Dictiornary-Farsi | شبنم زدگی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 130 (7 milliseconds)

English	Persian
dewiness	شبنم زدگی


Other Matches

blight	باد زدگی یا زنگ زدگی
blighting	باد زدگی یا زنگ زدگی
blights	باد زدگی یا زنگ زدگی
frost	شبنم
brume	شبنم
frosts	شبنم
dew	شبنم
dewiest	شبنم دار
honeydew	شبنم انگبینی
honey dew	شبنم انگبینی
hoarfrost	شبنم یخ زده
hoar frost	شبنم یخزده
dewier	شبنم دار
dewdrop	چکهء شبنم
dewpoint	نقطه شبنم
frore	شبنم زده
drosometer	شبنم سنج
dew fall	شبنم زدن
frost point	نقطه شبنم
dewy	شبنم دار
frosts	شبنم سرماریزه
dewfall	ریزش شبنم
cicericacid	شبنم نخود
dew	شبنم باریدن
dew	شبنم زدن
aggradation of permafrost	تولید مه شبنم
aggradation of permafrost	تولید شبنم
dew point	نقطه شبنم
frost	شبنم منجمد
frost	شبنم سرماریزه
frosts	شبنم منجمد
rime	بساوند شبنم یخ زده
dewfall	هنگام ریزش شبنم
dewpoint metering unit	واحد اندازه گیری نقطه شبنم
frost work	نقشه شبنم یخ زده در روی پنجره ومانندان
frostwork	نقش شبنم یخ زده بر روی پنجره ومانند ان
cacodemonomania	جن زدگی
jetlag	جت زدگی
possession	جن زدگی
demonomania	جن زدگی
freeze	یخ زدگی
freezes	یخ زدگی
glaciation	یخ زدگی
frostiness	یخ زدگی
rime	یخ زدگی
paraphrenia	هذیان زدگی
hypersomnia	خواب زدگی
sun burn	افتاب زدگی
hyperthymia	هیجان زدگی
moldy	کپک زدگی
mouldiness	کپک زدگی
precipitateness	شتاب زدگی
hurriedness	شتاب زدگی
evanescence	غیب زدگی
scientism	علم زدگی
rustiness	زنگ زدگی
rust oxide iron	زنگ زدگی
fustiness	کفک زدگی
hallucinosis	توهم زدگی
previousness	شتاب زدگی
heliosis	افتاب زدگی
hospitalism	بیمارستان زدگی
efflorescence	شوره زدگی
corrsion	زنگ زدگی
seasickness	دریا زدگی
corrosion	زنگ زدگی
chilled to the bones <idiom>	احساس یخ زدگی
stains	زنگ زدگی
staining	زنگ زدگی
stained	زنگ زدگی
stain	زنگ زدگی
ageing	زنگ زدگی
perished [British] [colloquial] [feeling extremely cold] <adj.>	احساس یخ زدگی
sunstroke	افتاب زدگی
thunderstroke	صاعقه زدگی
tonic immobility	خشک زدگی
cataplexy	خشک زدگی
transfixion	حیرت زدگی
worriment	ناراحتی غم زدگی
afflictedness	محنت زدگی
acariasis	کنه زدگی
acariasis	کرم زدگی
dismays	وحشت زدگی
sunburn	افتاب زدگی
ageing	زنگ زدگی
fouling	زنگ زدگی
dismay	وحشت زدگی
dismayed	وحشت زدگی
dismaying	وحشت زدگی
precipitately	از روی شتاب زدگی
Rust <adj.> <noun>	رنگ زنگ زدگی
mustiness	پوسیدگی یا کپک زدگی
age hardenable	ثبات در برابرزنگ زدگی
startles	پرش وحشت زدگی
startled	پرش وحشت زدگی
startle	پرش وحشت زدگی
corrosion	رفتگی زنگ زدگی
outcrops	بیرون زدگی روامدگی
outcrop	بیرون زدگی روامدگی
pecks	نوک زدگی سوراخ
pecking	نوک زدگی سوراخ
pecked	نوک زدگی سوراخ
peck	نوک زدگی سوراخ
alcoholic hallucinosis	توهم زدگی الکلی
forwardness	اشتیاق شتاب زدگی
hurry scurry	دستپاچگی شتاب زدگی
hurry skurry	دستپاچگی شتاب زدگی
melancholy	سودا زدگی غمگین
acute hallucinosis	توهم زدگی حاد
corrosion fatigue	استهلاک در اثر زنگ زدگی
hastiness	دست پاچگی شتاب زدگی
resistance to corrosion	مقاوم در برابر زنگ زدگی
foxiness	بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
rust protection	حفافت در برابر زنگ زدگی
corrosion resistant	مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
frostbite	یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
frostwork	نقشی که به تقلید ان درست کنند طراحی شبیه شبنم یخ زده طراحی گردی
manic depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressives	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
sunscreen	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
sunscreens	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
chilled to the bones <idiom>	نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
frost heave	برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
aluminum wool	رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
sensitive to corrosion	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
starvation	قحطی قحطی زدگی
chips	پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chip	پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی