Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
personification	شخصیت بخشی
Other Matches
split personality	تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
incorporate	شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating	شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates	شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
scissoring	1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
notability	شخصیت
selfdom	شخصیت
presence	شخصیت
personage	شخصیت
personages	شخصیت
personalities	شخصیت
peronality	شخصیت
intrapsychic	با شخصیت
personality	شخصیت
person	شخصیت
individuality	شخصیت
identities	شخصیت
identity	شخصیت
personas	شخصیت ها
personae	شخصیت ها
sympatric	هم شخصیت
persons	شخصیت
persona	شخصیت ها
primary personality	شخصیت نخستین
anal personality	شخصیت مقعدی
personify	شخصیت دادن به
syntality	شخصیت گروهی
personifies	شخصیت دادن به
personology	شخصیت شناسی
personality test	ازمون شخصیت
personifying	شخصیت دادن به
selfhood	شخصیت خودپسندی
cosmopolite	شخصیت جهانی
superego	شخصیت اخلاقی
shut in personality	شخصیت بسته
depersonalization	زوال شخصیت
depersonalize	بی شخصیت کردن
schizoid personality	شخصیت اسکیزوئید
characterization	توصیف شخصیت
personified	شخصیت دادن به
juridical personality	شخصیت حقوقی
paranoid personality	شخصیت پارانویای
epileptoid personality	شخصیت صرعی
self	شخصیت جنبه
dual personality	شخصیت دوگانه
impersonators	شخصیت دهنده
impersonal	فاقد شخصیت
inadequate personality	شخصیت نابسنده
legal personality	شخصیت حقوقی
impersonify	شخصیت دادن به
impersonality	عدم شخصیت
modal personality	شخصیت هنجاری
multiple personality	شخصیت چندگانه
hysterical personality	شخصیت هیستریایی
hypostatize or size	شخصیت دادن به
personality assessment	ارزیابی شخصیت
personality disintegration	تلاشی شخصیت
individuate	شخصیت دادن
personification	تجسم شخصیت
personality type	سنخ شخصیت
impersonator	شخصیت دهنده
ethos	شخصیت ملی
personality trait	ویژگی شخصیت
personality structure	ساخت شخصیت
to create an image for oneself as somebody	شخصیت دادن
personality integration	یکپارچگی شخصیت
personality disorder	اختلال شخصیت
personality module	واحد شخصیت
personality inventory	پرسشنامه شخصیت
personality disturbance	اختلال شخصیت
personalize	دارای شخصیت کردن
personified	دارای شخصیت کردن
personifies	دارای شخصیت کردن
corporate	دارای شخصیت حقوقی
depersonalize	فاقد شخصیت کردن
being	موجود زنده شخصیت
personify	دارای شخصیت کردن
personifying	دارای شخصیت کردن
premorbid personality	شخصیت پیش مرضی
personage	شخصیت بازیگران داستان
peronality	انتقادات راجع به شخصیت
personages	شخصیت بازیگران داستان
amour propre	عزت نفس شخصیت
character	مجسم کردن شخصیت
luminaries	پر فروغ شخصیت تابناک
characters	مجسم کردن شخصیت
psychopathic personality	شخصیت جامعه ستیز
luminary	پر فروغ شخصیت تابناک
heart of gold <idiom>	شخصیت بخشنده داشتن
to have a magnetic personality	شخصیت مغناطیسی داشتن
extravaganza	ازیک شخصیت خیالی
extravaganzas	ازیک شخصیت خیالی
heart of stone <idiom>	شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
corporation	که دارای شخصیت حقوقی باشند
prepsychotic personality	شخصیت پیش روان پریشی
ciothes do not make the man. <proverb>	لباس شخصیت نمی آورد .
triune	اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
sixteen factor personality questionnaire	پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت
personifier	مجسم کننده شخصیت دیگری
corporations	که دارای شخصیت حقوقی باشند
star turn	ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
intrapsychic	واقع دردرون شخصیت یا روان
masculinize	شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
california tests of personality	ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
personal remarks	اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
personalize	شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
anthropomorphism	تصور شخصیت انسانی برای چیزی
individuation	تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
identifies	مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
corporator	گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
identified	مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify	مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
mmpi	شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا
identifying	مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
incorporation	جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
attribute	[نشان قدرت شخصیت های اسطوره ای مانند آپولو و ونوس]
corporation	شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporations	شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
personate	خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
ninefold	نه بخشی
sectoral	بخشی
portions	بخشی
as part of	بخشی از
triarchy	سه بخشی
local <adj.>	بخشی
regional <adj.>	بخشی
bisection	دو بخشی
sectorial	بخشی
portion	بخشی
parochial	بخشی
divisor	بخشی
fractions	بخشی از
fraction	بخشی از
Centigrade	صد بخشی
trichotomous	سه بخشی
partial	بخشی
tripartite	سه بخشی
sextet	شش بخشی
dichotomous	دو بخشی
triplet	سه بخشی
hexaploid	شش بخشی
sextets	شش بخشی
incorporate	جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
apolitical	دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
incorporating	جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates	جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
effectiveness	اثر بخشی
animations	جان بخشی
efficiency	اثر بخشی
effectiveness	تاثیر بخشی
animation	جان بخشی
stanzas	بخشی از بازی
healthfulness	صحت بخشی
heptamerous	هفت بخشی
stanza	بخشی از بازی
genbraliztion	کلیت بخشی
equipartition principle	اصل هم بخشی
fytte	بخشی ازشعر
partial	بخشی قسمتی
haxamerous	شش بخشی شش قسمتی
refreshments	نیرو بخشی
satisfactoriness	رضایت بخشی
sectoral integation	ادغام بخشی
vivification	حیات بخشی
dezincification	فرسودگی بخشی
vitalization	حیات بخشی
two sector model	الگوی دو بخشی
rehabilitation	توان بخشی
two sector economy	اقتصاد دو بخشی
triploid	سه قسمتی سه بخشی
trichotomy	سه بخشی بودن
refreshment	نیرو بخشی
sectoral integation	یکپارچگی بخشی
stens	مقیاس ده بخشی
stanine scale	مقیاس نه بخشی
stanine score	نمره نه بخشی
part way	بخشی از راه
contribute	هم بخشی کردن
part	بخشی از چیزی
fraction	1-بخشی از یک واحد
contributed	هم بخشی کردن
contributes	هم بخشی کردن
contributing	هم بخشی کردن
slices	بخشی از چیزی
slice	بخشی از چیزی
physical medicine	طب توان بخشی
pleasurability	لذت بخشی
pleasurableness	فرح بخشی
drill tang	بخشی از مته
polychotomy	چند بخشی
fractions	1-بخشی از یک واحد
stanzas	بخشی ازبازی هاکی
partial	نیمه کاره بخشی از
cost effectiveness	تاثیر بخشی هزینه
phase	بخشی از فرآیند بزرگتر
staves	مقیاس پنج بخشی
phased	بخشی از فرآیند بزرگتر
charitableness	خیرخواهی صدقه بخشی
phases	بخشی از فرآیند بزرگتر
stanza	بخشی ازبازی هاکی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com