English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
policy making سیاست گذاری
policy-making سیاست گذاری
Search result with all words
pricing policy سیاست قیمت گذاری
Other Matches
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
public روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
fuzing چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
king craft سیاست
politics سیاست
kingcraft سیاست
policies سیاست
politcs سیاست
diplomacy فن سیاست
policy سیاست
politic سیاست
politicians اهل سیاست
tax policy سیاست مالیاتی
policy مسلک سیاست
the policy of the government سیاست دولت
stop go policy سیاست تثبیت
fiscal policy سیاست مالی
financial policy سیاست مالی
social policy سیاست اجتماعی
fiscal policy سیاست مالیاتی
realpolitik سیاست تجربی
politician وارددر سیاست
colonialism سیاست مستعمراتی
politician اهل سیاست
foreign policy سیاست خارجی
realpolitik سیاست عملی
realpolitik سیاست زور
acrobats سیاست باز
acrobat سیاست باز
politicians وارددر سیاست
wage policy سیاست دستمزد
politicians سیاست مدار
king craft سیاست پادشاهی
politics علم سیاست
politics سیاست مدون
politician سیاست مدار
income policy سیاست درامدی
health policy سیاست بهداشتی
budgetary policy سیاست بودجهای
development policy سیاست توسعه
monetary policy سیاست پولی
neutralism سیاست بی طرفی
national policy سیاست ملی
diplomatically سیاست مابانه
monopolist سیاست انحصاری
public life زندگی در سیاست
expansionary policy سیاست انبساطی
new deal سیاست جدید
power politics سیاست زور
policy makers سیاست گذاران
policy of contianment سیاست تحدیدی
commercial policy سیاست بازرگانی
politcs علم سیاست
politcs سیاست شناسی
political sclence سیاست مدن
anti inflationary policy سیاست انقباضی
anti development policy سیاست ضد توسعه
public policy سیاست عمومی
restrictionism سیاست محدودیت
mercantilism سیاست بازرگانی
laissez faire سیاست اقتصادازاد
diplomacy سیاست سیاستمداری
employment policy سیاست اشتغال
laisser faire سیاست اقتصادازاد
fair deal سیاست منصفانه
economic policy سیاست اقتصادی
policies مسلک سیاست
policy instrument ابزار اجرای سیاست
outward looking policy سیاست برون نگر
launch into politics داخل سیاست شدن
political sclence علم سیاست کشورها
labour policy سیاست استخدام کارکنان
policy of d. سیاست واگذاری اوضاع
nonintervention سیاست عدم مداخله
nonintervention سیاست کناره گیری
stabilization policy سیاست تثبیت اقتصادی
open door policy سیاست درهای باز
plateform اعلامیه سیاست دولت
ostrich policy سیاست خود فریبی
income policy سیاست مربوط به درامدها
party politics سیاست بازیهای حزبی
tight money سیاست پولی انقباضی
brinkmanship سیاست قبول مخاطره
to launch in to politics داخل سیاست شدن
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
orientalism عقاید یا سیاست شرقی
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
pure monetary policy سیاست پولی خالص
intransigeance سخت گیری در سیاست
International politics. سیاست بین الملل
politick سیاست بافی کردن
polity طرز اداره سیاست
polities طرز اداره سیاست
institutionalism سیاست خیریه واخلاقی
I have nothing to do with politics. کاری به سیاست ندارم
the open door policy سیاست دروازههای باز
The policy of balance of power. سیاست موازنه قدرت
To enter politics . وارد سیاست شدن
punitory جزائی سیاست امیز
easy money policy سیاست گشایش پول
rabble-rouser عوام انگیز [سیاست]
Pied Piper عوام انگیز [سیاست]
conservatism سیاست محافظه کاری
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
executive council [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
nationality [citizenship] ملیت [حقوق] [سیاست]
citizenship [status of a citizen] ملیت [حقوق] [سیاست]
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
discount rate policy سیاست نرخ تنزیل
electoral term دوره مقننه [سیاست]
legislative periode دوره مقننه [سیاست]
parliamentary term دوره مقننه [سیاست]
policy of pandering سیاست خودشیرین بودن
isolationism پیروی از سیاست انزوا
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
credit squeeze سیاست انقباض اعتبار
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
decision making policy سیاست تصمیم گیری
agricultural support policy سیاست حمایت از کشاورزی
active fiscal policy سیاست مالی فعال
diplomatize سیاست مداری کردن
executive council [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
functional finance سیاست مالی اصولی
import substitution policy سیاست جانشینی واردات
executive [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
to retire from politics از سیاست بازنشسته شدن
executive [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
opposition party حزب مخالف [سیاست]
policy dilemma تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
politics علم سیاست امور سیاسی
carpetbag سیاست بازی ودغلکاری کردن
begger my neighbour policy سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
clericalism سیاست واصول واعمال روحانیون
centrist wing طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
power politics سیاست جبر زور طلبی
mercantilist طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
mercantilism سیاست موازنه بازرگانی کشور
intransigency سخت گیری در سیاست ناسازگاری
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
brinkmanship سیاست رفتن تا مرز جنگ
intransigence سخت گیری در سیاست ناسازگاری
He is through ( done ) with politics . سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
To enter the arena of bloody politics. وارد صحنه سیاست شدن
He takes ( heels) much interest in politics. به سیاست خیلی علاقه دارد
radicals اصل سیاست مدار افراطی
radical اصل سیاست مدار افراطی
die hard پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
agricultural price policy سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
fusionist هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
radicalism گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
individualism اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
mugwump سیاست و حزب بازی دوری میکند
rabble-rouser تحریک کننده توده مردم [سیاست]
Pied Piper تحریک کننده توده مردم [سیاست]
geopolitics درمشی سیاسی و سیاست خارجی کشور
to break off diplomatic relations روابط دیپلماتیکی را قطع کردن [سیاست]
[extreme] right-wing scene صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
austerity package بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
isolationist طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
opposition parliamentary group گروه مخالف در مجلس پارلمانی [سیاست]
To do something expediently. از روی سیاست کاری را انجام دادن
Politics someone hell. سیاست پدر ومادرندارد ( نمی شناسد )
glasnost سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
wire pulling گربه رقصانی تحریک سیاست بازی
far-right extremist scene صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
closed-door meeting مجلس جدا از مردم عمومی [سیاست]
to have a closed meeting نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
politicized سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizes سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
He is not tactful (diplomatic)in dealing with people. دررفتارش با مردم سیاست بخرج نمی دهد
politicizing سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
irredentism سیاست اعاده نقاط ایتالیایی زبان بایتالیا
politicize سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicised سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicization سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicising سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicises سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
dumping سیاست تبعیض قیمت در تجارت بین الملل
militarists ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
environmental refugee پناهنده محیط زیستی [بوم شناسی ] [سیاست]
militarist ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
mc carthyism سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com