English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
nancy سیستم چراغ نانسی مخصوص مخابره بصری
Other Matches
ground signals سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
visual communication مخابره بصری
service message پیام ازمایش خط مخابره پیام مخصوص شروع مخابره
blinker yardarm چراغ مخابره دکل کشتی
visual omnidirectional range سیستم تعیین مسیر هواپیمابطریق بصری
open code سیستم رمزی که به صورت کشف مخابره میشود
pibal تعیین جهت وزش باد به طریقه بصری دیدبانی بصری
visual interceptor هواپیمای رهگیر بصری هواپیمایی که باوسایل بصری رهگیری میکند
aldis lmap چراغ چشمک زن مخصوص اعلام خطرناک بودن باند فرود
ethernet نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
flag semaphore سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
nancy school مکتب نانسی
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
emergency cryptosystem سیستم رمز اضطراری سیستم رمز مخصوص موارداضطراری
visualreport گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
analog transmission انتقال یا مخابره قیاسی مخابره انالوگ
serial transmission مخابره سری مخابره نوبتی
hybrid circuit ترکیب مدارهای آنالوگ و دیجیتال در سیستم کامپیوتری برای رسیدن به هدف مخصوص
spasur سیستم اکتشاف فضایی که مخصوص کشف اشیاء سرگردان در فضای جو زمین است
agent authentication معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
math CI مخصوص که به سیستم اضافه میشود تا توابع ریاضی را سریع تر از CPU استاندارد انجام دهد
maths CI مخصوص که به سیستم اضافه میشود تا توابع ریاضی را سریع تر از CPU استاندارد انجام دهد
crash conversion تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
signature کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
signatures کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
attributes مشخصه مخصوص یک فایل که توسط سیستم عامل استفاده میشود و فایل از کاربر پنهان است
attribute مشخصه مخصوص یک فایل که توسط سیستم عامل استفاده میشود و فایل از کاربر پنهان است
attributing مشخصه مخصوص یک فایل که توسط سیستم عامل استفاده میشود و فایل از کاربر پنهان است
reserved character حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
market socialism سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
runs اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
run اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
sysgen فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
blessed folder در یک سیستم Apple Maciontosh پرونده سیستم که حاوی فایل هایی است که به طور خودکار در هنگام روشن شدن سیستم بار شدند
peripheral که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
lute گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lutes گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
writes وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typefaces مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typeface مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
integrated نرم افزار مثل سیستم عامل و پردازشگر کلمه که در سیستم کامپیوتری ذخیره شده است و طبق نیازهای سیستم است
graphics کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
optical بصری
visual بصری
ocular بصری
visually بصری
visuals بصری
optic بصری
VDUs واحدنمایش بصری
visual communication ارتباط بصری
audiovisual سمعی-بصری
visual check مقابله بصری
visual identification شناسایی بصری
visual observation دیدبانی بصری
vision recognition تشخیص بصری
video ram RA بصری یا تصویری
visual signal علایم بصری
VDU واحدنمایش بصری
visual arts هنرهای بصری
audio-visual سمعی بصری
VDUs واحدنمایشگر بصری
audio visual سمعی بصری
visual flight پرواز بصری
visualreport گزارش بصری
optic chiasm چلیپای بصری
optic chiasma چلیپای بصری
videotext متن بصری
visual identification تشخیص بصری
optokinetic بصری- جنبشی
chiasma ضربدر بصری
visual signal علامت بصری
optical sight دوربینهای بصری
visual display نمایش بصری
optic چشمی بصری
