English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (22 milliseconds)
English Persian
sup شام دادن مشروب
supped شام دادن مشروب
supping شام دادن مشروب
sups شام دادن مشروب
Search result with all words
treating جمع اوری اراء با رشوه یا غذا و مشروب دادن به رای دهندگان
Other Matches
liquors مشروب خوردن یاخوراندن مشروب
liquor مشروب خوردن یاخوراندن مشروب
strunt مشروب
drink مشروب
pottle مشروب
tipples مشروب
tippled مشروب
tippling مشروب
tipple مشروب
drinks مشروب
beverages مشروب
beverage مشروب
hooch مشروب تند
purling مشروب مالت
booziest وابسته به مشروب
intoxicants مشروب مسکر
boozes مشروب الکلی
halazone پودرضدعفونی اب مشروب
boozers مشروب خور
intoxicant مشروب مسکر
boozer مشروب خور
liquor مشروب الکلی
boozy وابسته به مشروب
A good stiff ( strong ) alchoholic drink . مشروب پرمایه
booze مشروب الکلی
boozed مشروب الکلی
boozing مشروب الکلی
slug یک جرعه مشروب
slugged یک جرعه مشروب
slugs یک جرعه مشروب
purl مشروب مالت
purled مشروب مالت
purls مشروب مالت
rummer لیوان مشروب
bootleg مشروب قاچاق
shots یک گیلاس مشروب
shot یک گیلاس مشروب
liquors مشروب الکلی
boozier وابسته به مشروب
slumgulion مشروب بی مزه
snort جرعه مشروب
drinkers مشروب خور
drinker مشروب خور
barkeep مشروب فروش
barkeeper مشروب فروش
snorted جرعه مشروب
snorting جرعه مشروب
snorts جرعه مشروب
birl مشروب خوردن
hollands جین یا مشروب هلندی
bibber ادم معتاد به مشروب
hooch مشروب قاچاقی وپست
dramshop سالن مشروب فروشی
carousing در مشروب افراط کردن
dramshop بار مشروب فروشی
carouse در مشروب افراط کردن
nightcap مشروب قبل ازخواب
strong drink مشروب قوی و پر الکل
john barleycorn مشروب الکلی خانگی
rum running حمل مشروب قاچاق
stimulants مشروب الکلی انگیزه
It melts in the mouth. مثل آب مشروب می خورد
puffs مشروب گازدار پفک
hard drink مشروب قوی و پر الکل
wish wash مشروب ابکی اب زیپو
grogshop دکان مشروب فروشی
carouses در مشروب افراط کردن
puffing مشروب گازدار پفک
puff مشروب گازدار پفک
stimulant مشروب الکلی انگیزه
nightcaps مشروب قبل ازخواب
caroused در مشروب افراط کردن
swizzle مشروب مست کننده
bottlegger فروشنده مشروب قاچاق
slop مشروب رقیق وبی مزه
slosh غذای چسبناک مشروب لزج
bone dry کسی که لب به مشروب الکلی نمیزند
He drank himself to death. آنقدر مشروب خورد تامرد
sloshing غذای چسبناک مشروب لزج
slopping مشروب رقیق وبی مزه
slopped مشروب رقیق وبی مزه
sloshes غذای چسبناک مشروب لزج
skid row محله مشروب فروشهای ارزان
schnapps مشروب جین قوی هلندی
shebeen مشروب فروش بدون پروانه
bowlers مشروب خوارافراطی دائم الخمر
to take a cup too much <idiom> بیش از اندازه مشروب خوردن
bowler مشروب خوارافراطی دائم الخمر
refect با مشروب یا خوراک تجدید قوا کردن
punch مشروب مرکب از شراب ومشروبات دیگر
ratafee مشروب الکلی مخلوط با بادام تلخ
punches مشروب مرکب از شراب ومشروبات دیگر
mazer جام مشروب خوری چوبی بزرگ
root beer مشروب شیرین معطر با ریشه گیاه
ratafia مشروب الکلی مخلوط با بادام تلخ
swats ابجو تازه انگلیسی مشروب الکلی
To drink on an empty stomach. روی شکم خالی مشروب خوردن
punched مشروب مرکب از شراب ومشروبات دیگر
He gets keyed up with a few drinks . با چند گیلاس مشروب میزان می شود
root beers مشروب شیرین معطر با ریشه گیاه
swizzle stick چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
traumatised باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatises باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatized باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
daiquiri مشروب مخلوط از شراب واب پرتقال و شکر
soda water مشروب غیر الکلی گاز دار لیموناد
traumatizes باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
After a few drinks, everyone got a bit high. پس از چند گیلاس مشروب کله ها همه گرم شد.
traumatize باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatising باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatizing باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
to be on the razzle حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
tom collins نوعی مشروب الکلی مرکب ازجین واب وغیره
to have a spree حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a binge حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
chaser آب میوه یا آبجو [ یا نوشیدنی کم الکلی] که پشت مشروب قوی و پر الکل می نوشند
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
drinker’s nose آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
red-nose آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
boozer's nose آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
bumming ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bummed ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bums ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bum ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
jointer صاحب شیره کش خانه صاحب مشروب فروشی
grace cup گیلاس مشروب پس از شام گیلاس خداحافظی
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
bistros اغذیه فروشی و مشروب فروشی
bistro اغذیه فروشی و مشروب فروشی
liquor مایع زدن مشروب زدن به
liquors مایع زدن مشروب زدن به
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
slashed چاک دادن شکاف دادن
judging حکم دادن تشخیص دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
garnishing زینت دادن لعاب دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
pottion بهره دادن از جهاز دادن به
plating اب دادن روکش فلز دادن
assign نسبت دادن تخصیص دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com