Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (3 milliseconds)
English	Persian
discount rate policy	سیاست نرخ تنزیل
Other Matches
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.	ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate	اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
policy maker	سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
interest	تنزیل
interests	تنزیل
discounts	تنزیل
discount	تنزیل
discounting	تنزیل
discounted	تنزیل
degrades	تنزیل رتبه
degrade	تنزیل رتبه
bill broker	واسطه تنزیل
discount broker	دلال تنزیل
discount house	موسسه تنزیل
bank discount	تنزیل بانکی
fluctuation	ترقی و تنزیل
factoring agent	عامل تنزیل
rate of discount	نرخ تنزیل
usurious	تنزیل خوار
monetarists	طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
rediscount rate	نرخ تنزیل مجدد
to put out money to interest	پول تنزیل دادن
social discount rate	نرخ تنزیل اجتماعی
bank rate of discount	نرخ رسمی تنزیل
discounted value	ارزش تنزیل شده
private rate of discount	نرخ تنزیل خصوصی
discount without recourse	تنزیل بدون حق رجوع
the interst accumulated	تنزیل ان روی هم رفت
discount with	تنزیل کردن برات
discounting	با دادن تنزیل قبل از سررسیدنقد کردن
downgraded	جمع و جور کردن تنزیل رتبه
downgrade	جمع و جور کردن تنزیل رتبه
discount	با دادن تنزیل قبل از سررسیدنقد کردن
discounts	با دادن تنزیل قبل از سررسیدنقد کردن
discounted	با دادن تنزیل قبل از سررسیدنقد کردن
downgrading	جمع و جور کردن تنزیل رتبه
bottoms	با پایین ترین نرخ تنزیل کردن
downgrades	جمع و جور کردن تنزیل رتبه
bottom	با پایین ترین نرخ تنزیل کردن
discount house	موسسه ایکه برات و اسناد را تنزیل مینماید
discounted cash flow	مبلغ تنزیل شده پرداختها وهزینههای اتی
factoring agent	فرد یا شرکتی که اسناد تجاری را تنزیل مینماید
bank rate	مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
king craft	سیاست
kingcraft	سیاست
politcs	سیاست
politic	سیاست
politics	سیاست
diplomacy	فن سیاست
policy	سیاست
policies	سیاست
expansionary policy	سیاست انبساطی
health policy	سیاست بهداشتی
acrobat	سیاست باز
acrobats	سیاست باز
income policy	سیاست درامدی
realpolitik	سیاست تجربی
diplomacy	سیاست سیاستمداری
realpolitik	سیاست عملی
king craft	سیاست پادشاهی
foreign policy	سیاست خارجی
policy	مسلک سیاست
employment policy	سیاست اشتغال
economic policy	سیاست اقتصادی
fair deal	سیاست منصفانه
fiscal policy	سیاست مالی
fiscal policy	سیاست مالیاتی
financial policy	سیاست مالی
laisser faire	سیاست اقتصادازاد
restrictionism	سیاست محدودیت
policy makers	سیاست گذاران
policy of contianment	سیاست تحدیدی
politcs	علم سیاست
politcs	سیاست شناسی
political sclence	سیاست مدن
power politics	سیاست زور
public policy	سیاست عمومی
stop go policy	سیاست تثبیت
tax policy	سیاست مالیاتی
the policy of the government	سیاست دولت
laissez faire	سیاست اقتصادازاد
wage policy	سیاست دستمزد
mercantilism	سیاست بازرگانی
monetary policy	سیاست پولی
monopolist	سیاست انحصاری
policies	مسلک سیاست
national policy	سیاست ملی
neutralism	سیاست بی طرفی
new deal	سیاست جدید
public life	زندگی در سیاست
realpolitik	سیاست زور
colonialism	سیاست مستعمراتی
anti inflationary policy	سیاست انقباضی
anti development policy	سیاست ضد توسعه
social policy	سیاست اجتماعی
politics	سیاست مدون
politics	علم سیاست
politicians	سیاست مدار
politicians	وارددر سیاست
politicians	اهل سیاست
politician	سیاست مدار
politician	وارددر سیاست
politician	اهل سیاست
policy making	سیاست گذاری
policy-making	سیاست گذاری
commercial policy	سیاست بازرگانی
diplomatically	سیاست مابانه
budgetary policy	سیاست بودجهای
development policy	سیاست توسعه
usury	تنزیل خواری حرام خواری
usurer	سود خوار- تنزیل خوار
parliamentary term	دوره مقننه [سیاست]
the open door policy	سیاست دروازههای باز
pure monetary policy	سیاست پولی خالص
legislative periode	دوره مقننه [سیاست]
