English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
to wear a face of joy سیمای خوش داشتن
Other Matches
speciously با سیمای حق بجانب
glooming سیمای عبوس
scared face سیمای ترسان
gloomingly با اخم یا سیمای تیره
pontify سیمای اسقفی یا پاپی بخوددادن
open faced دارای سیمای بازو بی تزویر
to put on frills سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
to put oa a semblance of anger سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
lacked کم داشتن
owns داشتن
lacks کم داشتن
lack کم داشتن
monogyny داشتن یک زن
owning داشتن
owned داشتن
own داشتن
relieving داشتن
relieve داشتن
having داشتن
bears داشتن
bear داشتن
bear در بر داشتن
wanted کم داشتن
to hold داشتن
possessing داشتن
intercommon داشتن
doubted شک داشتن
want کم داشتن
lackvt کم داشتن
possesses داشتن
possess داشتن
bears در بر داشتن
relieves داشتن
to have possession of داشتن
to go hot تب داشتن
redolence بو داشتن
to have f. تب داشتن
to be in a f. تب داشتن
doubt شک داشتن
to hold a meeting داشتن
to be feverish تب داشتن
doubting شک داشتن
have داشتن
doubts شک داشتن
to have داشتن
to possess داشتن
withheld دریغ داشتن
withhold دریغ داشتن
withholding دریغ داشتن
withholds دریغ داشتن
resides اقامت داشتن
resided اقامت داشتن
aspire ارزو داشتن
reside اقامت داشتن
aspire هوش داشتن
take kindly to <idiom> دوست داشتن
aspired هوش داشتن
stand off <idiom> دورنگه داشتن
declare افهار داشتن
contest اعتراض داشتن بر
adjudge مقرر داشتن
vary فرق داشتن
varies فرق داشتن
loathes نفرت داشتن از
stand a chance <idiom> احتمال داشتن
aspired ارزو داشتن
contested اعتراض داشتن بر
contesting اعتراض داشتن بر
contests اعتراض داشتن بر
loathe نفرت داشتن از
loathed نفرت داشتن از
sending گسیل داشتن
aspires ارزو داشتن
sends ارسال داشتن
espoused عقیده داشتن به
espouses عقیده داشتن به
espousing عقیده داشتن به
lend معطوف داشتن
lends معطوف داشتن
in a rush <idiom> عجله داشتن
in a jam <idiom> مشکل داشتن
correlate همبستگی داشتن
apprehend بیم داشتن
apprehends بیم داشتن
apprehending بیم داشتن
apprehended بیم داشتن
minds در نظر داشتن
in common <idiom> مسئولیت داشتن
espouse عقیده داشتن به
correlates همبستگی داشتن
sends اعزام داشتن
correlating همبستگی داشتن
send اعزام داشتن
send گسیل داشتن
aspiring هوش داشتن
cherishes گرامی داشتن
cherishing گرامی داشتن
aspiring ارزو داشتن
aspires هوش داشتن
provide مقرر داشتن
provides مقرر داشتن
send ارسال داشتن
in a hurry <idiom> عجله داشتن
sends گسیل داشتن
up to <idiom> بستگی داشتن به
in the cards <idiom> انتظار داشتن
cherish گرامی داشتن
cherished گرامی داشتن
sending ارسال داشتن
sending اعزام داشتن
stinks تعفن داشتن
disguise نهان داشتن
to be there وجود داشتن
to stop [doing something] نگاه داشتن
occupying مشغول داشتن
disguised نهان داشتن
disguises نهان داشتن
disguising نهان داشتن
stink تعفن داشتن
exists وجود داشتن
existed وجود داشتن
exist وجود داشتن
resembling شباهت داشتن
resembles شباهت داشتن
resembled شباهت داشتن
resemble شباهت داشتن
differs فرق داشتن
differing فرق داشتن
differed فرق داشتن
differ فرق داشتن
occupy مشغول داشتن
occupies مشغول داشتن
to continue دنباله داشتن
retain نگاه داشتن
expects چشم داشتن
expecting چشم داشتن
expected چشم داشتن
expect چشم داشتن
keeps نگاه داشتن
keep نگاه داشتن
retained نگاه داشتن
to follow دنباله داشتن
to think [of] عقیده داشتن
retains نگاه داشتن
retaining نگاه داشتن
implies دلالت داشتن
tolerating طاقت داشتن
tolerates طاقت داشتن
tolerated طاقت داشتن
tolerate طاقت داشتن
vibrating ارتعاش داشتن
vibrates ارتعاش داشتن
vibrated ارتعاش داشتن
vibrate ارتعاش داشتن
scoots سرعت داشتن
scooting سرعت داشتن
scooted سرعت داشتن
scoot سرعت داشتن
imply دلالت داشتن
implying دلالت داشتن
contradict تناقض داشتن با
hears خبر داشتن
hear خبر داشتن
abominating تنفر داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com