audiovisual سمعی و بصری
visual aids کمکهای بصری
VDU واحدنمایشگر بصری
optical الات بصری
titchener's illusion خطای بصری تیچنر
flash card ورقه تمرین بصری
visual elevation افت بصری گلوله
video adapter وفق دهنده بصری
vdt ترمینال نمایش بصری
optical مربوط به دیدبانی بصری
video tape نوار سمعی و بصری
visual display unit واحد نمایشگر بصری
visual display terminal ترمینال نمایش بصری
visual interaction کنش متقابل بصری
video graphics array ارایه نگاره سازی بصری
vga ارایه نگاره سازی بصری
visual flight پرواز بااستفاده از ناوبری بصری
optical sight وسایل نشانه روی بصری
optical نشانه روی بصری چشمی
register که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
raster scan graphics نمایش بصری صفحه تصویربا خطوط افقی
video amplifier دستگاه یا مدار تقویت کننده فرکانسهای سمعی و بصری
delete کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
pip matching روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
pibal دیدبانی بصری بالن هواسنجی برای تعیین سمت باد
trafficked مخابره
traffics مخابره
trafficking مخابره
traffic مخابره
transmission مخابره
despatch مخابره
message line خط مخابره
transmissions مخابره
communication مخابره
message مخابره
messages مخابره
traffick مخابره
telegraph مخابره تلگرافی
communicating مخابره کردن
flag hoist مخابره با پرچم
end of transmission انتهای مخابره
asynchronous transmission مخابره ناهمگام
asynchronous transmission مخابره غیرهمزمان
signal bridge پل مخابره ناو
simplex transmission مخابره ساده
data communication مخابره داده ها
squawks مخابره کردن
squawked مخابره کردن
squawk مخابره کردن
parallel transmission مخابره موازی
transmittance ارسال مخابره
transmittancy ارسال مخابره
polar transmission مخابره قطبی
wire مخابره کردن
wires مخابره کردن
boat call مخابره با قایق
transmittal ارسال مخابره
dispateh مخابره کردن
transmission security تامین مخابره
data transmission مخابره داده ها
data transmission مخابره داده
neutral transmission مخابره خنثی
telegraphed مخابره تلگرافی
telegraphing مخابره تلگرافی
telegraphs مخابره تلگرافی
digital transmission مخابره دیجیتال
transmission error خطای مخابره
transmission rate سرعت مخابره
telegraphic message مخابره تلگرافی
telegrams مخابره تلگرافی
analog transmission مخابره قیاسی
retransmission مخابره مجدد
duplex transmission مخابره دورشتهای
flags پرچم مخابره
transmissions مخابره کردن
transmissions مخابره مخابرات
flag پرچم مخابره
transmission مخابره کردن
satellite communications مخابره ماهوارهای
duplex transmission مخابره دو رشتهای
transmission مخابره مخابرات
serial tranmission مخابره نوبتی
signal مخابره کردن
transmission rate نرخ مخابره
signaled مخابره کردن
synchronous transmission مخابره همگام
synchronous transmission مخابره همزمان
syncheronous communications مخابره همزمان
wirable قابل مخابره
telegram مخابره تلگرافی
signalled مخابره کردن
standby سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
standbys سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
transmitted data دادههای مخابره شده
radios با بی سیم مخابره کردن
radioing با بی سیم مخابره کردن
radioed با بی سیم مخابره کردن
start stop transmission مخابره قطع و وصلی
etb انتهای بلاک مخابره
helio ایینه مخابره پیام
half duplex transmission مخابره دو نیم رشتهای
semaphore مخابره با پرچم دستی
radiotelegram مخابره تلگراف بیسیم
dispatches مخابره کردن ارسال
dispatched مخابره کردن ارسال
dispatch مخابره کردن ارسال
despatching مخابره کردن ارسال
despatches مخابره کردن ارسال
despatched مخابره کردن ارسال
radio با بی سیم مخابره کردن
semaphore مخابره بوسیله پرچم
multiplex تسهیم مخابره ترکیبی
jam مانع مخابره شدن
jammed مانع مخابره شدن
end of transmission block انتهای بلاک مخابره
jams مانع مخابره شدن
radiograms مخابره پیام با بی سیم
radiogram مخابره پیام با بی سیم
aerogram مخابره با تلگراف بی سیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com