Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
honorable
شایان تعریف
Other Matches
worthy of praise
شایان تمجید سزاوارتمجید شایان ستایش
default
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaults
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
considerable
شایان
love worthy
شایان
gigantesque
شایان
worthiest
شایان سزاوار
reprovable
شایان سرزنش
presentable
شایان معرفی
lordly
شایان لرد
adorable
شایان ستایش
worthier
شایان سزاوار
worthy
شایان سزاوار
exemplary
شایان تقلید
acclamable
شایان افرین
blamable
شایان توبیخ
picturesque
شایان تصویر
approvable
شایان تحسین
blameful
شایان توبیخ
mobbish
پست شایان توده
knight like
شایان شوالیه گری یاسلحشوری
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
portrayals
تعریف
comkplimentarily
با تعریف
description
تعریف
definitions
تعریف
circumscription
تعریف
descriptions
تعریف
portrayal
تعریف
extolment
تعریف
qualities
تعریف
explanations
تعریف
cell definition
تعریف سل
definiens
تعریف
explanation
تعریف
definition
تعریف
quality
تعریف
compliment
تعریف
complimented
تعریف
compliments
تعریف
complimenting
تعریف
defining
تعریف کردن
anarthrous
بی حرف تعریف
unreel
تعریف کردن
defines
تعریف کردن
block definition
تعریف بلوک
depictions
نگارش تعریف
depiction
نگارش تعریف
recitation
تعریف موضوع
articles
حرف تعریف
article
حرف تعریف
complimentary
تعریف امیز
recitations
تعریف موضوع
undefined
تعریف نشده
circular definition
تعریف دوری
emblazon
تعریف کردن
extoll
تعریف کننده
nosography
تعریف امراض
macro difinition
درشت تعریف
macro definition
تعریف ماکرو
extoller
تعریف کننده
field definition
تعریف فیلد
macro definition
درشت تعریف
job definition
تعریف برنامه
definition of a problem
تعریف یک برنامهThe
to crack up
تعریف کردن
the d. article
حرف تعریف
self aggrandizement
تعریف از خود
contextual definition
تعریف ضمنی
say a good word for
تعریف کردن
data definition
تعریف داده
problem definition
تعریف مسئله
operational definition
تعریف عملیاتی
he is well spoken of
از او تعریف می کنند
recount
تعریف کردن
praising
تعریف کردن
praises
تعریف کردن
traducing
تعریف کردن
traduces
تعریف کردن
traduced
تعریف کردن
definable
تعریف پذیر
recounting
تعریف کردن
glorifying
تعریف کردن
glorify
تعریف کردن
glorifies
تعریف کردن
define
تعریف کردن
praised
تعریف کردن
praise
تعریف کردن
exponent
تعریف کننده
recounts
تعریف کردن
defined
تعریف کردن
exponents
تعریف کننده
compliment
تعریف کردن از
complimented
تعریف کردن از
recounted
تعریف کردن
complimenting
تعریف کردن از
traduce
تعریف کردن
compliments
تعریف کردن از
self flattering
تعریف کننده از خود
self prasise
خودفروشی تعریف از خود
system v interface definition
تعریف میانجی سیستم 5
dimensioning
تعریف اندازه چیزی
data definition language
زبان تعریف داده ها
undefined entry
فقره تعریف نشده
undefined label
برچسب تعریف نشده
data definition statement
حکم تعریف داده ها
partially defined
پاره تعریف شده
predefined
از پیش تعریف شده
definite a
The حرف تعریف چون
defined function
تابع تعریف شده
ddl
زبان تعریف داده
dd statement
دستور تعریف داده
self applauding
تعریف کننده از خود
data description language
زبان تعریف داده
object oriented
تصویری که از بردارهای تعریف
indefinable
غیر قابل تعریف
redefining
دوباره تعریف کردن
redefines
دوباره تعریف کردن
redefined
دوباره تعریف کردن
redefine
دوباره تعریف کردن
portraiture
پیکر نگاری تعریف
Defined depth finder
تعریف عمق یاب
indefinably
غیر قابل تعریف
well defined function
تابع خوش تعریف
user defined
تعریف یا انتخاب کاربر
domain of definition
دامنه تعریف
[ریاضی]
To blow ones own trumpet.
از خود تعریف کردن
clear-cut
درست تعریف شده
to plaster any one with praise
تعریف زیادبار کسی کردن
messages
قوانین از پیش تعریف شده که کد
predefined process
فرایند از پیش تعریف شده
predefined function
تابع از پیش تعریف شده
self applause
تعریف وتمجید از خود خودستایی
user defined
تعریف شده توسط کاربر
quantification
معرفی عناصر یک جسم تعریف
expressions
تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
expression
تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
message
قوانین از پیش تعریف شده که کد
He Spoke very highly of you.
از شما خیلی تعریف می کرد
self congratulation
تعریف از خود تجلیل نفس
accuracy
تعریف دقیق تر خواهد بود
Do you know the definition (meaning) of this word?
تعریف این لغت رامی دانید ؟
predefined process symbol
نماد فرایند از پیش تعریف شده
predefined process symbol
علامت فرایند از پیش تعریف شده
self aggrandizing
تعریف کننده از مقام خود خودبزرگساز
ambiguities
آنچه به روشنی تعریف نشده است
ambiguity
آنچه به روشنی تعریف نشده است
He told us what the score was.
جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
country file
را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
parameter
ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
cock-and-bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories
داستان جعلی برای تعریف ازخود
redefinable
انچه مجددا قابل تعریف است
cock and bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
parameters
ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
dd name
برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند
user defined key
کلید تعریف شده توسط استفاده کننده
the
حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
Have a jock with somebody .
شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
hot zone
ناحیه تعریف شده توسط استفاده کننده
Now I am going to tell you something.
حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
prosopopoeia
تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
Give me a full account of the events.
جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
type
تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
typed
تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
types
تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
user defined function
عملکردی که توسط استفاده کننده تعریف شده است
vdl
زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
polarity
تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
polarities
تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
ntsc
انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
codepages
تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
patterns
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
shortest
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
shorter
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
elastic banding
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
critical path analysis
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
short
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
nomenclature
سیستم از پیش تعریف شده برای انتساب کلمات و نشانه ها به اعداد یا اصط لاحات
pert
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
pattern
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
point set curve
منحنی ایکه توسط یک سری ازپاره خطهای ترسیم شده میان نقاط تعریف میشود
file level model
نمونهای مربوط به تعریف ساختارهای داده برای کارایی بهینه برنامههای کاربردی یا بررسیهای پایگاه
volts
واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
volt
واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
defaulting
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
soft keys
کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
defaults
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
protocol
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocols
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
all points addressable mode
حالت گرافیکی که در آن هر پیکسل جداگانه قابل آدرس دهی است و رنگ و خصوصیات آن تعریف شده اند
defaulted
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
default
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
null cycle
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
eia
استانداردی که سیگنالهای واسط را تعریف میکند و نیز نرخ ارسال و قدرتی که برای ارتباط ترمینال به مودم ها به کار می رود
macro
زبان برنامه نویسی که به برنامه نویس امکان تعریف و استفاده از دستورات ماکرو میدهد
narrating
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com