Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
nameable
شایسته نام بردن
Other Matches
imbibing
تحلیل بردن فرو بردن
imbibes
تحلیل بردن فرو بردن
imbibed
تحلیل بردن فرو بردن
imbibe
تحلیل بردن فرو بردن
to push out
پیش بردن جلو بردن
masochism
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
accurate
[correct]
<adj.>
شایسته
correct
<adj.>
شایسته
exact
<adj.>
شایسته
inept
نا شایسته
good
شایسته
pertinent
شایسته
apropos
شایسته
competent
شایسته
worthy
شایسته
worthier
شایسته
meritorious
شایسته
seemly
شایسته
qua
شایسته
proper
<adj.>
شایسته
real
<adj.>
شایسته
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
شایسته
convenient
<adj.>
شایسته
functional
<adj.>
شایسته
practicable
<adj.>
شایسته
practical
<adj.>
شایسته
purpose-built
<adj.>
شایسته
purposeful
<adj.>
شایسته
purposive
<adj.>
شایسته
suitable
<adj.>
شایسته
useful
<adj.>
شایسته
fit
شایسته
meet
شایسته
fits
شایسته
proper
شایسته
fittest
شایسته
worthiest
شایسته
true
<adj.>
شایسته
meets
شایسته
utilitarian
[useful]
<adj.>
شایسته
qualified
شایسته
as it deserves
بطور شایسته
fit
لایق شایسته
by fits and starts
شایسته لایق
devisable
شایسته تامل
derisible
شایسته ریشخند
beseem
شایسته بودن
behove
شایسته بودن
christianlike
شایسته مسیحیت
behoove
شایسته بودن
devisable
شایسته اندیشه
discreditable
شایسته بی اعتباری
fitly
بطور شایسته
fits
لایق شایسته
fittest
لایق شایسته
the ticket
کار شایسته
properly
بطور شایسته
quoteworthy
شایسته ذکر
proper dress
جامه شایسته
ought not
شایسته نیست
ogr
شایسته غول
winnable
شایسته پیروزی
worshipful
شایسته احترام
meritorious
شایسته ترین
worthful
شایسته مستحق
meetly
بطور شایسته
meet for a man
شایسته است که
becoming
شایسته درخور
in due form
بطرز شایسته
companionable
شایسته رفاقت
apt
مناسب شایسته
justly
<adv.>
بطور شایسته
courtly
شایسته دربار
eligible
شایسته انتخاب
rightly
<adv.>
بطور شایسته
courtliest
شایسته دربار
courtlier
شایسته دربار
rightfully
<adv.>
بطور شایسته
properly
<adv.>
بطور شایسته
conditioning
شایسته سازی
duly
<adv.>
بطور شایسته
correctly
<adv.>
بطور شایسته
aright
<adv.>
بطور شایسته
pensionable
شایسته بازنشستگی
befitting
درخور شایسته
to be proper for
شایسته بودن
intrinsic
مرتب شایسته
suitable
شایسته فراخور
adequate
شایسته بودن
righting
شایسته خوب ذیحق
righted
شایسته خوب ذیحق
right
شایسته خوب ذیحق
worthily
بطور شایسته و در خور
oughtn't
نبایستی شایسته نیست
suitably
بطور مناسب یا شایسته
workmanly
شایسته کارگر خوب
qualified for work
شایسته یاقابل کارکردن
servile
شایسته نوکران چاپلوس
worthy to become a king
شایسته شاه شدن
sufficient
شایسته صلاحیت دار
fit to work
شایسته یاقابل کارکردن
workmanlike
شایسته کارگر خوب
ineligible
نا شایسته برای انتخاب
competent
شایسته دارای سر رشته
gentlemanlike
شایسته مرد نجیب
best
شایسته ترین پیشترین
humance
انسانی شایسته بشریت
it does not befit me to
شایسته من نیست که مرانشاید که
merited
شایسته بودن استحقاق داشتن
condition
شرط نمودن شایسته کردن
palmary
شایسته ستایش و تقدیر برجسته
merit
شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting
شایسته بودن استحقاق داشتن
give someone their due
<idiom>
دادن اعتبار به شخص شایسته
merits
شایسته بودن استحقاق داشتن
quotable
شایسته نقل قول کردن
hellishness
خویی که شایسته دوزخ باشد
gentlewomanlike
شایسته بانوان نجیب ومحترم
he is unworthy of his position
شایسته مقام خود نیست
to put out of court
شایسته مطرح کردن ندانستن
disqualified
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
affimable
شایسته انکه بطورقطع گفته شود
constructive school credit
بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
it was beneath my notice
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
head-hunting
<idiom>
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
academically
چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
able
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
honourable mentions
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mention
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
conditioning
اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
nobleman
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
noblemen
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
christly
شایسته مسیح مربوط به مسیح
snatch
بردن
take
بردن
takes
بردن
discovering
پی بردن
discovers
پی بردن
realized
پی بردن
realize
پی بردن
hock
پی بردن
realising
پی بردن
realises
پی بردن
realised
پی بردن
steer
بردن
steered
بردن
conveying
بردن
conveyed
بردن
abstracts
بردن
convey
بردن
abstracting
بردن
abstract
بردن
discover
پی بردن
discovered
پی بردن
steers
بردن
live
به سر بردن
lead
به سر بردن
sense
پی بردن
find out
پی بردن
carry away
از جا در بردن
remove
بردن
removes
بردن
sensed
پی بردن
removing
بردن
senses
پی بردن
snatching
بردن
snatches
بردن
port
بردن
make away with
<idiom>
بردن
trace
پی بردن به
go away with
بردن
traced
پی بردن به
traces
پی بردن به
leads
بردن
lead
بردن
drive
بردن
drives
بردن
snatched
بردن
carried
بردن
bear
: بردن
retracts
تو بردن
to pull off
بردن
to bear away
بردن
to smell a rat
بو بردن
retracting
تو بردن
to have it
بردن
retracted
تو بردن
retract
تو بردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com