Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
princeling
شاهزاده پایین رتبه
Other Matches
low order
پایین رتبه
minor
پایین رتبه
inferior
پایین رتبه فرعی
minor
پایین رتبه خرد
below the horizon
رتبه من از او پایین تر است
subalternate
شخص پایین رتبه
low order digit
رقم پایین رتبه
inferiors
پایین رتبه فرعی
puisne judge
قاضی پایین رتبه دادرس جز
midshipman
افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
scored
رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
scores
رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
score
رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
princes
شاهزاده
prince
شاهزاده
seigneur
شاهزاده
downhaul
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress
پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses
پایین دادن لوله پایین اوردن
prince of the blood
شاهزاده اصیل
prince bishop
شاهزاده اسقف
principality
قلمرو شاهزاده
princess
شاهزاده خانم
prince
شاهزاده بودن
princesses
شاهزاده خانم
prince consort
همسر شاهزاده
princes
شاهزاده بودن
princeling
شاهزاده کوچک
principalities
قلمرو شاهزاده
lords
لرد شاهزاده
princelike
شاهزاده وار
princely
شاهزاده وار
lord
لرد شاهزاده
princesses
شاهدخت شاهزاده خانم
princess regent
زن شاهزاده بایب السلطنه
princedom
حوزه حکومت شاهزاده
princesse
شاهدخت شاهزاده خانم
princekin
شاهزاده کم اهمیت وگمنام
prince regent
شاهزاده نایب السلطنه
princelet
شاهزاده کم اهمیت وگمنام
psyche
شاهزاده زیبایی که " کوپید"
princess
شاهدخت شاهزاده خانم
princeliness
رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
princesse
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princess
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
andromeda
شاهزاده خانم حبشهای که بوسیله پرسوس
princesses
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
down
سوی پایین بطرف پایین
whipping boy
بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
princess regent
شاهزاده خانمیکه نیابت سلطنت راعهده دارباشد
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
degree
رتبه
order
رتبه
degrees
رتبه
stations
رتبه
station
رتبه
run of the mine
بی رتبه
stationed
رتبه
ranks
رتبه
stepping
رتبه
rank
رتبه
step
رتبه
grade
رتبه
of the same grade
هم رتبه
ranked
رتبه
grades
رتبه
coordinate
هم رتبه
from within the ranks of
از رتبه
dignity
مقام رتبه
ranked
رتبه بندی
degrades
تنزیل رتبه
ranks
رتبه بندی
grade
درجه رتبه
grades
درجه رتبه
degrade
تنزیل رتبه
rank
رتبه بندی
permanent rank
رتبه دایمی
outrank
رتبه بالاترداشتن
third degree
رتبه سوم
rating
درجه رتبه
ratings
درجه رتبه
step
رتبه درجه
step
مرحله رتبه
stepping
رتبه درجه
percentile rank
رتبه صدکی
stepping
مرحله رتبه
demotion
تنزل رتبه
compeer
هم رتبه بودن با
khediviate
رتبه خدیو
juniority
رتبه پائین تر
episcopate
رتبه اسقفی
high order
رتبه بالا
high ranking
عالی رتبه
ranking
عالی رتبه
he is next to you in rank
او در رتبه پس از شماست
degradation
تنزل رتبه
placing
مقام رتبه
place
مقام رتبه
to get one's stripes
رتبه گرفتن
khedivate
رتبه خدیو
places
مقام رتبه
centile rank
رتبه صدکی
ranking
رتبه بندی
promotions
ترفیع رتبه پیشرفت
constableship
وفیفه یا رتبه پلیس
demote
تنزل رتبه دادن
noncommissioned officer
افسر دون رتبه
advancing
<adj.>
ترفیع رتبه دادن
advance
ترفیع رتبه دادن
demotes
تنزل رتبه دادن
demoted
تنزل رتبه دادن
demoting
تنزل رتبه دادن
ranked
رتبه بندی کردن
comedown
تنزل رتبه ومقام
degrees
رتبه بندی کردن
eminence
عالی رتبه عالیجناب
justiciary
داور عالی رتبه
the rank of colonel
پایه یا رتبه سرهنگی
grades
درجه بندی رتبه
grade
درجه بندی رتبه
ranks
رتبه بندی کردن
eminency
عالی رتبه عالیجناب
degrades
تنزل رتبه دادن
degrade
تنزل رتبه دادن
rank difference correlation
همبستگی تفاوت رتبه ها
clock stagger
رتبه زمان سنجی
high order bit
بیت بالا رتبه
degree
رتبه بندی کردن
rank
رتبه بندی کردن
promotion
ترفیع رتبه پیشرفت
stratum
رتبه طبقه نسج سلولی
duumvir
شریک رتبه حکومت دو نفری
commissioners
مامور عالی رتبه دولت
to act
[as somebody]
عمل کردن
[به عنوان رتبه ای]
Esteemed commissioner!
مامور عالی رتبه محترم!
warlord
افسر عالی رتبه ارتش
duumvirate
اشتراک دو نفرهم رتبه درکاری
isotropic ranking
رتبه بندی غیر کمی
credit rating
رتبه بندی اعتباری مشتریان
commissioner
مامور عالی رتبه دولت
prince
مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
princes
مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
undergrad u te
شاگرد درجه نگرفته شاگردپایین رتبه
downgrade
جمع و جور کردن تنزیل رتبه
downgrades
جمع و جور کردن تنزیل رتبه
chancellory
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
chancellery
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
eminence
پر مقام
[بالا رتبه]
در گروهی یا پیشه ای
downgrading
جمع و جور کردن تنزیل رتبه
disrate
پست کردن تقلیل رتبه دادن
downgraded
جمع و جور کردن تنزیل رتبه
declassify
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifies
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassified
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifying
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
ranking
دارای مقام بزرگ و عالی رتبه بندی
to be unable to hold a candle to somebody
<idiom>
در برابر کسی پائین رتبه بودن
[در توانایی یا مهارت و غیره]
ace
رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
yamen
اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
he rose from the ranks
از پایه سربازی باینجارسید از رتبه سربازی ترقی کرد
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
service rating
تقدم پرسنلی رتبه بندی پرسنلی
lowered
پایین تر
low level
پایین
below
پایین
lower
پایین تر
infara
پایین تر
lowers
پایین تر
hypogenous
پایین رو
further down
پایین تر
lowering
پایین تر
infara
پایین
low
پایین
thereinafter
[archaic or formal]
<adv.>
در پایین
lower
پایین
de-
پایین
vide infara
پایین
bottoms
پایین
bottom
پایین
subteen
پایین تر از سن 31
hereinafter
[formal]
<adv.>
در پایین
hereafter
<adv.>
در پایین
below
<adv.>
در پایین
bal
از مچ پا به پایین
down
پایین
short
پایین تر
shorter
پایین تر
flat
پایین
dowm
پایین
lower limit
حد پایین
neath or neath
پایین
underneath
پایین
down stairs
پایین
flattest
پایین
neath or neath
پایین تر
tailwater
پایین اب
sub-
یا پایین تر
shortest
پایین تر
submiss
پایین
subatmospheric
پایین تر از جو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com