English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
quad سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
quads سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
Other Matches
quadrangle سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
quadrangles سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
shields کابل با دو سیم مسی عایق که دور هم پیچیده شده اند
shields کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
shield کابل با دو سیم مسی عایق که دور هم پیچیده شده اند
shield کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
wire روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
wires روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
tapestry yarn نخ چهارلای پشمی
insulation عایق کاری یا عایق بندی ایزولاسیون
insulator جسم عایق ماده عایق
insulator عایق کننده روکش عایق
insulators عایق کننده روکش عایق
insulators جسم عایق ماده عایق
insulated instrument transformer ترانسفورماتور عایق کننده ترانسفورماتور اندازه گیری عایق شده
cisc مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
insulation strength استحکام ایزولاسیون استحکام عایق بندی استحکام عایق کاری
insulation testing apparatus دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
obscurant پیچیده
sophisticate پیچیده
complex پیچیده
abstruse پیچیده
complex :پیچیده
indirect پیچیده
metaphsical پیچیده
perplexing پیچیده
complexes :پیچیده
tangled پیچیده
crabby پیچیده
tortile پیچیده
jigsaws پیچیده
jigsaw پیچیده
muffled پیچیده
intricate پیچیده
intorted در هم پیچیده
complexes پیچیده
wrapped پیچیده
verticillate پیچیده
involved پیچیده
deep <adj.> پیچیده
sigmoid پیچیده
crackly پیچیده
crimpy پیچیده
gordian پیچیده
implex پیچیده
revolute پیچیده
restiform پیچیده
wreathy پیچیده
in a tangle پیچیده
complicated پیچیده
convoluted بهم پیچیده
roll چیز پیچیده
rolled چیز پیچیده
complicates پیچیده کردن
complicate پیچیده کردن
complicating پیچیده کردن
ravel چیز در هم پیچیده
complexities پیچیده شدن
complexity پیچیده شدن
rolls چیز پیچیده
perplexingly بطور پیچیده
ballast فرمولهای پیچیده
wounds پیچیده شدن
wounding پیچیده شدن
wound پیچیده شدن
complex multiplet چندتایی پیچیده
complex system سیستم پیچیده
complex system سازگان پیچیده
complicacy کار پیچیده
convolute بهم پیچیده
curly chip براده پیچیده
writhen درهم پیچیده
recondite عمیق پیچیده
reeled نخ پیچیده بدورقرقره
reeling نخ پیچیده بدورقرقره
interlaced بهم پیچیده
reel نخ پیچیده بدورقرقره
twisted strata لایههای پیچیده
involute پیچیده شدن
perplexed مبهوت پیچیده
intricately بطور پیچیده
reels نخ پیچیده بدورقرقره
detent عایق
drag chain عایق
pawl عایق
insulant عایق
non conductor عایق
insulation عایق
cloggy عایق
floor insulator عایق کف
impediment عایق
waterproofed عایق اب
insulators عایق
waterproofs عایق اب
insulator عایق
dielectric عایق
impediments عایق
waterproof عایق اب
twisted pair جفت پیچیده شده
sinistrorse چپ پیچ پیچیده از چپ براست
microcircuit مدار مجتمع پیچیده
complexly بطور پیچیده یا مخلوط
convolve بهم پیچیده شدن
crump پیچیده چین دار
the matter is perplexed مطلب پیچیده است
unintelligible پیچیده غیر صریح
sinistrorsal چپ پیچ پیچیده از چپ براست
can of worms <idiom> مشکل پیچیده وسردرگم
volute طومار پیچیده طوماری
entangle گیرانداختن پیچیده کردن
wall insulator عایق دیوار
circular loom نای عایق
insulation testing apparatus عایق سنج
weatherproof عایق هوا
adiabatic عایق گرما
brake عایق مانع
insulative عایق کردن
cleat عایق انگلیسی
battery insulator عایق باتری
insulation board صفحه عایق
insulating bushing بوش عایق
insulated wire سیم عایق
ideal dielectric عایق کامل
insulant ماده عایق
insulated wall دیواره عایق
insulated tongs انبر عایق
insulated plier انبر عایق
fish paper عایق کاغذی
insulating cement سیمان عایق
dielectric isolation جداسازی با عایق
insulating varnish لعاب عایق
insulating material مواد عایق
drag hook قلاب عایق
insulating material جسم عایق
insulating material ماده عایق
electrical insulator عایق الکتریکی
insulating compound مواد عایق
insulated layer لایه عایق
insulate عایق سازی
slot insulation عایق شیار
soundproof عایق صدا
sound insulation عایق صدا
non conducting عایق گرما
mica dielectric عایق میکا
non conducting عایق برق
insulation عایق کاری
insulation عایق گذاری
rachet گیره عایق
insulate عایق کردن
insulates عایق سازی
insulates عایق کردن
rainproof عایق باران
insulating عایق سازی
insulating عایق کردن
obstructions مانع عایق
obstruction مانع عایق
laggin عایق بندی
braked عایق مانع
brakes عایق مانع
resistance عایق مقاومت
insulated عایق دار
braking عایق مانع
It is an extremely complicated problem. مسأله بسیار پیچیده ایست
complex instruction set computer کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
intricate design نقش پیچیده، درهم و مشکل
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
cisc کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
plexiform شبیه خزههای درهم پیچیده
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
daedal دارای هوش اختراع پیچیده
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
hassock کلاله علف درهم پیچیده
twisted pair cable کابل زوج بهم پیچیده
hassocks کلاله علف درهم پیچیده
plexus چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
insulating brick اجر عایق بندی
utilidor لوله عایق کننده
weatherbeater <adj.> عایق رطوبتی، آب بند
insulating asphalt اسفالت عایق بندی
insulated intermediate layer لایه میانی عایق
to deaden a wall عایق کردن دیوار
insulation voltage ولتاژ عایق بندی
insulation resistance مقاومت عایق بندی
lead in insulator عایق سیم انتن
tightening material مواد عایق کننده
insulation fault نقص عایق بندی
thermal insulation عایق کاری گرمایشی
insulation defect نقص عایق بندی
insulation class کلاس عایق بندی
mess kit فرف عایق غذاخوری
insulation loss تلف عایق بندی
insulation breakdown test ازمایش شکست عایق
insulation of concrete عایق کاری بتن
insulation protection حفافت عایق بندی
insulation fault نقص عایق کاری
to deafen a wall عایق کردن دیوار
acoustic ceiling سقف عایق پوش
insulated gate field effect transistor ترانزیستور اف ای تی باگیت عایق
insulating با عایق مجزا کردن
insulated bearing یاطاقان عایق شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com