Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 222 (19 milliseconds)
English
Persian
compensating winding
سیم پیچ تعدیل کننده
Search result with all words
modifier
تعدیل کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
modifiers
تعدیل کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
damper
عایق تعدیل کننده
escalator
تعدیل کننده
escalators
تعدیل کننده
adapters
جرح و تعدیل کننده
adaptor
جرح و تعدیل کننده
adaptors
جرح و تعدیل کننده
moderator
تعدیل کننده
moderators
تعدیل کننده
regulator
تعدیل کننده
regulators
تعدیل کننده
adapter
جرح و تعدیل کننده
coordinator
تعدیل کننده
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
g.d.p deflator
تعدیل کننده تولید ناخالص داخلی
moderator variable
متغیر تعدیل کننده
modification factor
ضریب تعدیل کننده
modulator
تعدیل کننده
Other Matches
equalize
تعدیل
regulation
تعدیل
equalized
تعدیل
equalised
تعدیل
equalising
تعدیل
modulation
تعدیل
equalizing
تعدیل
equalizes
تعدیل
equalises
تعدیل
levelling
تعدیل
equation of payments
تعدیل
editing
تعدیل
adjustment
تعدیل
adjustments
تعدیل
qualification
تعدیل
damping
تعدیل
modification
تعدیل
modulates
تعدیل کردن
modulating
تعدیل کردن
regulable
قابل تعدیل
modifying
جرح و تعدیل
demand accommodation
تعدیل درخواستها
measure
تعدیل کردن
modulate
تعدیل کردن
modifying
تعدیل کردن
price adjustment
تعدیل قیمت
stock adjustment
تعدیل موجودی
adjusts
تعدیل کردن
adjusting
تعدیل کردن
regulator
الت تعدیل
modify
جرح و تعدیل
modify
تعدیل کردن
modifies
تعدیل کردن
regulators
الت تعدیل
adjustable
تعدیل پذیر
realigned
تعدیل کردن
realign
تعدیل کردن
realigns
تعدیل کردن
regulate
تعدیل کردن
regulated
تعدیل کردن
regulates
تعدیل کردن
realigning
تعدیل کردن
adapt
تعدیل کردن
lump sum redistribution
تعدیل یکجا
partial adjustment
تعدیل جزئی
regulating
تعدیل کردن
dampen
تعدیل کردن
dampened
تعدیل کردن
modified
تعدیل شده
dampening
تعدیل کردن
collimate
تعدیل کردن
dampens
تعدیل کردن
adjust
تعدیل کردن
readjust
دوباره تعدیل
address adjustment
تعدیل نشانی
adjustment method
روش تعدیل
sight reduction
تعدیل رصد
readjusting
دوباره تعدیل
corrector magnet
اهنربای تعدیل کن
modifies
جرح و تعدیل
readjusts
دوباره تعدیل
method of adjustment
روش تعدیل
readjusted
دوباره تعدیل
reduction to the meridian
تعدیل به نصف النهار
adaptable
قابل جرح و تعدیل
contract price adjustment
تعدیل قیمت قرارداد
contract escalation clause
ماده تعدیل قرارداد
sumptuary
وابسته به تعدیل هزینه
reduced form
فرم تعدیل شده
maladjustment
تعدیل وتنظیم غلط
adapted
جرح و تعدیل شده
maladjustments
تعدیل وتنظیم غلط
modificatory
متضمن تعدیل یااصلاح
bunker adjustment factor
ضریب تعدیل سوخت
baf
ضریب تعدیل سوخت
coordinate
تعدیل کردن هم پایه
escalation
ماده یا عبارت تعدیل
adjustable dimension
بعد تعدیل پذیر
strongback
الوار تعدیل ناو
trammel
تعدیل کردن بدام افتادن
index linked insurance
بیمهای که با شاخص تعدیل میشود
emergency complement
تعدیل یکانهابرای موارد اضطراری
caf
ضریب تعدیل نرخ پول
cac
هزینه تعدیل نرخ ارز
adjustments
الت تعدیل اسباب تنظیم
adjustment
آلت تعدیل اسباب تنظیم
trammel
الت ترسیم بیضی تعدیل
register
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
thermostat
:بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
registering
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
frequency medulation
تعدیل تناوب یا بسامد موج حامل
registers
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
thermostats
:بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
degaussing
تعدیل حوزه میدان مغناطیسی ناو دیگازینگ
emergency complement
جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
emergency establishment
تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
streamliner
قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
escalation
مادهای در قرارداد که براساس ان قیمتهای قرارداد تعدیل میگردد
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
thermostat
:الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
thermostats
:الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
adapting
تعدیل کردن اقتباس کردن
moderates
اداره کردن تعدیل کردن
adjusting
تعدیل کردن تنظیم کردن
moderated
اداره کردن تعدیل کردن
current compensation
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
adapts
تعدیل کردن اقتباس کردن
moderate
اداره کردن تعدیل کردن
adjusts
تعدیل کردن تنظیم کردن
moderating
اداره کردن تعدیل کردن
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
suberter
سرنگون کننده تضعیف کننده
hangers
اویزان کننده معلق کننده
toasters
سرخ کننده برشته کننده
toaster
سرخ کننده برشته کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
modulator demodulator
تلفیق کننده- تفکیک کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
supplicant
درخواست کننده تضرع کننده
favourer
یاری کننده مساعدت کننده
spell binder
مسحور کننده مجذوب کننده
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
thickeners
غلیظ کننده پرپشت کننده
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
desolator
ویران کننده متروک کننده
thickener
غلیظ کننده پرپشت کننده
supplicants
درخواست کننده تضرع کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
divider
جدا کننده تقسیم کننده
vibrator
ارتعاش کننده نوسان کننده
discriminant
تفکیک کننده جدا کننده
vibrators
ارتعاش کننده نوسان کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
intermediary
وساطت کننده مداخله کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
accaimer
هلهله کننده تحسین کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
the producer and the consumer
تولید کننده و مصرف کننده
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
thwarter
خنثی کننده مسدود کننده
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
designative
اشاره کننده تعیین کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
trimmer
دستکاری کننده صاف کننده
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
insulator
جدا کننده عایق کننده
sniffy
افهار تنفر کننده فن فن کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
homager
تجلیل کننده کرنش کننده
intermediaries
وساطت کننده مداخله کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
fuel cooled oil cooler
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
agent authentication
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
parity bit
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com