English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (9 milliseconds)
English Persian
precipitance شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
precipitancy شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
Other Matches
snaps شتابزدگی ناگهانی
snapping شتابزدگی ناگهانی
snapped شتابزدگی ناگهانی
festination شتابزدگی غیرارادی
snap شتابزدگی ناگهانی
residual رسوبی
alluvial رسوبی
residuary رسوبی
sedimentary رسوبی
postprecipitation پس رسوبی
coprecipitation هم رسوبی
roily پر از ذرات رسوبی
precipitate electrode الکترود رسوبی
precipitated rocks سنگهای رسوبی
sedimentary peat تورب رسوبی
precipitation brittleness شکنندگی رسوبی
alluvial deposit مواد رسوبی
deposition welding جوشکاری رسوبی
flowstone سنگ رسوبی
precipitation heat treatment عملیات حرارتی رسوبی
precipitation hardening سخت گردانی رسوبی
haugh زمین رسوبی کنار رودخانه
geyserite نوعی سنگ سیلیسی رسوبی ابفشانسنگ
geest مواد رسوبی و ته نشین سطح زمین
mantlerock مواد رسوبی وسست روی سنگها
bed factor ضریب بستر که بستگی به وضعیت مواد رسوبی متحرک در کف بستر دارد
acting فعالیت
activeness فعالیت
activity فعالیت
activities فعالیت
activation فعالیت
stir فعالیت
functions فعالیت
functioned فعالیت
function فعالیت
actuality فعالیت
exercises فعالیت
exercised فعالیت
exercise فعالیت
stirs فعالیت
stirrings فعالیت
stirred فعالیت
cerebration فعالیت مغزی
business activity فعالیت بازرگانی
auxiliary activity فعالیت فرعی
publicity drive فعالیت تبلیغاتی
advertising campaign فعالیت تبلیغاتی
critical activity فعالیت بحرانی
low activity فعالیت پایین
operating level سطح فعالیت
random activity فعالیت تصادفی
reactivation فعالیت مجدد
somatotonia فعالیت گرایی
optical activity فعالیت نوری
somatotonic فعالیت گرا
turn over عایدی فعالیت
politicking فعالیت سیاسی
operant فعالیت کننده
on stream درحال فعالیت
off year سال کم فعالیت
operational environment محیط فعالیت
activation به فعالیت دراوردن
event عمل یا فعالیت
activity drive سائق فعالیت
events عمل یا فعالیت
inaction بدون فعالیت
hey day روز پر فعالیت
activity coefficient ضریب فعالیت
venture فعالیت اقتصادی
ventured فعالیت اقتصادی
activity chart نمودار فعالیت
ventures فعالیت اقتصادی
activity analysis تحلیل فعالیت
venturing فعالیت اقتصادی
activity light چراغ فعالیت
activity of soil فعالیت خاک
activity ratio نسبت فعالیت
activated به فعالیت پرداختن
activity time زمان هر فعالیت
activity rate نرخ فعالیت
activity quotient بهر فعالیت
activates به فعالیت پرداختن
inactivity عدم فعالیت
activating به فعالیت پرداختن
activity wheel گردونه فعالیت
activate به فعالیت پرداختن
activity cycle چرخه فعالیت
muzzling مانع فعالیت شدن
slumped کاهش فعالیت رکود
orbits دور حدود فعالیت
form سابقه فعالیت اسب
byway کار یا فعالیت جنبی
forms سابقه فعالیت اسب
pickup تجدید فعالیت چیدن
muzzles مانع فعالیت شدن
muzzled مانع فعالیت شدن
muzzle مانع فعالیت شدن
slumping کاهش فعالیت رکود
slump کاهش فعالیت رکود
slumps کاهش فعالیت رکود
efficiency فعالیت مفید بازده
in the swim <idiom> درکاری فعالیت داشتن
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
orbit دور حدود فعالیت
byways کار یا فعالیت جنبی
backgrounds فعالیت ارتباط دادهای
orbited دور حدود فعالیت
trade cycle دوره فعالیت تجاری
background فعالیت ارتباط دادهای
self activity فعالیت خود بخود
seismism فعالیت لزرشی وارتعاشی
formed سابقه فعالیت اسب
class ii activity فعالیت امادی طبقه 2
file activity ratio نسبت فعالیت پرونده
gross motor activity فعالیت حرکت عمده
spheres مرتبه حدود فعالیت
class i activity فعالیت امادی طبقه 1
sphere مرتبه حدود فعالیت
business cycle دور فعالیت بازرگانی
electioneer فعالیت انتخاباتی کردن
deactivating group گروه کم کننده فعالیت
activity sampling نمونه گیری از فعالیت
activity group therapy درمان با فعالیت گروهی
activation کنش ور سازی ایجاد فعالیت
abuzz <adj.> پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
scope for one's energies میدان برای ابراز فعالیت
early start زودترین زمان شروع یک فعالیت
work in با فعالیت و کوشش راه بازکردن
early finish زودترین زمان ختم یک فعالیت
extra-curricular فعالیت جنسی خارج از ازدواج
take the bull by the horns <idiom> چند نوع فعالیت داشتن
force activity designator شماره ترتیب فعالیت یکان
hyperactive دارای فعالیت بیش ازاندازه
activating effect of functional group گروه زیاد کننده فعالیت
gastrovascular دارای فعالیت درمعده ورگها
biological half time زمان فعالیت یک عامل میکروبی
latest finish time دیرترین زمان ختم یک فعالیت
hyperthyroid ازدیاد فعالیت غذه درقی
activity designator شاخص فعالیت یکان یا قسمت
biogenic محصول فعالیت موجودات زنده
thermodynamics مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
pyroclastic تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
pyrochemical وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
home range جای محدود برای فعالیت حیوانات
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
biological half time زمان امکان فعالیت عامل میکربی
canvassed برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
to phase out their activities فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
duration براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
canvassing برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
academia حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
dog days چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
cerebrate فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
dies non روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
euthenics مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
canvass برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
depressant دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
downtime پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Appetite comes with eating. <proverb> با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
academe فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
resource leveling زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
suppression خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
counter air عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
league of nations تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
hub (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
dynamically نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
Conservative Party یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
major activity قسمت عمده فعالیت عمده
business cycle دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
operating level سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com