Total search result: 201 (7 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
lobular |
شبیه قطعه کوچکی از چیزی |
|
|
Other Matches |
|
zero insertion force socket |
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند] |
card |
قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک |
cards |
قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک |
parcel |
دسته قطعه کوچکی از زمین |
parcels |
دسته قطعه کوچکی از زمین |
dolly |
چرخ کوچکی شبیه قرقره |
dollies |
چرخ کوچکی شبیه قرقره |
gooseneck |
هر چیزی شبیه گردن غاز هرچیز شبیه U |
punches |
قطعه کارت کوچکی که حاوی سوراخهایی برای نمایش دستورات و داده مختلف است |
punch |
قطعه کارت کوچکی که حاوی سوراخهایی برای نمایش دستورات و داده مختلف است |
punched |
قطعه کارت کوچکی که حاوی سوراخهایی برای نمایش دستورات و داده مختلف است |
fescue |
چوب کوچکی که بوسیله ان اموزگار چیزی را به شاگردنشان میدهد |
pinned |
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد |
pinning |
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد |
pin |
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد |
waterish |
هر چیزی شبیه اب |
pencil |
هر چیزی شبیه مداد |
pencilling |
هر چیزی شبیه مداد |
pencils |
هر چیزی شبیه مداد |
cream |
هر چیزی شبیه سرشیر |
k |
هر چیزی شبیه K کیلو |
staff of life |
نان یا چیزی شبیه ان |
creams |
هر چیزی شبیه سرشیر |
creamed |
هر چیزی شبیه سرشیر |
asterism |
هر چیزی شبیه ستاره |
creaming |
هر چیزی شبیه سرشیر |
stalks |
پایه چیزی شبیه ساقه |
stalk |
پایه چیزی شبیه ساقه |
stalking |
پایه چیزی شبیه ساقه |
skewer |
هر چیزی شبیه سیخ کباب |
skewered |
هر چیزی شبیه سیخ کباب |
skewering |
هر چیزی شبیه سیخ کباب |
pap |
هر چیزی شبیه نوک پستان |
skewers |
هر چیزی شبیه سیخ کباب |
windmill |
هر چیزی شبیه اسیاب بادی |
windmills |
هر چیزی شبیه اسیاب بادی |
stalked |
پایه چیزی شبیه ساقه |
pes |
پای جانور هر عضو یا چیزی شبیه پا |
segmentation |
تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی |
rowel |
حلقه دهانه اسب هر چیزی شبیه مهمیز وسیخک |
stalking horse |
اسب یا چیزی شبیه به ان که شکارچی در پشت ان پنهان است |
to feel like something |
احساس که شبیه به چیزی باشد کردن [مثال پارچه] |
t |
بیستمین حرف الفبای انگلیسی هر چیزی شبیه حرف T |
lobation |
قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته |
companion part |
لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما |
planar |
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت |
pinnulated |
شبیه برگچه شبیه بالچه |
pinnulate |
شبیه برگچه شبیه بالچه |
fastest |
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است |
fast |
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است |
fasts |
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است |
fasted |
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است |
segments |
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن |
segment |
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن |
dismantling shot |
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده |
smallness |
کوچکی |
pettiness |
کوچکی |
tininess |
کوچکی |
exiguity |
کوچکی |
littleness |
کوچکی |
fragment |
قطعه قطعه کردن |
sectional |
قطعه قطعه بخشی |
fritters |
قطعه قطعه کردن |
mainland |
قطعه اصلی قطعه |
segments |
قطعه قطعه کردن |
fritter |
قطعه قطعه کردن |
fragmentation |
قطعه قطعه شدن |
segment |
قطعه قطعه کردن |
fragmenting |
قطعه قطعه کردن |
fragments |
قطعه قطعه کردن |
emigration |
درون کوچکی |
overlay |
بخش کوچکی از برنامه |
microcephalia |
سر کوچکی جمجمه کوچک |
overlaying |
بخش کوچکی از برنامه |
detailing |
بخش کوچکی از یک شرح |
(not a) ghost of a chance <idiom> |
حتی یک شانس کوچکی |
detail |
بخش کوچکی از یک شرح |
epsilon |
مقدار کوچکی از هر چیز |
overlays |
بخش کوچکی از برنامه |
landaulet n |
گردونه کوچکی که پوششی دارد |
he has a small p in shimran |
او ملک کوچکی درشمیران دارد |
puniness |
تازه کاری جوانی کوچکی |
vestries |
نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد |
vestry |
نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد |
kit or kit violon |
ویولون کوچکی که پیشترهااموزگاران رقص می نواختند |
centriole |
ذره کوچکی در مرکز جاذبه میان دانه |
coppice wood |
