English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
English Persian
conditioning شایسته سازی
Search result with all words
conditioning اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
Other Matches
rectification یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
good شایسته
worthy شایسته
fit شایسته
fits شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.> شایسته
convenient <adj.> شایسته
functional <adj.> شایسته
practicable <adj.> شایسته
practical <adj.> شایسته
worthiest شایسته
worthier شایسته
meet شایسته
meritorious شایسته
meets شایسته
proper شایسته
qualified شایسته
accurate [correct] <adj.> شایسته
seemly شایسته
exact <adj.> شایسته
proper <adj.> شایسته
real <adj.> شایسته
true <adj.> شایسته
purpose-built <adj.> شایسته
purposeful <adj.> شایسته
purposive <adj.> شایسته
competent شایسته
suitable <adj.> شایسته
inept نا شایسته
apropos شایسته
qua شایسته
pertinent شایسته
fittest شایسته
correct <adj.> شایسته
utilitarian [useful] <adj.> شایسته
useful <adj.> شایسته
calculating دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
courtlier شایسته دربار
courtliest شایسته دربار
discreditable شایسته بی اعتباری
befitting درخور شایسته
courtly شایسته دربار
pensionable شایسته بازنشستگی
to be proper for شایسته بودن
the ticket کار شایسته
winnable شایسته پیروزی
worshipful شایسته احترام
worthful شایسته مستحق
fits لایق شایسته
fit لایق شایسته
christianlike شایسته مسیحیت
in due form بطرز شایسته
apt مناسب شایسته
fittest لایق شایسته
meet for a man شایسته است که
adequate شایسته بودن
proper dress جامه شایسته
ogr شایسته غول
properly بطور شایسته
quoteworthy شایسته ذکر
companionable شایسته رفاقت
becoming شایسته درخور
ought not شایسته نیست
by fits and starts شایسته لایق
beseem شایسته بودن
eligible شایسته انتخاب
behove شایسته بودن
as it deserves بطور شایسته
behoove شایسته بودن
rightly <adv.> بطور شایسته
rightfully <adv.> بطور شایسته
properly <adv.> بطور شایسته
meritorious شایسته ترین
suitable شایسته فراخور
fitly بطور شایسته
meetly بطور شایسته
devisable شایسته اندیشه
devisable شایسته تامل
intrinsic مرتب شایسته
derisible شایسته ریشخند
justly <adv.> بطور شایسته
correctly <adv.> بطور شایسته
duly <adv.> بطور شایسته
aright <adv.> بطور شایسته
oughtn't نبایستی شایسته نیست
it does not befit me to شایسته من نیست که مرانشاید که
sufficient شایسته صلاحیت دار
right شایسته خوب ذیحق
righted شایسته خوب ذیحق
righting شایسته خوب ذیحق
best شایسته ترین پیشترین
humance انسانی شایسته بشریت
servile شایسته نوکران چاپلوس
nameable شایسته نام بردن
ineligible نا شایسته برای انتخاب
workmanly شایسته کارگر خوب
qualified for work شایسته یاقابل کارکردن
worthy to become a king شایسته شاه شدن
worthily بطور شایسته و در خور
competent شایسته دارای سر رشته
workmanlike شایسته کارگر خوب
gentlemanlike شایسته مرد نجیب
suitably بطور مناسب یا شایسته
fit to work شایسته یاقابل کارکردن
jagger الت کنگره سازی یادندانه سازی
ordnance plant کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
merits شایسته بودن استحقاق داشتن
quotable شایسته نقل قول کردن
hellishness خویی که شایسته دوزخ باشد
gentlewomanlike شایسته بانوان نجیب ومحترم
he is unworthy of his position شایسته مقام خود نیست
to put out of court شایسته مطرح کردن ندانستن
condition شرط نمودن شایسته کردن
meriting شایسته بودن استحقاق داشتن
merited شایسته بودن استحقاق داشتن
give someone their due <idiom> دادن اعتبار به شخص شایسته
merit شایسته بودن استحقاق داشتن
palmary شایسته ستایش و تقدیر برجسته
disqualifies سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
affimable شایسته انکه بطورقطع گفته شود
picturesquely چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
it was beneath my notice شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
constructive school credit بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
pontifically چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
head-hunting <idiom> جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
academically چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
pre-treatment عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
one level address سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
frustration خنثی سازی محروم سازی
ouster بی بهره سازی محروم سازی
formularization کوتاه سازی ضابطه سازی
frustrations خنثی سازی محروم سازی
imagery مجسمه سازی شبیه سازی
subjugation مقهور سازی مطیع سازی
irritancy پوچ سازی باطل سازی
erasable 1-رسانه ذخیره سازی که قابل استفاده مجدد است . 2-ذخیره سازی موقت
ablest پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
saves ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
saved ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
save ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
honourable mention امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
symmetrical compression سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
sorted الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
electronic کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند
dump 1-دادهای که از یک وسیله به دیگری برای ذخیره سازی کپی شده است . 2-انتقال داده به دیسک برای ذخیره سازی . 3-چاپ محتوای کل یابخشی از داده در حافظه
Indeo فناوری نرم افزاری ساخت Intel که به کامپیوتر امکان ذخیره سازی و اجرای تصاویر ویدیویی فشرده را میدهد با استفاده از روشهای نرم افزاری فشرده سازی
external روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
externals روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
noblemen شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
nobleman شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
christly شایسته مسیح مربوط به مسیح
retortion خم سازی
deflexion خم سازی
bridge building پل سازی
retortion کج سازی
repk lection پر سازی
pavement کف سازی
flection خم سازی
individualizing تک سازی
bridgework پل سازی
stylization مد سازی
individualises تک سازی
padding له سازی
individualize تک سازی
individuation تک سازی
individualized تک سازی
truncation بی سر سازی
compaction تو پر سازی
individualising تک سازی
individualised تک سازی
local anasthesia سر سازی
individualization تک سازی
idolization بت سازی
pavements کف سازی
flooring کف سازی
individualizes تک سازی
duplexing مضاعف سازی
bedevilment شیطان سازی
beadwork تسبیح سازی
canalization کانال سازی
domestication اهلی سازی
balladry تصنیف سازی
de energize بی برق سازی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com