Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
unking
شاهی انداختن
Other Matches
cress
شاهی
pennies
شاهی
kingship
شاهی
penny
شاهی
kinghood
شاهی
king ship
شاهی
regality
شاهی
water cress
شاهی اتی
watercress
شاهی ابی
throne
تخت شاهی
to king it
شاهی کردن
thrones
تخت شاهی
tropaeolum
شاهی ابی
paterfamilias
سیستم پدر شاهی
monarchical
هواداری نظام شاهی
garden cress
تره تیزک شاهی
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
watercress
اب تره رنگ شاهی ابی
not have a bean
<idiom>
حتی یک شاهی هم پول نداشتن
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
پایین انداختن انداختن
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
hew
انداختن
hewed
انداختن
hewing
انداختن
to let fall
انداختن
to fire off a postcard
انداختن
spills
انداختن
spilling
انداختن
spilled
انداختن
deleting
انداختن
deletes
انداختن
benite
به شب انداختن
prostrate
از پا انداختن
stagger
از پا انداختن
to draw lots
انداختن
felling
انداختن
brush finish
خط انداختن
fells
انداختن
omit
انداختن
deleted
انداختن
delete
انداختن
hews
انداختن
to play a searchlight
انداختن
hitches
انداختن
hitched
انداختن
hitch
انداختن
to let drop
انداختن
to leave out
انداختن
pilling
تل انداختن
to lay by the heels
بر انداختن
blobs
لک انداختن
to pick off
تک تک انداختن
ruts
خط انداختن
hitching
انداختن
omits
انداختن
blob
لک انداختن
omitting
انداختن
to hew down
انداختن
overthrows
بر انداختن
overthrown
بر انداختن
overthrowing
بر انداختن
overthrow
بر انداختن
overthrew
بر انداختن
bottoms
ته انداختن
bottom
ته انداختن
spill
انداختن
omitted
انداختن
rut
خط انداختن
string
زه انداختن به
launch
به اب انداختن
jaculate
انداختن
throw
انداختن
launched
به اب انداختن
throws
انداختن
relegate
انداختن
launches
به اب انداختن
relegated
انداختن
relegates
انداختن
floriate
گل انداختن در
relegating
انداختن
spilled or spilt
انداختن
lash vt
انداختن
hewn
انداختن
retroject
پس انداختن
run home
جا انداختن
to skips over
انداختن
slings
انداختن
slinging
انداختن
sling
انداختن
throwing
انداختن
let fall
انداختن
souse
انداختن
leave out
انداختن
lay away
انداختن
launching
به اب انداختن
fling
انداختن
thrusts
انداختن
flinging
انداختن
deracination
بر انداختن
line
خط انداختن در
lines
خط انداختن در
flings
انداختن
hurled
انداختن
fell
انداختن
thrust
انداختن
to put back
پس انداختن
hurls
انداختن
hurl
انداختن
emplace
جا انداختن
felled
انداختن
thrusting
انداختن
unmake
از خاصیت انداختن
embroiling
به نزاع انداختن
ensnaring
بدام انداختن
ensnares
بدام انداختن
nauseate
از رغبت انداختن
inveigling
بدام انداختن
inveigles
بدام انداختن
interjecting
درمیان انداختن
ensnared
بدام انداختن
embroiled
به نزاع انداختن
embroil
به نزاع انداختن
warm up
راه انداختن
to throw out
بیرون انداختن
excrete
بیرون انداختن
excreted
بیرون انداختن
excretes
بیرون انداختن
whomp up
بهم انداختن
nauseates
از رغبت انداختن
nauseated
از رغبت انداختن
to throw up the sponge
سپر انداختن
hindered
بتاخیر انداختن
dismounting
ازفرماندهی انداختن
dismount
ازفرماندهی انداختن
siring
نیا پس انداختن
interject
درمیان انداختن
hinder
بتاخیر انداختن
demoralising
ازروحیه انداختن
demoralised
ازروحیه انداختن
demoralises
ازروحیه انداختن
demoralizing
ازروحیه انداختن
demoralizes
ازروحیه انداختن
trepanation
بدام انداختن
dismounts
ازفرماندهی انداختن
interjects
درمیان انداختن
embroils
به نزاع انداختن
sire
نیا پس انداختن
inveigled
بدام انداختن
inveigle
بدام انداختن
to youse to a
به جنبش انداختن
hindering
بتاخیر انداختن
hinders
بتاخیر انداختن
sired
نیا پس انداختن
sires
نیا پس انداختن
interjected
درمیان انداختن
demoralize
ازروحیه انداختن
ensnare
بدام انداختن
disfigured
از شکل انداختن
defers
عقب انداختن
deferring
عقب انداختن
defer
عقب انداختن
To set a bone.
استخوان جا انداختن
call forth
بکار انداختن
allure
بطمع انداختن
snares
بدام انداختن
snare
بدام انداختن
depress
ازارزش انداختن
depresses
ازارزش انداختن
disfigure
از شکل انداختن
miscast
بناحق انداختن
triggers
راه انداختن
triggered
راه انداختن
trigger
راه انداختن
deforms
ازشکل انداختن
deforming
ازشکل انداختن
deform
ازشکل انداختن
To make mischief. To stir up trouble.
شرراه انداختن
immobilises
از رواج انداختن
immobilised
از رواج انداختن
slobbers
دهان را اب انداختن
slobbering
دهان را اب انداختن
slobbered
دهان را اب انداختن
slobber
دهان را اب انداختن
moults
پوست انداختن
immobilising
از رواج انداختن
immobilize
از رواج انداختن
endangers
به مخاطره انداختن
endangering
به مخاطره انداختن
endangered
به مخاطره انداختن
endanger
به مخاطره انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com