English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (6 milliseconds)
English Persian
cross wires سیمهای متقاطع
Other Matches
There is a fault in the electrical wires . سیمهای برق عیب کرده است
category wiring که نوع کابل ها و سیمهای شبکه را مشخص میکند
to pull the wires سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
phonoscope التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
patches ارسال الکتریکی که توسط سیمهای کوتاه متصل می شدند و امکان تشخیص سریع و ساده شبکه را فراهم می کنند
patch ارسال الکتریکی که توسط سیمهای کوتاه متصل می شدند و امکان تشخیص سریع و ساده شبکه را فراهم می کنند
moorings سیمهای اتصال مسلح کننده مین سیم اتصال
traverse خط متقاطع
traverse متقاطع
traversed خط متقاطع
traversed متقاطع
traverses خط متقاطع
traverses متقاطع
traversing خط متقاطع
traversing متقاطع
intercepter متقاطع
crossover متقاطع
intersecting متقاطع
crossest متقاطع
thwartwise متقاطع
transverse متقاطع
crisscross متقاطع
cross متقاطع
crosser متقاطع
crosses متقاطع
cross hatch هاشور متقاطع
crosscurrent جریان متقاطع
crosshatching هاشورزنی متقاطع
cross fire اتش متقاطع
crossrail ریل متقاطع
groined vault طاق متقاطع
intersecting قوسی متقاطع
interconversion تبدیل متقاطع
unresolved corners حاشیه متقاطع
secant line خط متقاطع [ریاضی]
transversely بطوراریب یا متقاطع
transverse section برش متقاطع
interlacing arches طاقهای متقاطع
secant خط قاطع متقاطع
cross fire اتشبار متقاطع
cross-sections سطح متقاطع
diagonal سیم بر متقاطع
closed traverse خطوط متقاطع
cross bearings سمتهای متقاطع
cross-section سطح متقاطع
crossword puzzle جدول کلمات متقاطع
word square جدول کلمات متقاطع
charade جدول کلمات متقاطع
inweave درهم متقاطع کردن
interlacing arch طاق های متقاطع
built up crossing قطعه ریل متقاطع
cross elasticity of demand کشش متقاطع تقاضا
thwartwise بطور متقاطع اریب
coefficient of cross elasticity ضریب کشش متقاطع
filigree تزئیناتی بشکل ذرات ریز یادانههای تسبیح که امروزه بصورت سیمهای ریز طلاونقره و یا مسی در اطراف الات زرین وسیمین ساخته میشود
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossed بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crosses بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossing بهطور متقاطع حرکت کردن
cross buck حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
to an overthwart بطور متقاطع ازاین سو بان سو
at an overthwart بطور متقاطع ازاین سو بان سو
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
crossover متقاطع کردن برای ازدیادفشار و سرعت
wires روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
wire روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
interlacing arches طاقهایی که نقشه ساختمانی انهابه پرگارهای متقاطع میماند
crossbones تصویر دو استخوان متقاطع درزیر جمجمه که نشان پرچم دزدان دریایی است
cross elasticity of demand درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
autotomous متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autotomic متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
cross hairs دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
cross قطع کردن متقاطع کردن
crosser قطع کردن متقاطع کردن
crosses قطع کردن متقاطع کردن
crossest قطع کردن متقاطع کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com