English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 174 (8 milliseconds)
English Persian
worthful شایسته مستحق
Other Matches
worthy مستحق
entitled مستحق
meritorious مستحق
deserving مستحق
entitled to مستحق
worthiest مستحق
just مستحق
worthier مستحق
deserved مستحق
gallows مستحق اعدام
indign غیر مستحق
belonging to another مستحق للغیر
punishable مستحق مجازات
criminous مستحق مجازات
intitle مستحق دانستن
culpable <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
penal <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
entitles حق دادن مستحق دانستن
punishable <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
entitling حق دادن مستحق دانستن
hanging محزون مستحق اعدام
entitle حق دادن مستحق دانستن
chargeable <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
gallows bird ادم مستحق اعدام
penal <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
intitule لقب دادن مستحق دانستن
competent شایسته
meritorious شایسته
inept نا شایسته
proper شایسته
good شایسته
pertinent شایسته
apropos شایسته
qua شایسته
fittest شایسته
correct <adj.> شایسته
fits شایسته
fit شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.> شایسته
convenient <adj.> شایسته
functional <adj.> شایسته
practicable <adj.> شایسته
purpose-built <adj.> شایسته
purposeful <adj.> شایسته
purposive <adj.> شایسته
suitable <adj.> شایسته
meets شایسته
meet شایسته
useful <adj.> شایسته
utilitarian [useful] <adj.> شایسته
practical <adj.> شایسته
true <adj.> شایسته
worthiest شایسته
exact <adj.> شایسته
seemly شایسته
worthy شایسته
accurate [correct] <adj.> شایسته
worthier شایسته
qualified شایسته
proper <adj.> شایسته
real <adj.> شایسته
poaching دسترسی به لیست ها که فایل یا برنامه ها به منظورجستجوی اطلاعاتی که استفاده کننده مستحق دسترسی به انها نیست
proper dress جامه شایسته
ought not شایسته نیست
ogr شایسته غول
meritorious شایسته ترین
adequate شایسته بودن
meetly بطور شایسته
meet for a man شایسته است که
quoteworthy شایسته ذکر
aright <adv.> بطور شایسته
duly <adv.> بطور شایسته
justly <adv.> بطور شایسته
properly <adv.> بطور شایسته
rightfully <adv.> بطور شایسته
rightly <adv.> بطور شایسته
to be proper for شایسته بودن
correctly <adv.> بطور شایسته
worshipful شایسته احترام
winnable شایسته پیروزی
the ticket کار شایسته
in due form بطرز شایسته
pensionable شایسته بازنشستگی
beseem شایسته بودن
behove شایسته بودن
behoove شایسته بودن
as it deserves بطور شایسته
apt مناسب شایسته
befitting درخور شایسته
eligible شایسته انتخاب
fits لایق شایسته
fittest لایق شایسته
fit لایق شایسته
suitable شایسته فراخور
intrinsic مرتب شایسته
courtly شایسته دربار
courtliest شایسته دربار
courtlier شایسته دربار
conditioning شایسته سازی
properly بطور شایسته
becoming شایسته درخور
companionable شایسته رفاقت
fitly بطور شایسته
discreditable شایسته بی اعتباری
christianlike شایسته مسیحیت
devisable شایسته تامل
derisible شایسته ریشخند
by fits and starts شایسته لایق
devisable شایسته اندیشه
gentlemanlike شایسته مرد نجیب
workmanlike شایسته کارگر خوب
competent شایسته دارای سر رشته
it does not befit me to شایسته من نیست که مرانشاید که
humance انسانی شایسته بشریت
ineligible نا شایسته برای انتخاب
suitably بطور مناسب یا شایسته
sufficient شایسته صلاحیت دار
oughtn't نبایستی شایسته نیست
workmanly شایسته کارگر خوب
righted شایسته خوب ذیحق
nameable شایسته نام بردن
righting شایسته خوب ذیحق
best شایسته ترین پیشترین
right شایسته خوب ذیحق
worthily بطور شایسته و در خور
worthy to become a king شایسته شاه شدن
servile شایسته نوکران چاپلوس
fit to work شایسته یاقابل کارکردن
qualified for work شایسته یاقابل کارکردن
merit شایسته بودن استحقاق داشتن
condition شرط نمودن شایسته کردن
hellishness خویی که شایسته دوزخ باشد
merited شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting شایسته بودن استحقاق داشتن
merits شایسته بودن استحقاق داشتن
gentlewomanlike شایسته بانوان نجیب ومحترم
palmary شایسته ستایش و تقدیر برجسته
quotable شایسته نقل قول کردن
to put out of court شایسته مطرح کردن ندانستن
he is unworthy of his position شایسته مقام خود نیست
give someone their due <idiom> دادن اعتبار به شخص شایسته
disqualifies سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
affimable شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualify سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
constructive school credit بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
it was beneath my notice شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
picturesquely چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
pontifically چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
head-hunting <idiom> جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
academically چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
abler پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
honourable mentions امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mention امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
conditioning اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
nobleman شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
noblemen شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
christly شایسته مسیح مربوط به مسیح
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com