کند
monitored
مداری که منبع الکتریسیته را قط ع میکند اگر خطا داشته باشد یا قطعهای را خراب کند
convertor
مداری که یک سیگنال آنالوگ که مط ابق با شماره ورودی دیجیتال است به عنوان خروجی ارسال میکند
ACIA
مداری که به کامپیوتر اجازه میدهد داده سری را با استفاده از دستیابی غیرهمگام ارسال و دریافت کند
dip
خصوصیت استاندارد برای بستههای مداری پیچیده که ازدوردیف سوزنهای متصل در هر طرف استفاده میکند
dips
خصوصیت استاندارد برای بستههای مداری پیچیده که ازدوردیف سوزنهای متصل در هر طرف استفاده میکند
converter
مداری که یک سیگنال آنالوگ که مط ابق با شماره ورودی دیجیتال است به عنوان خروجی ارسال میکند
asynchronous
مداری که به کامپیوتر اجازه میدهد که دادههای سریال را به کمک دستیابی غیر همسان دریافت و ارسال کند
microchip
مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
integrated circuit
مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
microchips
مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
policy
سیاست
politics
سیاست
kingcraft
سیاست
diplomacy
فن سیاست
politic
سیاست
king craft
سیاست
politcs
سیاست
policies
سیاست
port
مداری که داده موازی در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند تا امکان دستیابی سریال فراهم کند
wheatstone bridge
مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
politics
علم سیاست
laisser faire
سیاست اقتصادازاد
king craft
سیاست پادشاهی
policies
مسلک سیاست
monetary policy
سیاست پولی
politics
سیاست مدون
stop go policy
سیاست تثبیت
laissez faire
سیاست اقتصادازاد
public policy
سیاست عمومی
foreign policy
سیاست خارجی
politician
سیاست مدار
economic policy
سیاست اقتصادی
restrictionism
سیاست محدودیت
public life
زندگی در سیاست
acrobats
سیاست باز
politicians
اهل سیاست
policy making
سیاست گذاری
policy-making
سیاست گذاری
the policy of the government
سیاست دولت
politician
وارددر سیاست
acrobat
سیاست باز
politician
اهل سیاست
diplomatically
سیاست مابانه
politicians
سیاست مدار
politicians
وارددر سیاست
income policy
سیاست درامدی
monopolist
سیاست انحصاری
expansionary policy
سیاست انبساطی
neutralism
سیاست بی طرفی
fair deal
سیاست منصفانه
health policy
سیاست بهداشتی
development policy
سیاست توسعه
national policy
سیاست ملی
policy of contianment
سیاست تحدیدی
policy makers
سیاست گذاران
wage policy
سیاست دستمزد
fiscal policy
سیاست مالی
financial policy
سیاست مالی
policy
مسلک سیاست
political sclence
سیاست مدن
employment policy
سیاست اشتغال
politcs
سیاست شناسی
anti inflationary policy
سیاست انقباضی
anti development policy
سیاست ضد توسعه
power politics
سیاست زور
politcs
علم سیاست
commercial policy
سیاست بازرگانی
new deal
سیاست جدید
diplomacy
سیاست سیاستمداری
fiscal policy
سیاست مالیاتی
social policy
سیاست اجتماعی
mercantilism
سیاست بازرگانی
colonialism
سیاست مستعمراتی
realpolitik
سیاست زور
budgetary policy
سیاست بودجهای
realpolitik
سیاست عملی
realpolitik
سیاست تجربی
tax policy
سیاست مالیاتی
PIA
مداری که به کامپیوتر امکان ارتباط با وسیله جانبی میدهد با تامین پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن در رسانه
electoral term
دوره مقننه
[سیاست]
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
party politics
سیاست بازیهای حزبی
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
brinkmanship
سیاست قبول مخاطره
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
political sclence
علم سیاست کشورها
legislative periode
دوره مقننه
[سیاست]
parliamentary term
دوره مقننه
[سیاست]
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
policy of pandering
سیاست خودشیرین بودن
intransigeance
سخت گیری در سیاست
policy instrument
ابزار اجرای سیاست
pricing policy
سیاست قیمت گذاری
isolationism
پیروی از سیاست انزوا
policy of d.
سیاست واگذاری اوضاع
institutionalism
سیاست خیریه واخلاقی
functional finance
سیاست مالی اصولی
easy money policy
سیاست گشایش پول
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
plateform
اعلامیه سیاست دولت
International politics.
سیاست بین الملل
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
polity
طرز اداره سیاست
agricultural support policy
سیاست حمایت از کشاورزی
polities
طرز اداره سیاست
stabilization policy
سیاست تثبیت اقتصادی
outward looking policy
سیاست برون نگر
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
discount rate policy
سیاست نرخ تنزیل
executive council
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
rabble-rouser
عوام انگیز
[سیاست]
ostrich policy
سیاست خود فریبی
Pied Piper
عوام انگیز
[سیاست]
orientalism
عقاید یا سیاست شرقی
executive
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
launch into politics
داخل سیاست شدن
I have nothing to do with politics.
کاری به سیاست ندارم
The policy of balance of power.
سیاست موازنه قدرت
tight money
سیاست پولی انقباضی
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
nonintervention
سیاست عدم مداخله
nonintervention
سیاست کناره گیری
conservatism
سیاست محافظه کاری
opposition party
حزب مخالف
[سیاست]
To enter politics .
وارد سیاست شدن
to launch in to politics
داخل سیاست شدن
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
executive council
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
income policy
سیاست مربوط به درامدها
nationality
[citizenship]
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
citizenship
[status of a citizen]
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
executive
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
the open door policy
سیاست دروازههای باز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com