Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (8 milliseconds)
English
Persian
companionable
شایسته رفاقت
Other Matches
amity
رفاقت
good fellowship
رفاقت
good fellowsh
رفاقت
comradery
رفاقت
fellowships
رفاقت
friendships
رفاقت
friendship
رفاقت
comradeship
رفاقت
fellowship
رفاقت
friendliness
رفاقت
stewardship
رفاقت ومعاونت
camaraderie
وفاداری رفاقت
fellowsh
رفاقت معاشرت
esprit de corps
روح رفاقت
make friends
<idiom>
رفاقت با حیوانات ومردم
part company with a person
رفاقت را با کسی بهم زدن
to part company with any one
رفاقت را با کسی بهم زدن
proper
شایسته
apropos
شایسته
pertinent
شایسته
inept
نا شایسته
meritorious
شایسته
good
شایسته
proper
<adj.>
شایسته
qua
شایسته
utilitarian
[useful]
<adj.>
شایسته
convenient
<adj.>
شایسته
functional
<adj.>
شایسته
practicable
<adj.>
شایسته
practical
<adj.>
شایسته
purpose-built
<adj.>
شایسته
purposeful
<adj.>
شایسته
purposive
<adj.>
شایسته
suitable
<adj.>
شایسته
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
شایسته
true
<adj.>
شایسته
accurate
[correct]
<adj.>
شایسته
correct
<adj.>
شایسته
exact
<adj.>
شایسته
real
<adj.>
شایسته
useful
<adj.>
شایسته
meet
شایسته
seemly
شایسته
fittest
شایسته
qualified
شایسته
fits
شایسته
fit
شایسته
worthy
شایسته
worthiest
شایسته
competent
شایسته
meets
شایسته
worthier
شایسته
the ticket
کار شایسته
fitly
بطور شایسته
winnable
شایسته پیروزی
ought not
شایسته نیست
worshipful
شایسته احترام
quoteworthy
شایسته ذکر
meet for a man
شایسته است که
proper dress
جامه شایسته
in due form
بطرز شایسته
rightfully
<adv.>
بطور شایسته
ogr
شایسته غول
justly
<adv.>
بطور شایسته
meetly
بطور شایسته
worthful
شایسته مستحق
properly
بطور شایسته
rightly
<adv.>
بطور شایسته
properly
<adv.>
بطور شایسته
duly
<adv.>
بطور شایسته
correctly
<adv.>
بطور شایسته
aright
<adv.>
بطور شایسته
apt
مناسب شایسته
fit
لایق شایسته
meritorious
شایسته ترین
fits
لایق شایسته
fittest
لایق شایسته
to be proper for
شایسته بودن
becoming
شایسته درخور
devisable
شایسته اندیشه
conditioning
شایسته سازی
adequate
شایسته بودن
courtliest
شایسته دربار
beseem
شایسته بودن
behove
شایسته بودن
courtly
شایسته دربار
pensionable
شایسته بازنشستگی
intrinsic
مرتب شایسته
suitable
شایسته فراخور
as it deserves
بطور شایسته
discreditable
شایسته بی اعتباری
courtlier
شایسته دربار
by fits and starts
شایسته لایق
christianlike
شایسته مسیحیت
devisable
شایسته تامل
eligible
شایسته انتخاب
derisible
شایسته ریشخند
befitting
درخور شایسته
behoove
شایسته بودن
workmanlike
شایسته کارگر خوب
workmanly
شایسته کارگر خوب
sufficient
شایسته صلاحیت دار
worthy to become a king
شایسته شاه شدن
worthily
بطور شایسته و در خور
righted
شایسته خوب ذیحق
suitably
بطور مناسب یا شایسته
ineligible
نا شایسته برای انتخاب
best
شایسته ترین پیشترین
right
شایسته خوب ذیحق
righting
شایسته خوب ذیحق
nameable
شایسته نام بردن
fit to work
شایسته یاقابل کارکردن
servile
شایسته نوکران چاپلوس
it does not befit me to
شایسته من نیست که مرانشاید که
qualified for work
شایسته یاقابل کارکردن
gentlemanlike
شایسته مرد نجیب
humance
انسانی شایسته بشریت
competent
شایسته دارای سر رشته
oughtn't
نبایستی شایسته نیست
he is unworthy of his position
شایسته مقام خود نیست
to put out of court
شایسته مطرح کردن ندانستن
hellishness
خویی که شایسته دوزخ باشد
meriting
شایسته بودن استحقاق داشتن
merits
شایسته بودن استحقاق داشتن
palmary
شایسته ستایش و تقدیر برجسته
merited
شایسته بودن استحقاق داشتن
quotable
شایسته نقل قول کردن
give someone their due
<idiom>
دادن اعتبار به شخص شایسته
gentlewomanlike
شایسته بانوان نجیب ومحترم
merit
شایسته بودن استحقاق داشتن
condition
شرط نمودن شایسته کردن
affimable
شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualify
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
it was beneath my notice
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
constructive school credit
بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
academically
چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
head-hunting
<idiom>
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
abler
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
honourable mentions
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mention
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
conditioning
اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
noblemen
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
nobleman
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
christly
شایسته مسیح مربوط به مسیح
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com