Dictiornary-Farsi | شتاب عمودی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
normal acceleration	شتاب عمودی


Other Matches

cyclotron	دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
standard	دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standards	دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
vertical redundancy check	بررسی عمودی اشتباهات بررسی افزونگی عمودی
haste	شتاب
unhurried	بی شتاب
precipitation	شتاب
over hasty	پر شتاب
hie thee	شتاب کن
expedience	شتاب
hastiness	شتاب
at full lick	با شتاب
at leisure	بی شتاب
unhurriedly	بی شتاب
expediency	شتاب
speed	شتاب
hustling	شتاب
speeding	شتاب
hustles	شتاب
hustled	شتاب
hustle	شتاب
acceleration lane	خط شتاب
acceleration	شتاب
accelerator	شتاب
pelts	شتاب
pelted	شتاب
speeds	شتاب
pelt	شتاب
accelerators	شتاب
in a hurry	در شتاب
cursoriness	شتاب
hurries	شتاب کردن
hurries	راندن شتاب
peremptory	شتاب امیز
deceleration	شتاب کاهنده
hurry	راندن شتاب
deceleration	شتاب منفی
hurry	شتاب کردن
hurrying	راندن شتاب
skelpit	شتاب کردن
skelp	شتاب کردن
hurrying	شتاب کردن
skeet	شتاب کردن
tilts	شتاب پرتاب
hurriedly	از روی شتاب
tilted	شتاب پرتاب
accelerated	شتاب دادن
accelerates	شتاب دادن
accelerating	شتاب دادن
transverse acceleration	شتاب عرضی
no hurry	شتاب نداریم
to make a hurry	شتاب کردن
hasty	شتاب زده
to make haste	شتاب کردن
to come along	شتاب کردن
to look sharp	شتاب کردن
tilt	شتاب پرتاب
accelerate	شتاب دادن
hurriedness	شتاب زدگی
hie	شتاب کردن
hastener	شتاب کننده
electron acceleration	شتاب الکترون
d. haste	شتاب زیاد
coefficient of acceleration	ضریب شتاب
centripetal acceleration	شتاب مرکزگرا
positive acceleration	شتاب مثبت
post deflection acceleration	شتاب ثانوی
hying	شتاب کردن
impact acceleration	شتاب ضربه ای
in a hurried state	در حال شتاب
net acceleration	شتاب برایند
net acceleration	شتاب خالص
resultant acceleration	شتاب برایند
make a push	شتاب کردن
resultant acceleration	شتاب خالص
longitudinal acceleration	شتاب طولی
linear acceleration	شتاب خطی
normal acceleration	شتاب قائم
instantaneous acceleration	شتاب لحظه ای
initial acceleration	شتاب اولیه
post haste	با شتاب فراوان
acceleration of gravity	شتاب ثقل
apparent gravity	شتاب ثقل
apparent gravity	شتاب گرانی
acceleration of free fall	شتاب ثقل
acceleration of free fall	شتاب گرانی
acceleration due to gravity	شتاب ثقل
acceleration coefficient	ضریب شتاب
accelerating power	قدرت شتاب
accelerating electrode	الکترود شتاب ده
accelerated particle	ذره با شتاب
acceleration of gravity	شتاب گرانش
acceleration of gravity	شتاب گرانی
angular acceleration	شتاب زاویهای
angular acceleratin	شتاب زاویهای
accelerometer	شتاب سنج
acceleration time	زمان شتاب
acceleration space	فضای شتاب
precipitateness	شتاب زدگی
acceleration principle	اصل شتاب
previousness	شتاب زدگی
jot	با شتاب نوشتن
jots	با شتاب نوشتن
jotted	با شتاب نوشتن
speed	شتاب کامیابی
spatchcock	با شتاب جادادن
despatching	کشتن شتاب
despatched	کشتن شتاب
speed	میزان شتاب
speed	شتاب حرکت
speeds	شتاب حرکت
negative acceleration	شتاب منفی
speeds	میزان شتاب
speeds	شتاب کامیابی
speeding	شتاب حرکت
speeding	میزان شتاب
whirry	شتاب کردن
speeding	شتاب کامیابی
accelerators	شتاب دهنده
dispatched	کشتن شتاب
dispatches	کشتن شتاب
accelerators	الکترد شتاب ده
despatches	کشتن شتاب
accelerator	الکترد شتاب ده
accelerator	شتاب دهنده
dispatch	کشتن شتاب
retardation	شتاب منفی
jerk	میزان تغییر شتاب
jerked	میزان تغییر شتاب
post haste	بسرعت شتاب فراوان
precipitately	از روی شتاب زدگی
accelerator board	تخته شتاب دهنده
velocities	سرعت سیر شتاب
velocity	سرعت سیر شتاب
accelerated particle	ذره شتاب دار
accelerator catalyst	کاتالیزور شتاب دهنده
jerking	میزان تغییر شتاب
jerks	میزان تغییر شتاب
electron accelerator	شتاب دهنده الکترون
pelted	شتاب کردن ضربه
ion accelerator	شتاب دهنده یون
pelts	شتاب کردن ضربه
ionic centrifuge	شتاب دهنده یونی
grab off	با شتاب گرفتن قاپیدن
linear accelerator	شتاب دهنده خطی
hurry scurry	دستپاچگی شتاب زدگی
forwardness	اشتیاق شتاب زدگی
decelerating electrode	الکترد شتاب گیر
hurry skurry	دستپاچگی شتاب زدگی
at full pelt	با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
to polish off	با شتاب پرداخت کردن
coefficient of acceleration	ضریب شتاب اقتصادی
pelt	شتاب کردن ضربه
centrifugal acceleration	شتاب گریز از مرکز
perpendicular	عمودی
righting	حق عمودی
plumb line	خط عمودی
upright	عمودی
righted	حق عمودی
right	حق عمودی
straightest	عمودی
vertical	عمودی
plumb lines	خط عمودی
straight	عمودی
straighter	عمودی
lineal	عمودی
perpendecular	عمودی
othogonal	عمودی
erects	عمودی
erecting	عمودی
erected	عمودی
erect	عمودی
on end	عمودی
hastiness	دست پاچگی شتاب زدگی
compass acceleration error	خطای شتاب جهت یاب
i am in a hurry for it	عجله دارم یا در شتاب هستم
full pelt	با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
decelerete	بصورت منفی شتاب دادن
premature decision	تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
get a wiggle on <idiom>	عجله کردن با شتاب رفتن
slow and sure	شتاب کار را خراب میکند
vertical	عمودی [ریاضی]
out of plumb	غیر عمودی
vertical antenna	انتن عمودی
off plmb	غیر عمودی
vertical justification	تنظیم عمودی
vertical adjustment	تنظیم عمودی
profile	برش عمودی
vertical mobility	تحرک عمودی
whip stall	حرکت عمودی
vertical recording	ضبق عمودی
orthotropism	رویش عمودی
verticality	حالت عمودی
orthogonality	حالت عمودی
erectness	حالت عمودی
orthogonal rotation	چرخش عمودی
vertical synchronizing	همزمانساز عمودی
profiled	برش عمودی
vertical axis	محور عمودی
stringers	تراورس عمودی