Dictiornary-Farsi | شاخص هزینه زندگی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
cost of living index	شاخص هزینه زندگی


Other Matches

cost indexes	شاخص هزینه
construction cost index	شاخص هزینه ساختمانی
cost of living	هزینه زندگی
living expenses	هزینه زندگی
living cost	هزینه زندگی
von neuman morgensterm utility index	شاخص مطلوبیت ون نیومن مورگن استرن منظورشاخص عددی برای مطلوبیت مورد انتظار استکه دروضعیت ریسک و نامطمئنی ازاین شاخص استفاده میشود .ازنظر ریاضی این شاخص درحقیقت امید ریاضی مژلوبیت کل است
marker	تعیین کننده شاخص هدف شاخص
ideal index	شاخص کمال مطلوب شاخص ایده ال
markers	تعیین کننده شاخص هدف شاخص
rainfall index	شاخص بارش شاخص بارندگی
it is impossible to live there	نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
target indicator	شاخص نشان دهنده هدف شاخص هدف
bench mark	شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
cost center	قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
indexed sequential file	پرونده ترتیبی شاخص دار فایل ترتیبی شاخص دار
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.	ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
lighterage	هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
lead a dog's life <idiom>	زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
cost contract	قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
economic of scale	کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing	قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
dial	شاخص
indexed	شاخص
index	خط شاخص
level rod	شاخص
indexed	خط شاخص
indexes	خط شاخص
dialled	شاخص
indexes	شاخص
index number	شاخص
dialed	شاخص
dials	شاخص
indicator	شاخص
tyupical	شاخص
aiming post	شاخص
indicative	شاخص
critical	شاخص
cephalic index	شاخص سر
scale	شاخص
index	شاخص
gnomon	شاخص
aiming light	چراغ شاخص
absorption index	شاخص جذب
indicator electrode	الکترود شاخص
indicator gate	دریچه شاخص
characteristic curve	منحنی شاخص
characteristic equation	معادلههای شاخص
sundial	شاخص افتاب
characteristic roots	ریشههای شاخص
sundials	شاخص افتاب
compression index	شاخص فشارپذیری
index register	ثبات شاخص
bench mark	شاخص مبداء
active index	شاخص فعال
aiming post light	چراغ شاخص
index of correlation	شاخص همبستگی
aiming post sleeve	غلاف شاخص
index of absorption	شاخص جذب
aiming post sleeve	روپوش شاخص
gnomon	شاخص شرعیات
aiming stake	شاخص کوچک
bain index	شاخص بین
indicator	شاخص اندازه
gnomonics	فن شاخص سازی
toughness index	شاخص نرمی
general index	شاخص کلی
cross index	شاخص متقابل
index number	عدد شاخص
index mark	علامت شاخص
index hole	سوراخ شاخص
gnomonic	وابسته به شاخص
polarity indicator	شاخص قطب
group index	شاخص گروه
holotype	نمونه شاخص
validity index	شاخص اعتبار
wage index	شاخص دستمزد
cranial index	شاخص جمجمه
critical period	دوره شاخص
critical ratio	بهر شاخص
critical region	ناحیه شاخص
indicator	نمایشگر شاخص
critical values	مقادیر شاخص
difficulty index	شاخص دشواری
discrimination index	شاخص افتراق
economic index	شاخص اقتصادی
economic indicator	شاخص اقتصادی
weight index	شاخص موزون
tidal bench mark	شاخص جزر و مد
position indicator	شاخص نماها
range indicator	شاخص مسافت
price index	شاخص قیمت
neon indicator	شاخص نئونی
number index	شاخص عددی
oddsmaker	بازیگر شاخص
indexes	فهرست شاخص
indexed	فهرست شاخص
index	فهرست شاخص
levelling staff	شاخص تراز
production index	شاخص تولید
seasonal index	شاخص فصلی
vital index	شاخص حیاتی
readability index	شاخص خوانایی
retention index	شاخص بازداری
roughness index	شاخص زبری
