English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
English Persian
entail شامل بودن فراهم کردن
entailed شامل بودن فراهم کردن
entailing شامل بودن فراهم کردن
entails شامل بودن فراهم کردن
Other Matches
contained شامل بودن خودداری کردن
contain شامل بودن خودداری کردن
contains شامل بودن خودداری کردن
applies درخواست کردن شامل حال بودن
applying درخواست کردن شامل حال بودن
apply درخواست کردن شامل حال بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
include شامل بودن متضمن بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
consist شامل بودن عبارت بودن از
consisted شامل بودن عبارت بودن از
avaiiability فراهم بودن
engird شامل بودن
engirdle شامل بودن
comprise شامل بودن
comprised شامل بودن
comprises شامل بودن
embrace شامل بودن
embraced شامل بودن
embraces شامل بودن
embracing شامل بودن
encompassing شامل بودن دربرگرفتن
encompass شامل بودن دربرگرفتن
encompassed شامل بودن دربرگرفتن
encompasses شامل بودن دربرگرفتن
subtend در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
desqview نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
procuring فراهم کردن
procures فراهم کردن
work up کم کم فراهم کردن
effecturate فراهم کردن
to find in فراهم کردن
to bring a bout فراهم کردن
accrete فراهم کردن
procured فراهم کردن
to bring about فراهم کردن
procure فراهم کردن
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
provides وسیله فراهم کردن
obtains فراهم کردن گرفتن
raise money فراهم کردن پول
obtain فراهم کردن گرفتن
to obtain something فراهم کردن چیزی
provide وسیله فراهم کردن
to get [hold of] something فراهم کردن چیزی
To raise money. پول فراهم کردن
to bring something فراهم کردن چیزی
jockey با حیله فراهم کردن
jockeys با حیله فراهم کردن
obtained فراهم کردن گرفتن
enhancing تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhance تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
gag مانع فراهم کردن برای
get بدست اوردن فراهم کردن
getting بدست اوردن فراهم کردن
occasions موجب شدن فراهم کردن
occasioning موجب شدن فراهم کردن
gets بدست اوردن فراهم کردن
gagging مانع فراهم کردن برای
to gather together جمع کردن فراهم اوردن
obstructively با قصد فراهم کردن مانع
gagged مانع فراهم کردن برای
occasion موجب شدن فراهم کردن
occasioned موجب شدن فراهم کردن
gags مانع فراهم کردن برای
to mediate a result وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
to bring a bout by intrigue بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
to raise the wind پول برای مقصودی فراهم کردن
enabled قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enables قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enable قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabling قادر ساختن وسیله فراهم کردن
to reseat a theatre صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
give (someone) a hard time <idiom> لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to turn the tables on any one وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
eudemonism اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
inducing فراهم کردن تحمیل کردن
induce فراهم کردن تحمیل کردن
subsume شامل کردن استقراء کردن
induces فراهم کردن تحمیل کردن
provision شرط کردن فراهم کردن
subsumes شامل کردن استقراء کردن
subsuming شامل کردن استقراء کردن
to make up جبران کردن فراهم کردن
subsumed شامل کردن استقراء کردن
induced فراهم کردن تحمیل کردن
eudaemonism اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
eudaimonism اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
recreates تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
word star یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
personal محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
keypad مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
report program generator زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
paralleled برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
whorls فراهم
in شامل
inclusive شامل
comprising شامل
sweeping شامل
Inc شامل
containing شامل
self inclusive شامل
to the fore فراهم
in- شامل
far-reaching شامل
whorl فراهم
covering شامل
including شامل
get-togethers فراهم اوردن
to come about فراهم شدن
ingathering فراهم اوری
trinomial شامل سه نام
excluding شامل نشدن
assembled فراهم اوردن
bimillenary شامل دوهزار
unaccommodated فراهم نشده
to get together فراهم اوردن
foregather فراهم امدن
get-together فراهم اوردن
get together فراهم اوردن
cater فراهم نمودن
applying شامل شدن
catered فراهم نمودن
accrete فراهم شدن
available دردسترس فراهم
assemble فراهم اوردن
catering فراهم نمودن
caters فراهم نمودن
forgather فراهم امدن
applies شامل شدن
to call together فراهم اوردن
apply شامل شدن
ineligible شامل نشدنی
to d. on فراهم اوردن
butyric شامل کره
retrospect شامل گذشته
trooped فراهم امدن
butyraceous شامل کره
includible شامل کردنی
procurance فراهم سازی
troop فراهم امدن
inclusive or یای شامل
trooping فراهم امدن
includable شامل کردنی
exterminatory فراهم کننده
collector فراهم اورنده
do with <idiom> شامل شدن
assembles فراهم اوردن
collectors فراهم اورنده
congestion فراهم امدگی
modem وسیلهای که امکان ارسال داده از طریق خط تلفن با تبدیل کردن سیگنال دودویی از کامپیوتر به سیگنال آنالوگ صوتی ه قابل ارسال روی خط تلفن است فراهم می :ند
plenary شامل تمام اعضاء
excludes شامل نشدن یا جداشدن
accru اجتماع فراهم شدگی
exclusive آنچه شامل نمیشود
inclusive or gate دریچه یای شامل
procurer فراهم سازنده جاکش
retroact شامل گذشته شدن
exclude شامل نشدن یا جداشدن
exclusion عمل شامل نشدن
intraspecies شامل گروه بخصوصی
over all شامل همه چیز
intraspecific شامل گروه بخصوصی
across the board شامل تمام طبقات
means are not a وسایل فراهم نیست
ex post facto شامل اصول گذشته
ready money پول فراهم شده
exhaustive شامل تمام جرئیات
terraqueous شامل خشکی ودریا
echaustive شامل همهء جزئیات
plenaries شامل تمام اعضاء
gnomic شامل پند و ضرب المثل
apodeictic شامل یا مستلزم بیان حقیقت
fullest کامل یا شامل همه چیز
Is breakfast included? آیا شامل صبحانه هم میشود؟
toffy اب نبات شامل شکر زردوشیره
tenementary شامل ملک استیجاری اپارتمانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com