بته هاودرختان کوچکی که درزیردرختان بزرگ میرویند |
copsewood |
بته هاودرختان کوچکی که درزیردرختان بزرگ میرویند |
racket ball |
گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند) |
slab |
گروه کوچکی از ارقام باینری قسمتی از یک WORD |
flocculus |
دسته کوچکی از الیاف پشمی کلف خورشید |
locket |
قوطی کوچکی برای یادگارهای خیلی کوچک |
salami technique |
سرقت مقادیر کوچکی ازدارایی بسیار زیاد |
leprechaun |
جن کوچکی که هرکس انراگرفتارمیساخت گنجهای نهفته راپیدامیکرد |
doodads |
مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد |
doodad |
مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد |
slabs |
گروه کوچکی از ارقام باینری قسمتی از یک WORD |
lockets |
قوطی کوچکی برای یادگارهای خیلی کوچک |
gablet |
[سنتوری کوچکی بالای شمع پشت بند] [معماری] |
superscript |
ححرف کوچکی که بزرگتر از خط طبیعی حروف چاپ شود. |
hypodermic syringe |
کوچکی که برای تزریقات تحت جلدی بکار میرود |
holm |
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی |
bronchial tubes |
برنشهای متوسط نایژه و مجراهای کوچکی که از آن منشعب میشود |
altar-niche |
[تو رفتگی در محراب کلیسا که اغلب نیایشگاه کوچکی است.] |
undergrowth |
بوته ها و درختان کوچکی که زیر گیاه بزرگتری میروید |
water level |
سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب |
ligule |
زائده کوچکی که بین برگ وغلاف قرار دارد |
vacuole |
گودال کوچکی که دارای اب یاهوا یا چیز دیگر باشد |
credit union |
موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد |
clipboards |
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد |
rockoon |
پرتابه یا موشک کوچکی که بوسیله بالون درارتفاع زیادمنفجر شود |
clipboard |
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد |
estuaries |
دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل |
swagger cane |
عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند |
estuary |
دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل |
kilderkin |
چلیک یابشکه کوچکی معادل نصف یاربع بشکه معمولی |
junctions |
جعبه کوچکی که تعداد سیم بهم وصل شده اند |
vanity boxŠcaseŠor bag |
قوطی یاکیف کوچکی که دارای اینه واسباب پودرزنی باشد |
lanternpinion |
چرخ کوچکی که میلههای عمودی داردو مانند است به فانوس |
junction |
جعبه کوچکی که تعداد سیم بهم وصل شده اند |
to concern something |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
handcar |
چهارچرخه کوچکی که بوسیله دست یا موتورکوچکی روی خط اهن حرکت میکند |
arrow pointer |
پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید |
epicanthus |
لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند |
vaude |
نمایش جوربجور واریته درام کوچکی که توام بارقص واواز باشد |
sachets |
بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند |
sachet |
بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند |
etna |
فرف کوچکی که اندک ابی رادران بوسیله چراغ الکلی گرم میکنند |
accelerating pump |
پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود |
anlage |
اساس و پایهء رشد بعدی قسمت کوچکی که بعدا رشدنموده وبزرگ میشود |
anatomize |
قطعه قطعه کردن تجزیه کردن |
to watch something |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
microspacing |
خصوصیت بعضی چاپگرها که به انها امکان میدهد تا درفاصلههای بسیار کوچکی حرکت کنند |
platelet |
صفحه کوچکی در سیستمهای سیالی که سطح ان مشبک ویا دارای کانالهای دقیقی میباشد |
packs |
ارقام دهدهی ذخیره شده در فضای کوچکی با استفاده از فقط چهاربیت برای هر رقم |
pack |
ارقام دهدهی ذخیره شده در فضای کوچکی با استفاده از فقط چهاربیت برای هر رقم |
erases |
آهن ربای کوچکی که دیسک یا نوار مغناطیسی یا سیگنالهای ضبط شده را پاک میکند |
erasing |
آهن ربای کوچکی که دیسک یا نوار مغناطیسی یا سیگنالهای ضبط شده را پاک میکند |
tracking symbol |
علامت کوچکی روی صفحه نمایش تصویر که محل مکان نما را نشان میدهد |
erased |
آهن ربای کوچکی که دیسک یا نوار مغناطیسی یا سیگنالهای ضبط شده را پاک میکند |
jetevator |
فلپ یا رینگ کوچکی روی نازل خروجی راکت برای کنترل بردار تراست |
control rocket |
راکت کوچکی که در صورت لزوم روشن شده و وضعیت یا سرعت فضاپیما را تصحیح میکند |
middle ear |
حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند |
erase |
آهن ربای کوچکی که دیسک یا نوار مغناطیسی یا سیگنالهای ضبط شده را پاک میکند |
foot block |
