Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
tongues
شاهین ترازو بر زبان اوردن
Other Matches
pointers
شاهین ترازو
beams
شاهین ترازو
girders
شاهین ترازو
beam
شاهین ترازو
girder
شاهین ترازو
pointer
شاهین ترازو
poniter
شاهین ترازو
fulcrum
شاهین ترازو
scalar
توضیح دادنی بوسیله عددی بر روی ترازو قابل سنجش با ترازو سنجش مدرج
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
levers
شاهین
bail
شاهین
lanneret
شاهین نر
lever
شاهین
lanner
شاهین
merlin
شاهین
falcons
شاهین
royal falcon
شاهین
peregrine f.
شاهین
falcon
شاهین
scale
ترازو
beam balance
ترازو
balances
ترازو
balance
ترازو
libra
ترازو
at grade
در یک ترازو
librae
ترازو
tiercel
شاهین یا باز نر
tongues
میله شاهین
falconry
شکار با شاهین
muskets
شاهین کوچک نر
musket
شاهین کوچک نر
gyrfalcon
شاهین کوچکmarine
sampson post
پایه شاهین
sampson post
ستونک شاهین
saker
شاهین اروپایی
beams
ترازو میله
trebucket
یکجور ترازو
trebuchet
یکجور ترازو
beam
ترازو میله
pan-
کفه ترازو
d. of scales
کفه ترازو
scalepan
کفه ترازو
pan
کفه ترازو
pans
کفه ترازو
tongue
عقربه
[ترازو ...]
scalelike
ترازو مانند
falconer
پرورش دهنده شاهین
two tongued
زبانه یامیله شاهین
falconers
پرورش دهنده شاهین
eagle
شاهین قره قوش
hawk
شاهین بابازشکار کردن
hawked
شاهین بابازشکار کردن
hawks
شاهین بابازشکار کردن
eagles
شاهین قره قوش
falcon gentle
شاهین ماده مهاجر
pigeon hawk
شاهین کوچک امریکایی
The scales are not even .
ترازو میزان نیست
falcons
قوش یا شاهین دست اموز
falcon
قوش یا شاهین دست اموز
falconer
کسیکه با شاهین شکار میکند
falconers
کسیکه با شاهین شکار میکند
forklift
فورک لیفت ترازو دار
fork stacker
فورک لیفت ترازو دار
forklift truck
فورک لیفت ترازو دار
the scale preponderates
کفه ترازو پایین میرود
pallet transporter
فورک لیفت ترازو دار
balance
تراز شدن متعادل کردن ترازو
balances
تراز شدن متعادل کردن ترازو
translator
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translators
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
language
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
assembly
زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
languages
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
passanger
شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
host language
زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
governmentalize
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
compiler
که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol
Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
to press against any thing
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
targeted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental
زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
modula
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
author language
زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
bal
زبان ساده شده زبان اسمبلی
professional slang
زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
mealymouthed
ادم چرب زبان شیرین زبان
He is speechless (inarticulate).
سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
grasped
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp
بچنگ اوردن گیر اوردن
interprets
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
Arabic
زبان تازی زبان عربی
languages
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpreting
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreted
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpret
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
glib
چرب زبان زبان دار
scottish gaelic
زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
apl
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
oxtongue
گل گاو زبان خانواده گل گاو زبان
go for
اوردن
ascites
اب اوردن
bring in
اوردن
compliance
بر اوردن
leavens
ور اوردن
run out of
کم اوردن
bring back
پس اوردن
run short
کم اوردن
inductility
اوردن
leavening
ور اوردن
to bring in to line
در صف اوردن
leaven
ور اوردن
to put in remembrance
اوردن
stretches
کش اوردن
fetched
اوردن
fetch
اوردن
procuring
اوردن
procures
اوردن
immigrates
اوردن
immigrated
اوردن
immigrate
اوردن
procured
اوردن
procure
اوردن
stretch
کش اوردن
fetches
اوردن
bring
اوردن
stretched
کش اوردن
brings
اوردن
immigrating
اوردن
cataract
اب اوردن
bringing
اوردن
classicize
در اوردن
cataracts
اب اوردن
c++
زبان ++C
tongueless
بی زبان
language lab
زبان
rpg language
زبان ار پی جی
grss language
زبان جی پی اس اس
apl language
زبان ای پی ال
abusers
بد زبان
abuser
بد زبان
as one man
با یک زبان
language
زبان
apt language
زبان ای پی تی
tongue
[language]
زبان
tongue
زبان
report progarm generator
زبان ار- پی- جی
languages
زبان
tongues
زبان
language
زبان
two tongued
زبان
languages
زبان ها
glossa
زبان
hound's tongue
سگ زبان
electrize
بهیجان اوردن
insuring
به دست اوردن
verses
بنظم اوردن
assailing
هجوم اوردن بر
assails
هجوم اوردن بر
assail
هجوم اوردن بر
embowel
روده در اوردن از
enregiment
درهنگ اوردن
assailed
هجوم اوردن بر
verse
بنظم اوردن
insures
به دست اوردن
deploring
رقت اوردن بر
innovate
چیزتازه اوردن
innovated
چیزتازه اوردن
innovates
چیزتازه اوردن
innovating
چیزتازه اوردن
abide
تاب اوردن
abided
تاب اوردن
abides
تاب اوردن
tolerate
تاب اوردن
tolerated
تاب اوردن
tolerates
تاب اوردن
disenchant
ازشیفتگی در اوردن
disfrock
جامه از تن در اوردن
deplored
رقت اوردن بر
deplore
رقت اوردن بر
froth
بکف اوردن
trooping
گرد اوردن
froths
بکف اوردن
trooped
گرد اوردن
troop
گرد اوردن
frothed
بکف اوردن
frothing
بکف اوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com