English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
policy of d. سیاست واگذاری اوضاع
Other Matches
transfers واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transferring واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transfer واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
circumstances اوضاع
conditions اوضاع
weather اوضاع جوی
weathered اوضاع جوی
weathers اوضاع جوی
actual state of affairs اوضاع کنونی
conditions شرایط اوضاع
actual state of affairs اوضاع فصلی
vicissitudes of time تغییر اوضاع
the lie of the land چگونگی اوضاع مهثب
anarchical مربوط به اشفتگی اوضاع
climate ناحیه اوضاع جوی
climates ناحیه اوضاع جوی
low water mark منتهای بدی اوضاع
anarchic مربوط به اشفتگی اوضاع
In the light of present circumstances. باتوجه به اوضاع کنونی
How do you predict(view)the situation? اوضاع را چگونه می بینی ؟
it is quite another story now اوضاع اکنون دگرگون
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
The situation is fI'lled with impending troubles (incidents). اوضاع آبستن حوادث است
keep up with the times موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
geophysics علم اوضاع بیرونی و طبیعی زمین
make room for someone or something <idiom> برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
protohistory مطالعه اوضاع ماقبل تاریخی انسان
to acclimatize/acclimatise [British E] [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] yourself [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to become acclimatized [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimate [American E] to new circumstances [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to mend matters کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
Whistle past the graveyard <idiom> تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
opportunism به سرعت بر حسب اوضاع سیاسی یا تغییر رژیم وزمامدار
sonde اسباب اندازه گیری اوضاع فیزیکی وجوی ارتفاعات زیادماوراء جو
assignments واگذاری
assignment واگذاری
concession واگذاری
concessions واگذاری
resignation واگذاری
resignations واگذاری
abalienate واگذاری
conveyances واگذاری
abaloenation واگذاری
surrender واگذاری
surrendered واگذاری
surrenders واگذاری
abandoment واگذاری
devolution واگذاری
transference واگذاری
transter واگذاری
bailment واگذاری
conveyance واگذاری
surrendering واگذاری
transfer واگذاری
cession واگذاری
transferring واگذاری
resigns واگذاری
devolvement واگذاری
assigment واگذاری
transfers واگذاری
condescension واگذاری
consignation واگذاری
resign واگذاری
relinguishment واگذاری
leaving واگذاری
leave واگذاری
transfers واگذاری تحویل
transfers واگذاری نقل
transferring واگذاری نقل
surrendered واگذاری صرفنظر
transferring واگذاری تحویل
target allocation واگذاری هدف
bail واگذاری انتقال
surrenders واگذاری صرفنظر
retrocession واگذاری مجد د
transfer واگذاری تحویل
surrender واگذاری صرفنظر
transfer واگذاری نقل
transferable credit اعتبارقابل واگذاری
remittances وجه واگذاری
remittances واگذاری وجه
distribution of forces واگذاری نیروها
assignable credit اغتبارقابل واگذاری
abandons واگذاری رهاسازی
abandoning واگذاری رهاسازی
abandon واگذاری رهاسازی
quiet enjoyment واگذاری مطلق
apportionment واگذاری اعتبار
assignment of contract واگذاری قرارداد
demission واگذاری استعفاء
sector منطقه واگذاری
abandonment واگذاری دل کندن
sectors منطقه واگذاری
estate in joint tenancy واگذاری مشاع
assignment واگذاری اسناد
assignments واگذاری اسناد
infeudation واگذاری به تیول
instrument of assignment سند واگذاری
remittance واگذاری وجه
remittance وجه واگذاری
feoffment واگذاری تیول
submission واگذاری تفویض
voluntary assignment واگذاری اختیاری
transferring سند انتقال یا واگذاری
assignations قرار ملاقات واگذاری
assignation قرار ملاقات واگذاری
deed of assignment سند واگذاری اختیارات
transfer سند انتقال یا واگذاری
troop basis مبنای واگذاری یکان
vested in interest واگذاری حق انتفاع موجل
release documents against واگذاری اسناد در مقابل
apportionment واگذاری سهمیه بودجه
weapons assignment واگذاری جنگ افزار
ration method سبک واگذاری جیره
transfers سند انتقال یا واگذاری
air defense sector منطقه واگذاری شده پدافندهوایی
self surrender واگذاری خود تسلیم به اراده
vests واگذاری حقی یامالی به دیگری
released ازاد سازی رهایی واگذاری
vest واگذاری حقی یامالی به دیگری
vested in possession واگذاری مال تحت تصرف
granted امتیاز اجازه واگذاری رسمی
grants امتیاز اجازه واگذاری رسمی
releases ازاد سازی رهایی واگذاری
grant امتیاز اجازه واگذاری رسمی
release ازاد سازی رهایی واگذاری
leases واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
lease واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
weather central مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
physiographic وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
lease نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
leases نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
politcs سیاست
policies سیاست
kingcraft سیاست
policy سیاست
politic سیاست
king craft سیاست
diplomacy فن سیاست
politics سیاست
rabal روش تعیین اوضاع جوی به وسیله بالنهای هواسنجی روش استفاده از پیامهای هواسنجی
monetary policy سیاست پولی
mercantilism سیاست بازرگانی
income policy سیاست درامدی
king craft سیاست پادشاهی
laissez faire سیاست اقتصادازاد
health policy سیاست بهداشتی
laisser faire سیاست اقتصادازاد
politician اهل سیاست
monopolist سیاست انحصاری
power politics سیاست زور
public life زندگی در سیاست
restrictionism سیاست محدودیت
public policy سیاست عمومی
wage policy سیاست دستمزد
the policy of the government سیاست دولت
tax policy سیاست مالیاتی
stop go policy سیاست تثبیت
politcs سیاست شناسی
politcs علم سیاست
political sclence سیاست مدن
national policy سیاست ملی
neutralism سیاست بی طرفی
new deal سیاست جدید
policy makers سیاست گذاران
policy of contianment سیاست تحدیدی
social policy سیاست اجتماعی
policy مسلک سیاست
politician وارددر سیاست
employment policy سیاست اشتغال
economic policy سیاست اقتصادی
colonialism سیاست مستعمراتی
anti inflationary policy سیاست انقباضی
acrobats سیاست باز
diplomacy سیاست سیاستمداری
policy-making سیاست گذاری
policy making سیاست گذاری
diplomatically سیاست مابانه
budgetary policy سیاست بودجهای
acrobat سیاست باز
development policy سیاست توسعه
policies مسلک سیاست
commercial policy سیاست بازرگانی
expansionary policy سیاست انبساطی
politics سیاست مدون
anti development policy سیاست ضد توسعه
politicians سیاست مدار
realpolitik سیاست تجربی
fiscal policy سیاست مالی
fiscal policy سیاست مالیاتی
politics علم سیاست
realpolitik سیاست زور
politicians وارددر سیاست
financial policy سیاست مالی
fair deal سیاست منصفانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com