sysctlg	پرونده شاخص
indexing	شاخص گذاری
system catalog	پرونده شاخص
statistics	شاخص امار
to be the clincher	عامل شاخص بودن
producer price index	شاخص قیمت تولیدی
beach flag	پرچم شاخص اسکله
to turn the scales	عامل شاخص بودن
map index	فهرست شاخص نقشه ها
critical incidents technique	شیوه رویدادهای شاخص
respiratory exchange index	شاخص بهره تنفسی
characteristic expansion time	زمان شاخص انبساط
colminator	دوربین شاخص توپ
indexed array	ارایه شاخص دار
range markers	چراغ شاخص مسیر
symbol	رمز اشاره شاخص
index of industrial production	شاخص تولید صنعتی
pre indexing	شاخص گذاری قبلی
isoheyt	خط شاخص نقاط هم باران
index of multiple correlation	شاخص همبستگی چندگانه
indexed address	آدرس شاخص دار
air pollution index	شاخص الودگی هوا
laspeyres price index	شاخص قیمت لاسپیرز
indexed list	لیست شاخص دار
renewal index	شاخص قابل تجدید
index of real wages	شاخص دستمزدهای واقعی
array index number	عدد شاخص ارایه
post indexing	شاخص گذاری بعدی
consumer price index	شاخص قیمت کالاهای مصرفی
index addressing	نشان دهی شاخص دار
gates opening indicator	شاخص باز شدن دریچه ها
randie branching index	شاخص شاخه زنی رندیچ
index of wholesale prices	شاخص قیمتهای عمده فروشی
activity designator	شاخص فعالیت یکان یا قسمت
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
index of retail prices	شاخص قیمتهای خرده فروشی
consistency index	شاخص تغییر شکل پذیری
index linked insurance	بیمهای که با شاخص تعدیل میشود
annual efficiency index	شاخص کارایی سالانه خدمتی
tidemark	میله شاخص جزر ومد
tidemarks	میله شاخص جزر ومد
index of consumer prices	شاخص قیمت کالاهای مصرفی
cff	بسامد شاخص در سوسو زدن
critical flicker frequency	بسامد شاخص در سوسو زدن
wholesale price index	شاخص قیمت عمده فروشی
pathognomonic	وابسته بتشخیص ناخوشی شاخص مرض
index fossil	سنگواره شاخص طبقات زمین شناسی
indexed sequential access method	روش دستیابی ترتیبی شاخص دار
basic indexed sequential acess method	روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
paasche price index	شاخص قیمت پاشه که بصورت زیرمحاسبه میگردد001 * 1q * 1p / 0q *1p
range marker	شاخص مسافت یاب روی صفحه رادار
index number	مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
drift float	علامت یا شاخص شناور نشان دهنده انحراف مسیر
liquid crystal bar graph panel indicator	شاخص گراف- میله بااستفاده از قطعات کریستال مایع
compliance index	شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
lumber's line	خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
system indicator	طبلک نشان دهنده کار دستگاه شاخص سیستم رمز
role indicator	نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
local color	رنگ شاخص کوه ورودخانه وجنگل وغیره درنقشه خصوصیات محلی
kwic	روش شاخص بندی اطلاعات توسط کلمات یا عبارات از قبل تعیین شده
habitancy	زندگی
togetherness	زندگی با هم
vita	زندگی
life	زندگی
habitance	زندگی
living	زندگی
vivification	زندگی
lifelines	خط زندگی
existences	زندگی
lifeline	خط زندگی
wile a	در زندگی
lives	زندگی
lives of great men	زندگی
eau de vie	اب زندگی
existence	زندگی
he lives on air	زندگی میکند
domiciled [law] [politics] <adj.>	محل زندگی
vegetation	زندگی گیاهی
life of privation	زندگی در سختی
scheme of life	نقشه زندگی
azoic	تهی از زندگی
resident <adj.>	محل زندگی
living standard	سطح زندگی
hutment	زندگی در کلبه
lifelike	زندگی مانند
level of living	سطح زندگی
incertitude	ناپایداری زندگی
planetary life	زندگی دربدر
livers	زندگی کننده
intravital	در زمان زندگی
liver	زندگی کننده
intravitam	در زمان زندگی
animates	زندگی بخشیدن
soldiering	زندگی سربازی