tight money	سیاست پولی انقباضی
to launch in to politics	داخل سیاست شدن
conservatism	سیاست محافظه کاری
tools of fiscal policy	ابزار سیاست مالی
isolationism	پیروی از سیاست انزوا
stabilization policy	سیاست تثبیت اقتصادی
policy of pandering	سیاست خودشیرین بودن
electoral term	دوره مقننه [سیاست]
punitory	جزائی سیاست امیز
pure fiscal policy	سیاست مالی خالص
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
executive [of a political party]	مجلس اجرائی [سیاست]
to retire from politics	از سیاست بازنشسته شدن
executive council [of a political party]	مجلس اجرائی [سیاست]
tools of monetary policy	ابزار سیاست پولی
nationality [citizenship]	ملیت [حقوق] [سیاست]
citizenship [status of a citizen]	ملیت [حقوق] [سیاست]
I have nothing to do with politics.	کاری به سیاست ندارم
rabble-rouser	عوام انگیز [سیاست]
Pied Piper	عوام انگیز [سیاست]
executive [of a political party]	شورای مجریه [سیاست]
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
party politics	سیاست بازیهای حزبی
executive council [of a political party]	شورای مجریه [سیاست]
International politics.	سیاست بین الملل
To enter politics .	وارد سیاست شدن
The policy of balance of power.	سیاست موازنه قدرت
polities	طرز اداره سیاست
expansionary fiscal policy	سیاست مالی انبساطی
expansionary monetary policy	سیاست پولی انبساطی
functional finance	سیاست مالی اصولی
decision making policy	سیاست تصمیم گیری
import substitution policy	سیاست جانشینی واردات
income policy	سیاست مربوط به درامدها
institutionalism	سیاست خیریه واخلاقی
intransigeance	سخت گیری در سیاست
labour policy	سیاست استخدام کارکنان
easy money policy	سیاست گشایش پول
discretionary fiscal policy	سیاست مالی اختیاری
diplomatize	سیاست مداری کردن
active fiscal policy	سیاست مالی فعال
agricultural support policy	سیاست حمایت از کشاورزی
austere fiscal policy	سیاست مالی مضیق
polity	طرز اداره سیاست
contractionary fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
contractionary monetary policy	سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy	سیاست پولی انقباضی
credit squeeze	سیاست انقباض اعتبار
launch into politics	داخل سیاست شدن
orientalism	عقاید یا سیاست شرقی
politick	سیاست بافی کردن
nonintervention	سیاست عدم مداخله
nonintervention	سیاست کناره گیری
plateform	اعلامیه سیاست دولت
policy instrument	ابزار اجرای سیاست
policy of d.	سیاست واگذاری اوضاع
pricing policy	سیاست قیمت گذاری
outward looking policy	سیاست برون نگر
political sclence	علم سیاست کشورها
ostrich policy	سیاست خود فریبی
open door policy	سیاست درهای باز
centrist wing	طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
policy dilemma	تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
intransigency	سخت گیری در سیاست ناسازگاری
intransigence	سخت گیری در سیاست ناسازگاری
passive fiscal policy	سیاست مالی غیر فعال
radical	اصل سیاست مدار افراطی
radicals	اصل سیاست مدار افراطی
die hard	پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
mercantilism	سیاست موازنه بازرگانی کشور
mercantilist	طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
brinkmanship	سیاست رفتن تا مرز جنگ
land policy	سیاست اقتصادی مربوط به زمین
begger my neighbour policy	سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
carpetbag	سیاست بازی ودغلکاری کردن
To enter the arena of bloody politics.	وارد صحنه سیاست شدن
He takes ( heels) much interest in politics.	به سیاست خیلی علاقه دارد
politics	علم سیاست امور سیاسی
power politics	سیاست جبر زور طلبی
clericalism	سیاست واصول واعمال روحانیون
He is through ( done ) with politics .	سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
rabble-rouser	تحریک کننده توده مردم [سیاست]
austerity package	بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
agricultural price policy	سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com