Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
personalize
شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
Other Matches
characters
مجسم کردن شخصیت
character
مجسم کردن شخصیت
images
مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
lead the way
<idiom>
جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
personifier
مجسم کننده شخصیت دیگری
incorporating
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
impersonify
شخصیت دادن به
to create an image for oneself as somebody
شخصیت دادن
hypostatize or size
شخصیت دادن به
personifying
شخصیت دادن به
personified
شخصیت دادن به
personify
شخصیت دادن به
individuate
شخصیت دادن
personifies
شخصیت دادن به
incorporation
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Write down your full name and address .
نام ونشان کامل خودتان را بنویسید
blind letter
نامهای که نام ونشان روشن ندارد
image
مجسم کردن
picture
مجسم کردن
figure
مجسم کردن
figures
مجسم کردن
figuring
مجسم کردن
pictured
مجسم کردن
picturing
مجسم کردن
pictures
مجسم کردن
depicted
مجسم کردن
depicts
مجسم کردن
depicting
مجسم کردن
to picture to oneself
مجسم کردن
depict
مجسم کردن
split personality
تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
relived
در نظر مجسم کردن
reliving
در نظر مجسم کردن
embody
مجسم کردن دربرداشتن
relives
در نظر مجسم کردن
relive
در نظر مجسم کردن
embodied
مجسم کردن دربرداشتن
embodies
مجسم کردن دربرداشتن
embodying
مجسم کردن دربرداشتن
incarnate
برنگ گوشتی مجسم کردن
picture to oneself
پیش خود مجسم کردن
bandwidth
محدودهای از فرکانس ها که صفحه تصویر یا CRT می پذیرد ونشان میدهد
envisage
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
objectify
بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
depersonalize
بی شخصیت کردن
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
incorporate
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporating
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
depersonalize
فاقد شخصیت کردن
personifies
دارای شخصیت کردن
personified
دارای شخصیت کردن
personify
دارای شخصیت کردن
personalize
دارای شخصیت کردن
personifying
دارای شخصیت کردن
portrays
توصیف کردن مجسم کردن
epitomize
متمرکز کردن مجسم کردن
portray
توصیف کردن مجسم کردن
epitomizing
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomises
متمرکز کردن مجسم کردن
portraying
توصیف کردن مجسم کردن
epitomised
متمرکز کردن مجسم کردن
portrayed
توصیف کردن مجسم کردن
depicture
مجسم کردن نقش کردن
epitomizes
متمرکز کردن مجسم کردن
identifying
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
characterization
مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
incarnate
مجسم
personofied
مجسم
parsonified
مجسم
scenic
مجسم کننده
portrayal
مجسم سازی
portrayals
مجسم سازی
presentive
مجسم سازنده
visualizer
مجسم کننده
the picture of joy
خوشی مجسم
embodied labor
کار مجسم
hypotyposis
تشریح مجسم کننده
presence
درنظر مجسم کننده
pictorial
تصویر نما مجسم سازنده
zoomorphic
دارای خدایان مجسم بشکل جانور
theanthropic
مجسم کننده ذات خدادرهیکل انسان
incarnationist
کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
an impersonal deity
خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
The painting portrays the death of Nelson.
این نقاشی مرگ نلسون را مجسم می کند .
cupids
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Cupid
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
intrapsychic
با شخصیت
sympatric
هم شخصیت
personage
شخصیت
identity
شخصیت
individuality
شخصیت
personality
شخصیت
personalities
شخصیت
personages
شخصیت
presence
شخصیت
notability
شخصیت
selfdom
شخصیت
peronality
شخصیت
personas
شخصیت ها
personae
شخصیت ها
persona
شخصیت ها
persons
شخصیت
person
شخصیت
identities
شخصیت
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
Floret
[rosette]
[طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
cosmopolite
شخصیت جهانی
selfhood
شخصیت خودپسندی
syntality
شخصیت گروهی
impersonal
فاقد شخصیت
shut in personality
شخصیت بسته
dual personality
شخصیت دوگانه
epileptoid personality
شخصیت صرعی
ethos
شخصیت ملی
superego
شخصیت اخلاقی
depersonalization
زوال شخصیت
schizoid personality
شخصیت اسکیزوئید
personality module
واحد شخصیت
inadequate personality
شخصیت نابسنده
personality test
ازمون شخصیت
paranoid personality
شخصیت پارانویای
personality inventory
پرسشنامه شخصیت
legal personality
شخصیت حقوقی
personality integration
یکپارچگی شخصیت
personality disturbance
اختلال شخصیت
personality disorder
اختلال شخصیت
personality disintegration
تلاشی شخصیت
personality structure
ساخت شخصیت
anal personality
شخصیت مقعدی
juridical personality
شخصیت حقوقی
personality type
سنخ شخصیت
self
شخصیت جنبه
impersonality
عدم شخصیت
primary personality
شخصیت نخستین
multiple personality
شخصیت چندگانه
impersonator
شخصیت دهنده
personology
شخصیت شناسی
modal personality
شخصیت هنجاری
characterization
توصیف شخصیت
impersonators
شخصیت دهنده
personification
شخصیت بخشی
personification
تجسم شخصیت
personality trait
ویژگی شخصیت
hysterical personality
شخصیت هیستریایی
personality assessment
ارزیابی شخصیت
peronality
انتقادات راجع به شخصیت
psychopathic personality
شخصیت جامعه ستیز
amour propre
عزت نفس شخصیت
premorbid personality
شخصیت پیش مرضی
personages
شخصیت بازیگران داستان
extravaganza
ازیک شخصیت خیالی
extravaganzas
ازیک شخصیت خیالی
heart of gold
<idiom>
شخصیت بخشنده داشتن
to have a magnetic personality
شخصیت مغناطیسی داشتن
being
موجود زنده شخصیت
personage
شخصیت بازیگران داستان
luminary
پر فروغ شخصیت تابناک
luminaries
پر فروغ شخصیت تابناک
corporate
دارای شخصیت حقوقی
corporations
که دارای شخصیت حقوقی باشند
star turn
ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
prepsychotic personality
شخصیت پیش روان پریشی
sixteen factor personality questionnaire
پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت
heart of stone
<idiom>
شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
ciothes do not make the man.
<proverb>
لباس شخصیت نمی آورد .
triune
اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
corporation
که دارای شخصیت حقوقی باشند
intrapsychic
واقع دردرون شخصیت یا روان
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
personal remarks
اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
individuation
تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
california tests of personality
ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
masculinize
شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
mmpi
شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا
corporator
گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
attribute
[نشان قدرت شخصیت های اسطوره ای مانند آپولو و ونوس]
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com