Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
let (someone) have it
<idiom>
شخصی را به سختی صدمه زدن
Other Matches
nerd
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
tempers
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
f.drss
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
concussion
صدمه
shocks
صدمه
injury
صدمه
scot free
بی صدمه
scot-free
بی صدمه
displeasure
صدمه
hurting
صدمه
maims
صدمه
hurts
صدمه
hurt
صدمه
hardships
صدمه
casualty
صدمه
casualties
صدمه
hardship
صدمه
tort
صدمه
torts
صدمه
shock
صدمه
scathe
صدمه
shocked
صدمه
blows
صدمه
maimed
صدمه
harmfulness
صدمه
hurtless
بی صدمه
harms
صدمه
injuriousness
صدمه
harming
صدمه
maim
صدمه
maiming
صدمه
indemnities
صدمه
harm
صدمه
indemnity
صدمه
blow
صدمه
harmed
صدمه
safes
صدمه نخورده
disservice
صدمه بدخدمتی
lay hands on someone
<idiom>
صدمه زدن
offended
صدمه زدن
offends
صدمه زدن
offend
صدمه زدن
occupational hazard
صدمه شغلی
concussion
تصادم صدمه
safest
صدمه نخورده
hurting
صدمه اذیت
occupational hazards
صدمه شغلی
safe
صدمه نخورده
mauling
صدمه زدن
mauled
صدمه زدن
harmed
صدمه زدن
hurts
صدمه اذیت
intact
صدمه ندیده
shocks
صدمه ضربت
hurt
صدمه اذیت
mauls
صدمه زدن
harming
صدمه زدن
shocked
صدمه ضربت
harm
صدمه زدن
shock
صدمه ضربت
harms
صدمه زدن
maul
صدمه زدن
hurtfulness
مضرت صدمه
damnify
صدمه زدن
endamage
صدمه زدن
damage
صدمه دیدن
harmlessly
بدون صدمه
safer
صدمه نخورده
bodily harm
صدمه جسمانی
unscathed
صدمه ندیده
scathe
صدمه زدن
concuss
صدمه زدن
marred
صدمه زدن اسیب
marring
صدمه زدن اسیب
damage
صدمه دیدن ازون
conserve
از صدمه محفوظ داشتن
injured party
طرف صدمه دیده
conserved
از صدمه محفوظ داشتن
conserves
از صدمه محفوظ داشتن
conserving
از صدمه محفوظ داشتن
mar
صدمه زدن اسیب
injured parties
طرف صدمه دیده
nip
صدمه زدن دردناک بودن
injure
اذیت کردن صدمه زدن
malignant
زیان اور صدمه رسان
miscarries
صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarrying
صدمه دیدن اشتباه کردن
indemnify
صدمه زدن به غرامت دادن
miscarry
صدمه دیدن اشتباه کردن
injuring
اذیت کردن صدمه زدن
damaged in transit
صدمه دیده هنگام ترانزیت
nips
صدمه زدن دردناک بودن
nipped
صدمه زدن دردناک بودن
constructive total loss
صدمه کلی خسارت بنیانی
damage
صدمه
[شوخی]
[اصطلاح روزمره]
injures
اذیت کردن صدمه زدن
hurt
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurts
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
knock one's block off
<idiom>
خیلی سخت به کسی صدمه زدن
hurting
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
concussion
صدمه وتکان مغز که منجر به بیهوشی میشود
hardness of water
سختی اب
hardiness
سختی
toughness
سختی
hardily
به سختی
strictness
سختی
hard lines
سختی
rigors
سختی
grievousness
سختی
tenacity
سختی
impenetrableness
سختی
odburacy
سختی
oppressiveness
سختی
intractability
سختی
intolerableness
سختی
intension
سختی
stiffness
سختی
inclemency
سختی
sternness
سختی
intenseness
سختی
arduousness
سختی
inexpiableness
سختی
induration
سختی
steeliness
سختی
implacability
سختی
long suffering
سختی کش
inexorability
سختی
terribleness
سختی
flintiness
سختی
rigorism
سختی
rigorousness
سختی
roughing
سختی
rigidity
سختی
duress
سختی
astingency
سختی
hardship
سختی
adamancy
سر سختی
hardships
سختی
adamancy
سختی
aggravation
سختی
soreness
سختی
buckram
سختی
difficulties
سختی
difficulty
سختی
inflexibility
سختی
hardness
سختی
seriously
به سختی
heavily
به سختی
rigor
سختی
privations
سختی
intensity
سختی
rigours
سختی
severity
سختی
violence
سختی
rigour
سختی
privation
سختی
austerity
سختی
resistance
سختی مخالفت
duration
سختی بقاء
to suffer hardship
سختی کشیدن
refractorily
باسر سختی
rebound hardness
سختی جهشی
life of privation
زندگی در سختی
depth of case
عمق سختی
depth of hardening zone
عمق سختی
durometer
سختی سنج
water hardness
درجه سختی آب
I hardly ate
من تو را سختی خوردم
temporary hardness
سختی موقت
tenacity coefficient
ضریب سختی
acataposis
سختی بلع
thermosetting
سختی پذیر
sclerometer
سختی سنج
strain hardness
سختی کشی
strain hardness
سختی درجه
softener
کاهنده سختی اب
addle
سختی گرفتاری
eburnation
عاجی سختی
hardenability
قابلیت سختی
narrow circumstances
تنگی سختی
hardness test
ازمایش سختی
soften
سختی را گرفتن
painfulness
زحمت سختی
permanent hardness
سختی دائمی
impact hardness
سختی برخورد
asperity
سختی ترشی
permanent hardness of water
سختی دایم اب
hardly any
به سختی هیچ
[هر]
stubbornly
از روی سر سختی
irreconcilability
سختی در عقیده
solidity
استواری سختی
imperviousness
سختی بی اعتنائی
granite
سختی استحکام
gameness
جان سختی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com