English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
d. haste شتاب زیاد
Other Matches
cyclotron دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
acceleration شتاب
at full lick با شتاب
acceleration lane خط شتاب
hastiness شتاب
cursoriness شتاب
at leisure بی شتاب
expediency شتاب
expedience شتاب
speed شتاب
speeding شتاب
precipitation شتاب
haste شتاب
over hasty پر شتاب
speeds شتاب
in a hurry در شتاب
pelt شتاب
pelted شتاب
pelts شتاب
hie thee شتاب کن
hustles شتاب
hustled شتاب
hustle شتاب
unhurried بی شتاب
hustling شتاب
accelerator شتاب
accelerators شتاب
unhurriedly بی شتاب
resultant acceleration شتاب برایند
net acceleration شتاب برایند
net acceleration شتاب خالص
hurries شتاب کردن
negative acceleration شتاب منفی
tilt شتاب پرتاب
tilted شتاب پرتاب
hurriedness شتاب زدگی
hying شتاب کردن
impact acceleration شتاب ضربه ای
in a hurried state در حال شتاب
tilts شتاب پرتاب
initial acceleration شتاب اولیه
instantaneous acceleration شتاب لحظه ای
linear acceleration شتاب خطی
hurriedly از روی شتاب
make a push شتاب کردن
resultant acceleration شتاب خالص
no hurry شتاب نداریم
normal acceleration شتاب عمودی
speeding شتاب کامیابی
speed شتاب حرکت
speed میزان شتاب
speed شتاب کامیابی
previousness شتاب زدگی
retardation شتاب منفی
skeet شتاب کردن
skelp شتاب کردن
skelpit شتاب کردن
speeding میزان شتاب
apparent gravity شتاب گرانی
speeding شتاب حرکت
normal acceleration شتاب قائم
post haste با شتاب فراوان
positive acceleration شتاب مثبت
post deflection acceleration شتاب ثانوی
precipitateness شتاب زدگی
speeds شتاب حرکت
speeds میزان شتاب
speeds شتاب کامیابی
spatchcock با شتاب جادادن
hasty شتاب زده
acceleration of gravity شتاب ثقل
acceleration of gravity شتاب گرانش
acceleration of gravity شتاب گرانی
acceleration principle اصل شتاب
deceleration شتاب کاهنده
acceleration time زمان شتاب
accelerometer شتاب سنج
apparent gravity شتاب ثقل
acceleration of free fall شتاب ثقل
peremptory شتاب امیز
accelerated particle ذره با شتاب
accelerating electrode الکترود شتاب ده
accelerating power قدرت شتاب
acceleration coefficient ضریب شتاب
acceleration due to gravity شتاب ثقل
acceleration of free fall شتاب گرانی
deceleration شتاب منفی
angular acceleratin شتاب زاویهای
angular acceleration شتاب زاویهای
accelerates شتاب دادن
accelerated شتاب دادن
accelerate شتاب دادن
electron acceleration شتاب الکترون
hastener شتاب کننده
acceleration space فضای شتاب
hurry شتاب کردن
hie شتاب کردن
accelerating شتاب دادن
centripetal acceleration شتاب مرکزگرا
hurrying راندن شتاب
coefficient of acceleration ضریب شتاب
hurrying شتاب کردن
hurry راندن شتاب
longitudinal acceleration شتاب طولی
hurries راندن شتاب
accelerators الکترد شتاب ده
accelerators شتاب دهنده
jotted با شتاب نوشتن
whirry شتاب کردن
transverse acceleration شتاب عرضی
jot با شتاب نوشتن
to make haste شتاب کردن
to make a hurry شتاب کردن
to look sharp شتاب کردن
jots با شتاب نوشتن
accelerator الکترد شتاب ده
dispatched کشتن شتاب
accelerator شتاب دهنده
despatching کشتن شتاب
despatches کشتن شتاب
despatched کشتن شتاب
dispatch کشتن شتاب
dispatches کشتن شتاب
to come along شتاب کردن
ionic centrifuge شتاب دهنده یونی
hurry skurry دستپاچگی شتاب زدگی
linear accelerator شتاب دهنده خطی
precipitately از روی شتاب زدگی
post haste بسرعت شتاب فراوان
ion accelerator شتاب دهنده یون
to polish off با شتاب پرداخت کردن
accelerator board تخته شتاب دهنده
accelerator catalyst کاتالیزور شتاب دهنده
accelerated particle ذره شتاب دار
centrifugal acceleration شتاب گریز از مرکز
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
coefficient of acceleration ضریب شتاب اقتصادی
hurry scurry دستپاچگی شتاب زدگی
pelt شتاب کردن ضربه
grab off با شتاب گرفتن قاپیدن
forwardness اشتیاق شتاب زدگی
electron accelerator شتاب دهنده الکترون
velocity سرعت سیر شتاب
velocities سرعت سیر شتاب
jerk میزان تغییر شتاب
jerked میزان تغییر شتاب
decelerating electrode الکترد شتاب گیر
jerking میزان تغییر شتاب
pelted شتاب کردن ضربه
pelts شتاب کردن ضربه
jerks میزان تغییر شتاب
compass acceleration error خطای شتاب جهت یاب
decelerete بصورت منفی شتاب دادن
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
hastiness دست پاچگی شتاب زدگی
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
slow and sure شتاب کار را خراب میکند
premature decision تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
kinetic lead سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
iam impatient to go دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
gal واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
gals واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
red out از بین رفتن قدرت بینایی هنگام سقوط با شتاب منفی
coriolis acceleration شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
earthquake factor مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
ride control سیستم کنترل ایرودینامیکی اتوماتیک که شتاب قائم ناشی از تندبادها را کاهش میدهد
poomse نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
sthene واحد نیرو در سیستم غیرمتریک معادل نیرویی که به جرمی برابر یک تن شتاب یک متر بر مجذور ثانیه
pascal فشار وارد بریک نقطه صرف نظر از شتاب ناشی از گرانش در همه جهات یکسان میباشد
mush افزایش ناگهانی زاویه حمله بدون شتاب قائم انی متعاقب که از اندازه حرکت در امتدادمسیر اصلی ناشی میشود
bubble turn and slip الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
to huddle up a piece of work کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
scrawls با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawling با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawl با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
swingeing زیاد
late زیاد
overly زیاد
wide زیاد
wider زیاد
widest زیاد
heavily زیاد
much زیاد
in excess زیاد
thick زیاد
heartbreak غم زیاد
thicker زیاد
immane زیاد
in quantities زیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com