Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English
Persian
to take counsel of one'spillow
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
Other Matches
to consult one's pillow
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
to contemplate about/on/over something
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
to meditate on/over something
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
to ruminate on something
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
conceptualize
تصور یا اندیشه چیزی راکردن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
conspiratress
اندیشه کردن در
meditates
اندیشه کردن
meditated
اندیشه کردن
meditate
اندیشه کردن
muses
اندیشه کردن
muse
اندیشه کردن
trow
اندیشه کردن
cogitate
اندیشه کردن
ponders
اندیشه کردن
to bethink oneself
اندیشه کردن
meditating
اندیشه کردن
mused
اندیشه کردن
ponder
اندیشه کردن
pondering
اندیشه کردن
pondered
اندیشه کردن
to set one's affection
اندیشه کردن
bethink
اندیشه کردن
cogitated
اندیشه کردن
cogitating
اندیشه کردن
cogitates
اندیشه کردن
to r.over something
درچیزی اندیشه کردن
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
extemporising
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
ruminate
اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminated
اندیشه کردن دوباره جویدن
to form a notion
اندیشه کردن خیال بستن
ruminates
اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminating
اندیشه کردن دوباره جویدن
extemporized
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to speak one's mind
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
deliberate
اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberated
اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberates
اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberating
اندیشه کردن کنکاش کردن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to cry wolf too often
کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
plegaphonia
گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
noil
خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
shadow RAM
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
wheat germ
گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
parallel
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
paralleled
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
kermit
پروتکل ارسال فایل هنگام بار کردن داده با مودم
swagger cane
عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
paralleling
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallelled
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallelling
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallels
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
war head
قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
hard hyphen
خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
anchor block
بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
write
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write black printer
چاپگری که تونر آن نقط های که توسط لیزر گرم شده است در هنگام اسکن کردن تصویر می چستد
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
smoke test
بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
head switching
فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
reflexion
اندیشه
thoughts
اندیشه
thought
اندیشه
afterthought
پس اندیشه
afterthoughts
پس اندیشه
incogitant
بی اندیشه
ponderation
اندیشه
devisal
اندیشه
extemporarily
بی اندیشه
meditation
اندیشه
brainchild
اندیشه
conception
اندیشه
concept
اندیشه
internal conception
اندیشه
concepts
اندیشه ها
ideas
اندیشه ها
extemporal
بی اندیشه
anxieties
اندیشه
offhanded
بی اندیشه
mentalities
اندیشه
second thoughts
اندیشه
idea
اندیشه
anxiety
اندیشه
mentality
اندیشه
by rote
بی اندیشه
offhandedly
بی اندیشه
notional
اندیشه
on the impluse of the moment
بی اندیشه
ideas
اندیشه
rapt in meditation
اندیشه
solicitude
اندیشه
excogitation
اندیشه
lock on
قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
woriless
بی غم اسوده بی اندیشه
prenotion
پیش اندیشه
thought stopping technique
فن بازداری اندیشه
cogitativeness
قوه اندیشه
considered
با اندیشه صحیح
notion
اندیشه فکر
notions
اندیشه فکر
otherworldiness
اندیشه عاقبت
syntaxic thought
اندیشه منطقی
cogitation
اندیشه وتفکر
idiographic
اندیشه نگار
premeditatedly
با اندیشه قبلی
ideational fluency
سیالی اندیشه
ideation
اندیشه پردازی
bubbling
اندیشه پوچ
thought reading
اندیشه خوانی
reflection
بازتاب اندیشه
forethought
اندیشه قبلی
devisable
شایسته اندیشه
opinion
رای اندیشه
bubble
اندیشه پوچ
bubbled
اندیشه پوچ
telepathy
اندیشه خوانی
speculative
مربوط به اندیشه
refelectingly
اندیشه کنان
economic thought
اندیشه اقتصادی
opinions
رای اندیشه
ideality
اندیشه گرایی
bubbles
اندیشه پوچ
thinkable
اندیشه پذیر
immersed in thinking
غرق اندیشه
cerebrotonia
اندیشه ورزی
cerebrotonic
اندیشه ورز
intellectual history
تاریخ اندیشه ها
delib erator
اندیشه کننده
mentalities
شیوه اندیشه
deliberation
اندیشه تامل
an absurd notion
اندیشه پوچ
deliberations
اندیشه تامل
musingly
در حال اندیشه
worries
اندیشه نگرانی
worry
اندیشه نگرانی
association of ideas
تداعی اندیشه ها
plan
تدبیر اندیشه
mentality
شیوه اندیشه
plans
تدبیر اندیشه
cogitable
اندیشه پذیر
ponderingly
اندیشه کنان
brooder
اندیشه کننده
overwhelmed with reflection
مستغرق اندیشه
plucking
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucks
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucked
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
pluck
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
unpainted spot
تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
ideographs
حروف اندیشه نگاری
cogitative
مربوط به اندیشه وتفکر
homo sapiens
انسان اندیشه ورز
the seat thought
مرکز اندیشه یا فکر
pursuance of a plan
تعقیب اندیشه یا نقشهای
thinking type
سنخ اندیشه ورز
to go off half
بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
to open one's mind
اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
hyphen
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
intrusive thoughts
اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com