English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (2 milliseconds)
English Persian
mirthfulness شادی ونشاط
Other Matches
frolicking سرور ونشاط
frolic سرور ونشاط
benders خوشی ونشاط
bender خوشی ونشاط
frolics سرور ونشاط
glee سرور ونشاط
frolicked سرور ونشاط
gaiety شادی
capers شادی
caper شادی
pleasance شادی
joyance شادی
joy شادی
joys شادی
jubilation شادی
joyless بی شادی
gala شادی
glee شادی
galas شادی
airiness شادی
curvet شادی
exultation شادی
revelery شادی
rejoicings شادی
rejoicing شادی
capered شادی
acclamation تحسین و شادی
exultance وجد و شادی
banzai هلهله شادی
high jinks سروصدا و شادی
joie de vivre زیست شادی
plaudit هلهله شادی
jubilate فریاد شادی
f.mirth شادی جشن
happiness شادی خوشنودی
jubilees روز شادی
breezy شادی بخش
merriment ابراز شادی
cock-a-hoop شادی کنان
jubilee روز شادی
effervescence طراوت و شادی
joy شادی کردن
joys شادی کردن
revel شادی کردن
reveled شادی کردن
reveling شادی کردن
revels شادی کردن
joyously از روی شادی
mirth نشاط شادی
revelling شادی کردن
revelled شادی کردن
fool's paradise شادی احمقانه
ovation شادی وسرور عمومی
To be in raptures . To be overjoyed . غرق در شادی بودن
exulting شادی کردن وجدکردن
exulted شادی کردن وجدکردن
with rejoicings and embraces با شادی و فریاد هورا
exult شادی کردن وجدکردن
elation ترفیع سرفرازی شادی
gleefully از روی شادی و خوشحالی
ovations شادی وسرور عمومی
tragicomedy دارای حزن و شادی
tragicomedies دارای حزن و شادی
exults شادی کردن وجدکردن
carnival کاروان شادی جشن
carnivals کاروان شادی جشن
they returned in triumph شادی کنان برگشتند
caper از روی شادی جست وخیزکردن
capered از روی شادی جست وخیزکردن
capers از روی شادی جست وخیزکردن
to be psyched for somebody [American E] در شادی کسی سهیم شدن
to be glad for somebody's sake در شادی کسی سهیم شدن
to be pleased for somebody در شادی کسی سهیم شدن
He was transported with joy. از شادی درپوست نمی گنجید
whoopla عیاشی و شادی پر سرو صدا
to overcrow one's rival از پیروزی بر حریف شادی کردن
fly in the ointment <idiom> یک چیز کوچک که شادی را بههم بزند
She was transported with joy . شادی تمام وجودش را فرا گرفت
gee whiz <idiom> بافریاد شادی خود رانشان دادن
jobilate شادی کردن از خوشی فریاد زدن
inequality operator نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
kirmess جشن وعیدسالیانهای که ........وفریادهای شادی برپامی کنند
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
mardi gras سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
to triumph over the enemy برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
rejoiced شادی کردن وجد کردن
rejoice شادی کردن وجد کردن
rejoicingly شادی کنان وجد کنان
rejoices شادی کردن وجد کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com