English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 49 (4 milliseconds)
English Persian
Fortunately I wasnt hurt. شانس آوردم . طوریم نشد
Other Matches
get hold of yourself گیرتون آوردم
I got good marks in the exams . نمرات خوبی درامتحان آوردم
Much as I raked my brain . هر چقدر به مغزم فشار آوردم
At last I caught ( got) you . بالاخره گیرت آوردم ( انداختم )
What a mes I made of my life . دیدی چه بروز خودم آوردم
I spoke my mind. آنچه دردل داشتم بزبان آوردم
My jaw dropped to the floor! <idiom> از تعجب داشتم شاخ در می آوردم! [اصطلاح روزمره]
Luchily for me the train was late. خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
I fiddled afew invitation cards. باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
odds شانس
fortune شانس
fortunes شانس
handsel شانس
luck شانس
chancing شانس
chances شانس
chance شانس
chanced شانس
(not a) snowball's chance in hell <idiom> بد شانس مطلق
fall on feet <idiom> شانس آوردن
unlucky girl آدم بد شانس
unlucky fellow آدم بد شانس
fortunate خوش شانس
jinxes شانس نیاوردن
jinxes ادم بد شانس
jinx شانس نیاوردن
jinx ادم بد شانس
(not a) ghost of a chance <idiom> حتی یک شانس کوچکی
press (push) one's luck <idiom> به شانس بستگی داد
fortuity قضا وقدر شانس
speeds حالت شانس خوب داشتن
speeding حالت شانس خوب داشتن
speed حالت شانس خوب داشتن
casualism اعتقاد به شانس و تصادف تصادفا"
caculated risk <idiom> شانس زیاد برای موفقیت
cook one's goose <idiom> شانس کسی رااز اوگرفتن
To hit a wining streak. شانس آوردن ( درقمار وغیره )
lose touch with <idiom> از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
I dont have an earthly chance. کمترین شانس راروی زمین ندارم
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
help any one . برایم خوش قدم بود ( شانس آورد )
green thumbed کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
new deal <idiom> تغییر کامل ،شروع تازه ،شانس دیگر
not to have a prayer of achieving something کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
spoiler تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
Consider yourself lucky [fortunate] (that) you weren't on the train at that time. شما باید خودتان را خوش شانس [خوشبخت] در نظر بگیرید [که] در آن زمان در قطار نبودید.
long shot شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com