English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (17 milliseconds)
English Persian
merit شایسته بودن استحقاق داشتن
merited شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting شایسته بودن استحقاق داشتن
merits شایسته بودن استحقاق داشتن
Other Matches
deserves لایق بودن استحقاق داشتن
deserve لایق بودن استحقاق داشتن
deserves استحقاق داشتن
deserve استحقاق داشتن
meritoriously با داشتن استحقاق
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
behove شایسته بودن
beseem شایسته بودن
adequate شایسته بودن
behoove شایسته بودن
to be proper for شایسته بودن
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
suspecting شک داشتن مظنون بودن
suspects شک داشتن مظنون بودن
suspect شک داشتن مظنون بودن
detesting تنفر داشتن از بیزار بودن از
adhered توافق داشتن متفق بودن
tending متمایل بودن به گرایش داشتن
to have patience شکیبا بودن صبر داشتن
dominates حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominated حکمفرما بودن تسلط داشتن
detest تنفر داشتن از بیزار بودن از
dominate حکمفرما بودن تسلط داشتن
tended متمایل بودن به گرایش داشتن
tend متمایل بودن به گرایش داشتن
deserves سزاوار بودن شایستگی داشتن
abounded زیاد بودن وفور داشتن
yearns اشتیاق داشتن مشتاق بودن
deserve سزاوار بودن شایستگی داشتن
yearn اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearned اشتیاق داشتن مشتاق بودن
loves عشق داشتن عاشق بودن
abounding زیاد بودن وفور داشتن
loved عشق داشتن عاشق بودن
abounds زیاد بودن وفور داشتن
adequateness توافق داشتن متفق بودن
love عشق داشتن عاشق بودن
detests تنفر داشتن از بیزار بودن از
expects انتظار داشتن منتظر بودن
expecting انتظار داشتن منتظر بودن
sites قرار داشتن مستقر بودن
sited قرار داشتن مستقر بودن
site قرار داشتن مستقر بودن
matters مهم بودن اهمیت داشتن
mattering مهم بودن اهمیت داشتن
mattered مهم بودن اهمیت داشتن
required نیاز داشتن لازم بودن
matter مهم بودن اهمیت داشتن
undulates تموج داشتن موجدار بودن
requiring نیاز داشتن لازم بودن
requires نیاز داشتن لازم بودن
expect انتظار داشتن منتظر بودن
may توانایی داشتن قادر بودن
to have an interest [in] سهم داشتن [شریک بودن] [در]
adhering توافق داشتن متفق بودن
adheres توافق داشتن متفق بودن
adhere توافق داشتن متفق بودن
undulate تموج داشتن موجدار بودن
tends متمایل بودن به گرایش داشتن
expected انتظار داشتن منتظر بودن
finger in the pie <idiom> دست داشتن ،مسئول بودن
undulated تموج داشتن موجدار بودن
require نیاز داشتن لازم بودن
equivalents همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
overpoise مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
To be in the ring (arena). تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
equivalent همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
to be together with somebody با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
play second fiddle to someone <idiom> ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
To be a good conversationalist . دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
outclasses دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
to wobble [rotate unevenly] لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
outclassing دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
merit استحقاق
titles استحقاق
title استحقاق
merited استحقاق
unearned بی استحقاق
meriting استحقاق
entitlement استحقاق
entitlements استحقاق
merits استحقاق
desertless بی استحقاق
merits لیاقت استحقاق
entitlements مورد استحقاق
meritoriousness لیاقت استحقاق
absence of right عدم استحقاق
deserts استحقاق سزاواری
title استحقاق سند
meriting لیاقت استحقاق
entitlement مورد استحقاق
merit لیاقت استحقاق
unearned بیش از استحقاق
deserting استحقاق سزاواری
desert استحقاق سزاواری
merited لیاقت استحقاق
titles استحقاق سند
indign زننده بدون استحقاق
rightful حقیقی دارای استحقاق
shimmers روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmer روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmering روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmered روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
stand by <idiom> پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
fit شایسته
utilitarian [useful] <adj.> شایسته
worthy شایسته
proper شایسته
meritorious شایسته
good شایسته
useful <adj.> شایسته
suitable <adj.> شایسته
worthier شایسته
pertinent شایسته
worthiest شایسته
competent شایسته
correct <adj.> شایسته
proper <adj.> شایسته
real <adj.> شایسته
accurate [correct] <adj.> شایسته
exact <adj.> شایسته
qualified شایسته
convenient <adj.> شایسته
qua شایسته
purposive <adj.> شایسته
purposeful <adj.> شایسته
seemly شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.> شایسته
apropos شایسته
meet شایسته
inept نا شایسته
purpose-built <adj.> شایسته
practical <adj.> شایسته
practicable <adj.> شایسته
fittest شایسته
functional <adj.> شایسته
fits شایسته
true <adj.> شایسته
meets شایسته
properly بطور شایسته
apt مناسب شایسته
ogr شایسته غول
christianlike شایسته مسیحیت
companionable شایسته رفاقت
devisable شایسته تامل
courtliest شایسته دربار
courtly شایسته دربار
derisible شایسته ریشخند
conditioning شایسته سازی
fitly بطور شایسته
suitable شایسته فراخور
ought not شایسته نیست
courtlier شایسته دربار
by fits and starts شایسته لایق
fits لایق شایسته
in due form بطرز شایسته
fittest لایق شایسته
justly <adv.> بطور شایسته
correctly <adv.> بطور شایسته
befitting درخور شایسته
aright <adv.> بطور شایسته
duly <adv.> بطور شایسته
as it deserves بطور شایسته
rightly <adv.> بطور شایسته
fit لایق شایسته
rightfully <adv.> بطور شایسته
properly <adv.> بطور شایسته
devisable شایسته اندیشه
meritorious شایسته ترین
meetly بطور شایسته
meet for a man شایسته است که
becoming شایسته درخور
proper dress جامه شایسته
eligible شایسته انتخاب
quoteworthy شایسته ذکر
the ticket کار شایسته
worthful شایسته مستحق
worshipful شایسته احترام
intrinsic مرتب شایسته
winnable شایسته پیروزی
pensionable شایسته بازنشستگی
discreditable شایسته بی اعتباری
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
workmanlike شایسته کارگر خوب
competent شایسته دارای سر رشته
gentlemanlike شایسته مرد نجیب
fit to work شایسته یاقابل کارکردن
worthy to become a king شایسته شاه شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com