English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
She was transported with joy . شادی تمام وجودش را فرا گرفت
Other Matches
uberrima fides صفتی است که در بعضی از قراردادها که باعث برقراری انواع خاصی از رابطه بین افراد میشود وجودش از شرایط صحت عقل است
eclipsed گرفت
eclipse گرفت
eclipses گرفت
eclipsing گرفت
the wind rises بادوزیدن گرفت
dynamic dump رو گرفت پویا
tethanus گرفت عضلانی
solar eclipse گرفت خورشید
eclipe of the moon ماه گرفت
lunar eclipse گرفت ماه
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminate تمام شدن تمام کردن
terminated تمام شدن تمام کردن
terminates تمام شدن تمام کردن
he prospered in his business کارش بالا گرفت
he went his way راه خودراپیش گرفت
The police stopped me. پلیس جلویم را گرفت
the doctor bled me دکتراز من خون گرفت
He was run over by a car. اتوموبیل اورازیر گرفت
since the outbreak of the war از روزی که جنگ در گرفت
originals که از آن می توان کپی گرفت
dump رو گرفت روبرداری کردن
irretraceable که نتوان ردانرا گرفت
original که از آن می توان کپی گرفت
It was engraved on my mind . درزهنم نقش گرفت ( بست )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
He went home on leave . مرخصی گرفت رفت منزل
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it . نظرش را گرفت ( جلب کرد )
She had a heart attack . قلبش گرفت ( حمله قلبی )
A surge of anger rushed over me . سرا پایم را فرا گرفت
he talked himself hoarse انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
His wish was fulfI'lled. آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
There is no fault to find with my work. بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
He was granted a grade promotion. یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
Where can I contact Mr …. ? کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
She mistook me for somebody else . مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
A wave of anger swept over the entire world . موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
This idea took root in my mind. این نظریه درفکرم ریشه گرفت
joyless بی شادی
jubilation شادی
rejoicings شادی
rejoicing شادی
galas شادی
joyance شادی
gaiety شادی
curvet شادی
pleasance شادی
revelery شادی
capered شادی
capers شادی
glee شادی
joy شادی
gala شادی
airiness شادی
exultation شادی
joys شادی
caper شادی
I have no fault to find with his work . از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
commensurably چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
melchizedek > ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
he prospered in his business در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
happiness شادی خوشنودی
high jinks سروصدا و شادی
joie de vivre زیست شادی
mirthfulness شادی ونشاط
jubilee روز شادی
banzai هلهله شادی
plaudit هلهله شادی
jubilate فریاد شادی
merriment ابراز شادی
jubilees روز شادی
effervescence طراوت و شادی
breezy شادی بخش
f.mirth شادی جشن
exultance وجد و شادی
fool's paradise شادی احمقانه
acclamation تحسین و شادی
cock-a-hoop شادی کنان
mirth نشاط شادی
reveling شادی کردن
joys شادی کردن
joy شادی کردن
revels شادی کردن
revelling شادی کردن
revelled شادی کردن
reveled شادی کردن
joyously از روی شادی
revel شادی کردن
Accidents wI'll happen. چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
tantalus تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
carnival کاروان شادی جشن
with rejoicings and embraces با شادی و فریاد هورا
carnivals کاروان شادی جشن
exulting شادی کردن وجدکردن
exult شادی کردن وجدکردن
they returned in triumph شادی کنان برگشتند
ovation شادی وسرور عمومی
ovations شادی وسرور عمومی
exulted شادی کردن وجدکردن
tragicomedies دارای حزن و شادی
gleefully از روی شادی و خوشحالی
exults شادی کردن وجدکردن
To be in raptures . To be overjoyed . غرق در شادی بودن
tragicomedy دارای حزن و شادی
elation ترفیع سرفرازی شادی
capers از روی شادی جست وخیزکردن
He was transported with joy. از شادی درپوست نمی گنجید
caper از روی شادی جست وخیزکردن
to be glad for somebody's sake در شادی کسی سهیم شدن
to be pleased for somebody در شادی کسی سهیم شدن
to overcrow one's rival از پیروزی بر حریف شادی کردن
capered از روی شادی جست وخیزکردن
whoopla عیاشی و شادی پر سرو صدا
to be psyched for somebody [American E] در شادی کسی سهیم شدن
fly in the ointment <idiom> یک چیز کوچک که شادی را بههم بزند
gee whiz <idiom> بافریاد شادی خود رانشان دادن
jobilate شادی کردن از خوشی فریاد زدن
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
air brush برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
kirmess جشن وعیدسالیانهای که ........وفریادهای شادی برپامی کنند
inequality operator نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
copyrights که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyright که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
mardi gras سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
the early bird catches the worm <proverb> کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
engels law ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
the lancet was infected نیشترالوده به میکرب شد نیشتر میکرب گرفت
panorama تمام نما اینه تمام نما
panoramas تمام نما اینه تمام نما
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
to triumph over the enemy برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
purgation روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
twelve tables الواحی که در سال 054 قبل از میلاد دررم منتشر شد و حاوی موادی از قوانین رمی در مورد اهم مسائل مبتلی به روزمره زندگی مردم رم بود و بعدهااساس قوانین رم قرار گرفت
preemptive multitasking حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
rejoice شادی کردن وجد کردن
rejoices شادی کردن وجد کردن
rejoiced شادی کردن وجد کردن
rejoicingly شادی کنان وجد کنان
full تمام
fullest تمام
thorough تمام
through تمام
all night در تمام شب
whole تمام
thru تمام
entire تمام
rounded پر تمام
full length تمام قد
out and out تمام
It's over. تمام شد.
off تمام
yame تمام
out-and-out تمام
whole length تمام قد
full-length تمام قد
full-face تمام رخ
completing تمام
lion's share تمام
full face تمام رخ
completes تمام
completed تمام
complete تمام
incomplete نا تمام
it is all up تمام شد
dyed-in-the-wool به تمام معنی
dyed-in-the-wool تمام و کمال
use up تمام کردن
full automatic تمام اتوماتیک
consumptible تمام شدنی
to see through تمام کردن
due تمام شده
dyed-in-the-wool تمام عیار
to see out تمام کردن
consummative تمام کننده
yean round در تمام سال
all d. در تمام روز
by all means با تمام وسائل
whole hog تمام راه
wrap up تمام شدن
completive تمام کننده
an a fact تمام شده
ammo zero مهمات تمام
all this تمام اینها
all risks تمام خطرات
all out باشدت تمام
defunct تمام شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com