قژعه چوبی یا فلزی کوچکی که در زیر ستون و روی خاک کار گذاشته میشود. |
loader |
بخش کوچکی از کد برنامه که به برنامههای به صورت دودویی اجازه بار شدن در حافظه میدهد. |
bed groins |
بند کوچکی که بطور موقت جهت بالاامدن سطح اب دردهانه خروجی کانال زده میشود |
juke joint |
رستوران کوچکی که خوراک ارزان داشته و نیز صفحات گرامافون را با انداختن پول دراسباب خودکار میزند |
cookie |
فایل کوچکی که هنگام اتصال به یک اینترنت راه دور با استفاده از جستجوگر وصل شده اید ذخیره میشود |
cookies |
فایل کوچکی که هنگام اتصال به یک اینترنت راه دور با استفاده از جستجوگر وصل شده اید ذخیره میشود |
to stop somebody or something |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
ball bearings |
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد |
ball bearing |
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد |
to appreciate something |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
encloses |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
enclosing |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
enclose |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
relevance |
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند |
ghettos |
محل کوچکی از شهرکه محل سکونت اقلیت هااست |
ghetto |
محل کوچکی از شهرکه محل سکونت اقلیت هااست |
ghettoes |
محل کوچکی از شهرکه محل سکونت اقلیت هااست |
replacing |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
replaced |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
replaces |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
queried |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
query |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
querying |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
via |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
pushes |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
pushed |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
push |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
queries |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
modifies |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
replace |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
modifying |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
modify |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
to esteem somebody or something [for something] |
قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ] |
hand-held |
وسیله کوچکی که در دست جا میشود براس اسکن عکسهای کوچک و رسم خط و تبدیل آنها به تصاویر گرافیکی که قابل استفاده در کامپیوتر هستند |
basic |
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده |
basics |
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده |
control |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
covets |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
establishing |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
establish |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
covet |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
to pass by any thing |
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن |
controls |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
controlling |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
to hang over anything |
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن |
correction |
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند |
establishes |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
coveting |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
joggles |
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور |
joggle |
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور |
joggled |
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور |
joggling |
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور |
think nothing of something <idiom> |
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن |
appreciating |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
rate |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
to regard somebody [something] as something |
کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن |