Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 105 (8 milliseconds)
English
Persian
permanent
سیر دائمی
Search result with all words
theft
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
permanent
دائمی ماندنی
permanent
دائمی
continual
دائمی همیشگی
sequential
دائمی
standing
دائمی
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
permafrost
لایه منجمد دائمی اعماق زمین
eternal
بی پایان دائمی
perennial
دائمی
perennials
دائمی
constant
دائمی
constants
دائمی
ceaseless
دائمی
standing order
دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing orders
دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
retainer
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainers
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
everlasting
همیشگی دائمی
air pollution monitoring
مراقبت دائمی الودگی هوا فرابینی الودگی هوا
alnico
الیاژی از اهن جهت ساخت اهنربای دائمی
alternating stress
تنش نوسان دار دائمی
consistent flow
جریان دائمی
constant power
توان دائمی
continous
دائمی
continous anealing furnace
کوره ملتهب دائمی
continous casting method
روش ریخته گری دائمی
continous casting plant
تاسیسات ریخته گری دائمی
continous conveyor
بالابر دائمی و ثابت
continous cycle
گردش دائمی
continous earth
زمین دائمی
continous heating furnace
کوره حرارتی دائمی
continous immersion test
ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
continous milling machine
دستگاه فرز دائمی
continous mixer
مخلوط کننده دائمی
continous operation
کار دائمی
continous rod mill
دستگاه نورد سیم دائمی
continous rolling
نورد دائمی
continous running
گردش دائمی
continous strand furnace
کوره رشتهای دائمی
continous tinning line
تاسیسات قلع کاری دائمی
continous traction
نیروی کشش دائمی
costant load
بار دائمی
creep limit
حد انبساط دائمی
cruising speed
سرعت دائمی اتومبیل
engram
تحولات دائمی هسته سلول
engram
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engramme
تحولات دائمی هسته سلول
engramme
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
fatigue bending machine
دستگاه خمش دائمی
fatigue bending test
ازمایش خمش دائمی
first string
دائمی
flag station
جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
hallucinosis
حالت هذیانی و وهمی ابتلاء به توهم دائمی
keelboat
قایق با تیر دائمی کف
perennially
بطور ماندگاریا دائمی همیشه
persistent inflation
تورم دائمی
permanent consumption
مصرف دائمی
permanent emplacement
موضع دائمی یکان یا جنگ افزار
permanent error
خطای دائمی
permanent fault
عیب دائمی
permanent hardness
سختی دائمی
permanent income
درامد دائمی
permanent income hypothesis
فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
permanent income hypothesis
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
permanent insane
مجنون دائمی
permanent load
بار دائمی
permanent magnet
اهنربای دائمی
permanent magnet steel
فولاد اهنربای دائمی
permanent saving
پس انداز دائمی
permanent storage
انباره دائمی
permanent storage
انبارش دائمی
permanent storage
حافظه دائمی
permanent store
انباره دائمی
permanent structures
ساختمانهای دائمی
permanent tooth
دندان دائمی
permanent way
مسیر دائمی
perpetual bonds
اوراق قرضه بدون مدت اوراق قرضه دائمی
perpetual inventory
فهرست دائمی موجودی موجودی دائم
perpetual motion machine
ماشین خودکار دائمی
perpetual stock record
سابقه دائمی موجودی انبار
presidium
هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
premanent way
خط ثابت خط دائمی
regular army
ارتش دائمی
regular salary
حقوق دائمی
standing army
ارتش دائمی
standing committee
کمیته دائمی
steady flow
جریان دائمی
steady state
حالت دائمی
sustained short circuit
اتصال کوتاه دائمی
sustained speed
سرعت دائمی
tenant in fee simple
متصرف مطلق و دائمی ومادام العمر مال غیر منقول که تصرفاتش به اخلاف وی نیز منتقل میشود
continuous rain
بارش باران دائمی
cross to bear/carry
<idiom>
رنج دادن کاری بصورت دائمی انجام میگیرد
mandate
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی
mandate
قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
Other Matches
permanent color
رنگ دائمی
permanent residence permit
جواز اقامت دائمی
indefinite leave to remain
[British E]
جواز اقامت دائمی
fereter
[معابد دائمی در کلیساها]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com